شمارهٔ ۲۷۸
باخاک ره اگر فلک آرد برابرم
نگذارد از حسد که نهی پای بر سرم
در ره گذاشت چشمم و بر خاک ره گذشت
خاکم به فرق باد که ازخاک کمترم
آرام دل به زلف دلارام بسته بود
دردا که رفت دلبر و نگذاشت دل برم
من با کمال یاسه به وصلت امیدوار
این دولت از کجا شود آیا میسرم
در گلشنم ز بال فشانی چه دل گشود
ای کاش پیش از این به قفس ریختی پرم
بی سایه ی سهی قد سروت به سیر باغ
بر دیده برگ بید زند تیغ خنجرم
تف دلم ز خشک لبی گر یقینت نیست
اینک گواه سوز درون دیده ترم
با روی زرد و اشک روان خوشدلم که شد
ملک غمت مسخر از این گنج و لشکرم
نتوان علاج هجر صفایی به صبر کرد
باید درین مجاهده تدبیر دیگرم
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
باخاک ره اگر فلک آرد برابرم
نگذارد از حسد که نهی پای بر سرم
هوش مصنوعی: اگر آسمان در مسیرم خاک را بگذارد، از حسد مانع میشود که پایم را بر روی آن بگذارم.
در ره گذاشت چشمم و بر خاک ره گذشت
خاکم به فرق باد که ازخاک کمترم
هوش مصنوعی: چشمم را در راهی قرار دادم و خاکی که بر زمین افتاده بود، از سرم عبور کرد. به گونهای که احساس میکنم از خاک کمتر ارزش دارم.
آرام دل به زلف دلارام بسته بود
دردا که رفت دلبر و نگذاشت دل برم
هوش مصنوعی: دل من به زلف معشوق آرام گرفته بود، اما افسوس که او رفت و دل من را تنها گذاشت.
من با کمال یاسه به وصلت امیدوار
این دولت از کجا شود آیا میسرم
هوش مصنوعی: من با تمام ناامیدیام به وصالت امیدوارم، آیا این خوشبختی از کجا به دست میآید؟ آیا به من خواهد رسید؟
در گلشنم ز بال فشانی چه دل گشود
ای کاش پیش از این به قفس ریختی پرم
هوش مصنوعی: در باغ من با پرواز و زیبایی خود چه دلانگیز است! ای کاش قبل از این، پرهای من را به قفس میانداختی.
بی سایه ی سهی قد سروت به سیر باغ
بر دیده برگ بید زند تیغ خنجرم
هوش مصنوعی: بدون سایهی درخت قد بلندت، در میان باغ، بر روی چشمانم، برگ بید مانند تیغ چاقو خنجر میزند.
تف دلم ز خشک لبی گر یقینت نیست
اینک گواه سوز درون دیده ترم
هوش مصنوعی: دل من از غم و ناراحتی به شدت دچار عذاب است. اگر به این احساس من باور نداری، میتوانی نگاهی به اشکهای چشمانم بیندازی که نشان دهنده دردی است که در درونم دارم.
با روی زرد و اشک روان خوشدلم که شد
ملک غمت مسخر از این گنج و لشکرم
هوش مصنوعی: با چهرهای رنگپریده و اشکهایی در حال ریزش، خوشحالم که با وجود این همه غم و اندوه، توانستم بر آن تسلط پیدا کنم و بر آن غم پادشاهی کنم.
نتوان علاج هجر صفایی به صبر کرد
باید درین مجاهده تدبیر دیگرم
هوش مصنوعی: برای درمان دوری و فراق، صبر کافی نیست و باید در این مبارزه تدبیر و چارهای دیگر اندیشید.