شمارهٔ ۲۷۹
چرا به دوش بود منتی ز باده فروشم
که ترک مست تو کافی است بهر غارت هوشم
ثواب طاعت سی ساله ام بخر به نگاهی
که رفته عمر به سودای این خرید و فروشم
کشیم تهمت جان چند در شکنجه هجران
به فرق تیغ زن و منتی گذار به دوشم
گواه خوش دلی این بس مرا به شوق شهادت
که تیغم از پی کشتن کشید و باز خموشم
به ترک عشق زبان بستم از جواب تو ناصح
که از حدیث تو حرفی فرو نرفت به گوشم
مدار چشم صبوری مکن شکیب تمنا
بدین تحمل و تسلیم و تاب و طاقت و توشم
کجا به من نظر انداختی ز چشم ترحم
بکوش اگر چه ترا بارها رسید خروشم
نخیزم از سر کوی تو جز به مژده وصلی
وگر بشارت رضوان رسد به صورت سروشم
صفایی از لب جانان به کوثرم چه فریبی
چه کار با لب حوض از کنار چشمه ی نوشم
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چرا به دوش بود منتی ز باده فروشم
که ترک مست تو کافی است بهر غارت هوشم
هوش مصنوعی: چرا باید باری از شراب فروشیدن به دوش بگذارم وقتی که مستی تو برای دزدیدن عقل من کافی است؟
ثواب طاعت سی ساله ام بخر به نگاهی
که رفته عمر به سودای این خرید و فروشم
هوش مصنوعی: به من نگاه کن و ثواب سی سال عبادت و طاعت من را بخر، چون عمرم را صرف این آرزو کردم که فقط یک نگاه از تو به من بیفتد.
کشیم تهمت جان چند در شکنجه هجران
به فرق تیغ زن و منتی گذار به دوشم
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر از درد و رنج ناشی از جدایی حرف میزند و میگوید که به خاطر عشق و هجران، مانند کسی که زیر تیغ فشار و آزار قرار دارد، بار سنگینی را بر دوش خود احساس میکند. او به نوعی حس میکند که این عذاب و تهمتها بخشی از زندگیاش شدهاند و در عین حال به آنهایی که این بار را بر دوش او میگذارند، نسبت به خوبیهایشان طعنه میزند.
گواه خوش دلی این بس مرا به شوق شهادت
که تیغم از پی کشتن کشید و باز خموشم
هوش مصنوعی: این جمله نشاندهنده این است که دل شاد و خوشحال من، شاهد علاقهام به ایثار و جانفشانی است. وقتی میبینم که شمشیرم برای کشتن به حرکت درآمده، باز هم سکوت میکنم و در دست نگهاش میدارم.
به ترک عشق زبان بستم از جواب تو ناصح
که از حدیث تو حرفی فرو نرفت به گوشم
هوش مصنوعی: از عشق دست کشیدم و دیگر به پرسشهای تو پاسخ نمیدهم، زیرا حرفهای تو آنچنان تأثیری بر من ندارد که به گوشم برسد.
مدار چشم صبوری مکن شکیب تمنا
بدین تحمل و تسلیم و تاب و طاقت و توشم
هوش مصنوعی: چشم انتظار بودهای، اما صبر را رها نکن. رسیدن به آرزو نیازمند تحمل و تسلیم است، و تو باید توان و استقامت خود را حفظ کنی.
کجا به من نظر انداختی ز چشم ترحم
بکوش اگر چه ترا بارها رسید خروشم
هوش مصنوعی: کجا به من نگریستی و به من ترحم کردی؟ تلاش کن، حتی اگر صدای خشم من بارها به تو رسیده باشد.
نخیزم از سر کوی تو جز به مژده وصلی
وگر بشارت رضوان رسد به صورت سروشم
هوش مصنوعی: من از کنار خانهات برنمیخیزم، مگر این که خبر وصالت برسد، و اگر هم خبر بهشت به من برسد، آن را به هیچ نمیگیرم.
صفایی از لب جانان به کوثرم چه فریبی
چه کار با لب حوض از کنار چشمه ی نوشم
هوش مصنوعی: از لب دلبرم طراوت و زندگی به من میرسد، چقدر این زیبایی مرا مجذوب کرده است! اصلاً نیازی به آب حوض ندارم، چرا که از چشمهی شهدین بهرمندم.