شمارهٔ ۲۸۶
آن روز و شب به کام که من با تو سر کنم
صبحی به شام آرم و شامی سحر کنم
گاهی چو طره تارک تمکین نهم به پات
گه دست بندگی به میانت کمر کنم
گه بنگرم طرایف لطف ترا به خویش
گه در رخ تو صنع خدا را نظر کنم
از بوسه ی دو لعل تو هر دم زبان وکام
تشویر جام باده و تنگ شکر کنم
تاگیرمش به بر شب هجران به یاد تو
گویی حدیث وصل و من از شوق برکنم
درداکه در حضور ز رشکم کسی نگفت
پایم مقیم حضرت و ترک سفر کنم
آن شب که با تو رفت به خلدم گذشت عمر
و امروز بی تو زندگی ای در سقرکنم
خواهم که خاک کوی توگردم ولی فراق
نگذارد آنقدر که من آنجا گذر کنم
پیکی اگر به دست فتد ز اهل دل مرا
عنوان نامه ی تو به خون جگر کنم
صیاد چرخ چون اجلم بال بست و برد
پاسی امان نداد که سر زیر پر کنم
برحسرت وصال صفایی شدم هلاک
وز سختی فراق سخن مختصر کنم
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آن روز و شب به کام که من با تو سر کنم
صبحی به شام آرم و شامی سحر کنم
هوش مصنوعی: هر روز و شب را با تو سپری کنم و صبح را به شب برسانم و شام را به سحر تبدیل کنم.
گاهی چو طره تارک تمکین نهم به پات
گه دست بندگی به میانت کمر کنم
هوش مصنوعی: گاهی موهایت را مانند تاج سر بر روی پای تو میگذارم و در این حال، دست بندگیام را به دور کمر تو حلقه میزنم.
گه بنگرم طرایف لطف ترا به خویش
گه در رخ تو صنع خدا را نظر کنم
هوش مصنوعی: گاهی به زیباییهای محبت تو مینگرم و گاهی در چهرهات آفرینش خدا را میبینم.
از بوسه ی دو لعل تو هر دم زبان وکام
تشویر جام باده و تنگ شکر کنم
هوش مصنوعی: من از بوسههای لبهای زیبای تو دائم شوق و ذوقی در خود احساس میکنم و از این هیجان همچون جامی پر از شراب و ظرفی پر از شیرینی خود را شکرگزار میدانم.
تاگیرمش به بر شب هجران به یاد تو
گویی حدیث وصل و من از شوق برکنم
هوش مصنوعی: در طول شبانی که به خاطر دوری تو به سر میبرم، چنان به آغوش کشیدنت فکر میکنم که گویی داستان وصال تو را میشنوم و از شوق، دلم را از این احساس پر میکنم.
درداکه در حضور ز رشکم کسی نگفت
پایم مقیم حضرت و ترک سفر کنم
هوش مصنوعی: در حالی که به خاطر حسادت در برابر کسی، هیچکس به من نگفت که همین جا بمانم و از سفر کردن دست بردارم.
آن شب که با تو رفت به خلدم گذشت عمر
و امروز بی تو زندگی ای در سقرکنم
هوش مصنوعی: آن شب که با تو بودم و لحظههای خوشی را سپری کردیم، عمرم به سرعت گذشت. حالا بدون تو، همچنان در عذاب و سختی زندگی میکنم.
خواهم که خاک کوی توگردم ولی فراق
نگذارد آنقدر که من آنجا گذر کنم
هوش مصنوعی: میخواهم در خاک کوی تو بمانم، اما دوری تو مانع میشود که آنقدر در آنجا بگردم و بگذرانم.
پیکی اگر به دست فتد ز اهل دل مرا
عنوان نامه ی تو به خون جگر کنم
هوش مصنوعی: اگر پیامی از دلباختگان به دستم برسد، نام تو را با خون دل خود روی کاغذ مینویسم.
صیاد چرخ چون اجلم بال بست و برد
پاسی امان نداد که سر زیر پر کنم
هوش مصنوعی: صیاد مانند یک چرخش آسمانی، به سرعت به من حمله کرد و وقتی که بالهایم را گشودم، اجازه نداد که سرم را زیر پرهای خود بگذارم و از خطر فرار کنم.
برحسرت وصال صفایی شدم هلاک
وز سختی فراق سخن مختصر کنم
هوش مصنوعی: به خاطر آرزوی وصال و نزدیکی با معشوق، به شدت دچار عذاب و ناشکیبایی شدهام و حالا از درد دوری، تصمیم دارم که کمحرفی کنم و به مختصر سخن بگویم.