گنجور

شمارهٔ ۲۷۵

وفای عهد راجاوید اگر مانم نگه دارم
ولی دانم که ز اقسام جفا جبران کند یارم
غرور و قهر وی چندان قصور و عجز ما چندین
هلاکم گیر اگر الطاف او ناید مددکارم
به خام زلف بندی هر دلی کز غمزه بربایی
عجب از پخته کای های آن سرمست هشیارم
چو نی نالان و زرد و زار و خشک و لاغرم کردی
که درکوی غمت چون گاه بینی رو به دیوارم
کند سیر توام غافل ز رنج زخم خوردن ها
بفرمای اندکی تعجیل تا سرگرم دیدارم
به سودای دگر سودایت از سر نفکنم حاشا
خود از روی یقین هر چند خوانی اهل پندارم
به عهد ترک مستت فتنه ها بیدار شد آری
مگر در خواب بیند این زین پس چشم بیدارم
به صبرم بر ستیز باغبانان خنده کمتر کن
که دیدی بردمد روزی گل امید از این خارم
ندانستم صفایی با همه حزم آن سیه جادو
چه لعبی باخت کز یک نظره چون خود ساخت بیمارم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وفای عهد راجاوید اگر مانم نگه دارم
ولی دانم که ز اقسام جفا جبران کند یارم
هوش مصنوعی: اگر من به وفای عهد پایبند بمانم، آن را حفظ خواهم کرد، اما می‌دانم که معشوقم از انواع بی‌وفایی‌ها پرهیز نمی‌کند و جبران کارهایش را خواهد کرد.
غرور و قهر وی چندان قصور و عجز ما چندین
هلاکم گیر اگر الطاف او ناید مددکارم
هوش مصنوعی: غرور و قهر او به حدی است که ما به شدت درمانده و ناتوانیم. اگر لطف و یاری او به دادم نرسد، حتماً هلاکت من نزدیک است.
به خام زلف بندی هر دلی کز غمزه بربایی
عجب از پخته کای های آن سرمست هشیارم
هوش مصنوعی: زلف‌های درخشان و زیبا دل هر کسی را به خود جذب می‌کند و این شگفت‌انگیز است که کسی که با چشمانش دل می‌رباید، من را هم در حالتی از سرمستی و هوشیاری نگه می‌دارد.
چو نی نالان و زرد و زار و خشک و لاغرم کردی
که درکوی غمت چون گاه بینی رو به دیوارم
هوش مصنوعی: من مانند نی به زاری و افسردگی افتاده‌ام، و تو به قدری قلبم را آزرده‌ای که وقتی به یاد غم‌هایت می‌افتم، سرم را به دیوار می‌چسبانم.
کند سیر توام غافل ز رنج زخم خوردن ها
بفرمای اندکی تعجیل تا سرگرم دیدارم
هوش مصنوعی: ممکن است ناآگاهانه دچار رنج و درد شوم، پس لطفاً کمی سریع‌تر بیا تا بتوانم از دیدارت لذت ببرم.
به سودای دگر سودایت از سر نفکنم حاشا
خود از روی یقین هر چند خوانی اهل پندارم
هوش مصنوعی: من هیچ‌گاه به دنبال اشتیاق‌های دیگر نخواهم رفت، هرچند که بخواهی مرا شخص خیال‌پرداز بنامید، خودم به خوبی از واقعیت مطلع هستم.
به عهد ترک مستت فتنه ها بیدار شد آری
مگر در خواب بیند این زین پس چشم بیدارم
هوش مصنوعی: به خاطر وفاداری و عشق به تو، مشکلات و بحران‌ها بیدار شده‌اند. مگر کسی که خواب است، نتواند آن‌ها را ببیند. از این پس، من در حالت هوشیاری و آگاهی زندگی می‌کنم.
به صبرم بر ستیز باغبانان خنده کمتر کن
که دیدی بردمد روزی گل امید از این خارم
هوش مصنوعی: با صبر خود بر مشکلات و دشمنی‌های باغبانان، اندکی از خنده‌ات بکم کن؛ چون دیدی روزی خواهد آمد که گل امید از میان این خارها شکوفا خواهد شد.
ندانستم صفایی با همه حزم آن سیه جادو
چه لعبی باخت کز یک نظره چون خود ساخت بیمارم
هوش مصنوعی: من ندانستم چه خوشی و زیبایی در آن سیاه‌چهره‌ای که با تمام احتیاط و با تدبیر خود، بازی‌ای خنده‌دار به راه انداخته است، نهفته است. از یک نگاه او، حالا دلم بیمار شده است.