شمارهٔ ۲۸۳
دوش از آن باده که پیمود بطی جانانم
نه چنان بیخود و مستم که سر از پا دانم
دست از دامنم ای بدرقه بردار و برو
که سفر کردن از این در قدمی نتوانم
دولت و زندگیم جان و دلی بیش نبود
دل فکندیم به پا تا چه رود بر جانم
در خرابات مغان گم شده ای هست مرا
بی جهت نیست که آشفته و سرگردانم
مگر از مرگ کنم چاره غم هجران را
که جز این صارفه مشکل نکند آسانم
داده بودند مرا از دو جهان دین و دلی
این خود ازکف شد و دل کند بباید زآنم
رایگان داده ز کف گوهر و بر خامی خویش
مضطر و سوخته و غمزده و حیرانم
درد و درمان همه از تست خدا را مپسند
که من از چاره ی درد تو به خود درمانم
سحر جادوت ز خود بی خبرش کرد و ربود
ورنه دل بود کجا ایمن از آن مژگانم
تب و تابم مکن انکار صفایی زنهار
کآب چشم آمده بر آتش دل برهانم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دوش از آن باده که پیمود بطی جانانم
نه چنان بیخود و مستم که سر از پا دانم
هوش مصنوعی: دیشب از آن نوشیدنی که محبوبم به من داد، آنقدر سرخوش و گیج شدم که دیگر نمیتوانم خودم را بشناسم.
دست از دامنم ای بدرقه بردار و برو
که سفر کردن از این در قدمی نتوانم
هوش مصنوعی: دست از دامنم بردار و برو، چون من دیگر نمیتوانم از اینجا حرکت کنم.
دولت و زندگیم جان و دلی بیش نبود
دل فکندیم به پا تا چه رود بر جانم
هوش مصنوعی: زندگی و خوشبختی من بیشتر از یک جان و دل نبود، اما دل را به خطر انداختم تا ببینم چه بر سر جانم خواهد آمد.
در خرابات مغان گم شده ای هست مرا
بی جهت نیست که آشفته و سرگردانم
هوش مصنوعی: در میخانه و میان اهل شراب گم شدهای، و برای من نیست بیدلیل که آشفته و سردرگم هستم.
مگر از مرگ کنم چاره غم هجران را
که جز این صارفه مشکل نکند آسانم
هوش مصنوعی: آیا میتوانم با دوری و جدایی عشق، جز با فکر مرگ، راه حلی پیدا کنم؟ چون هیچ چیز دیگری نمیتواند این درد را برایم آسان کند.
داده بودند مرا از دو جهان دین و دلی
این خود ازکف شد و دل کند بباید زآنم
هوش مصنوعی: به من از دو جهان دین و دل داده بودند، اما حالا این همه را از دست دادهام و باید از آن دل بکَند.
رایگان داده ز کف گوهر و بر خامی خویش
مضطر و سوخته و غمزده و حیرانم
هوش مصنوعی: من به دلیل ناآگاهی و سادگیام، ثروت و خوبیهایی که در دست داشتم را بیمقصد و به رایگان از دست دادهام. اکنون در حالتی پریشان و دلتنگ به سر میبرم.
درد و درمان همه از تست خدا را مپسند
که من از چاره ی درد تو به خود درمانم
هوش مصنوعی: دردها و درمانها همه از تو هستند. نپسند که من به خاطر حل مشکل تو، خودم را درمان کنم.
سحر جادوت ز خود بی خبرش کرد و ربود
ورنه دل بود کجا ایمن از آن مژگانم
هوش مصنوعی: صبحگاه سحر قدرت تو او را از خود بیخبر ساخت و به دنیایی دیگر برد، در غیر این صورت دل من کجا میتوانست از آن مژگان تو در امان باشد؟
تب و تابم مکن انکار صفایی زنهار
کآب چشم آمده بر آتش دل برهانم
هوش مصنوعی: دلم را آزردن نکن، زیرا که بر دل آتشین من، اشکهای چشمم مثل آب جاری شده است و میخواهم آن را از شعلههای عشق رها کنم.