گنجور

شمارهٔ ۲۷۴

ندانمش که به گردون چگونه بگذارم
دلی که برد نهانی ز کف پری دارم
مرا که از دو جهان نیست غیر جان و تنی
بدین بضاعت اندک ترا طلبکارم
من گدا که به کف جز غمیم وافر نیست
هوای صحبت شاهی عجب به سر دارم
ز غم گذشته متاعی جز اشتیاقم چیست
که بی بها من مسکین ترا خریدارم
به یمن عشق به دوشم ز تست منت ها
که از غم دو جهان ساختی سبکبارم
ز آشیان و قفس فارغم بحمدالله
به قید حلقه ی این دام تا گرفتارم
مجال گفتن رازت که بازگویم کو
ببست نطق تو محکم زبان گفتارم
شکنجه ذقن و زلف و چشم و چهر تو برد
خیال عاقل و مجنون و مست و هشیارم
مرا به خواب هم امکان دیدن تو نماند
که راه خواب ببستی ز چشم بیدارم
تو خود به کار صفایی عنایتی فرمای
که رفت کار من ازدست و دست از کارم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ندانمش که به گردون چگونه بگذارم
دلی که برد نهانی ز کف پری دارم
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چگونه می‌توانم دل خود را در آسمان بگذارم، در حالی که دلی را که به‌طور پنهانی از من گرفته‌اند، در اختیار دارم.
مرا که از دو جهان نیست غیر جان و تنی
بدین بضاعت اندک ترا طلبکارم
هوش مصنوعی: من که در این دنیا تنها جان و تنم را دارم و چیز دیگری ندارم، از تو درخواست کمک و پشتیبانی دارم.
من گدا که به کف جز غمیم وافر نیست
هوای صحبت شاهی عجب به سر دارم
هوش مصنوعی: من یک آدم فقیر هستم که جز غم و اندوه چیزی در دست ندارم، اما با این حال آرزوی ملاقات و همراهی با شاه را در سر دارم.
ز غم گذشته متاعی جز اشتیاقم چیست
که بی بها من مسکین ترا خریدارم
هوش مصنوعی: از غم و اندوهی که از گذشته دارم، چیزی جز اشتیاق و longing برای تو ندارم؛ این اشتیاق بی‌هزینه است و من، که مسکین و بیچاره‌ام، تنها تو را می‌خواهم.
به یمن عشق به دوشم ز تست منت ها
که از غم دو جهان ساختی سبکبارم
هوش مصنوعی: به خاطر عشق تو، بار گران و دشواری‌ها را از روی دوشم برداشتی و باعث شده‌ای که از غم و اندوه دنیا آزاد و سبکبار باشم.
ز آشیان و قفس فارغم بحمدالله
به قید حلقه ی این دام تا گرفتارم
هوش مصنوعی: به لطف خدا، از آشیانه و قفس جدا هستم و به رغم اینکه در این دام گرفتار شده‌ام، احساس آزادی می‌کنم.
مجال گفتن رازت که بازگویم کو
ببست نطق تو محکم زبان گفتارم
هوش مصنوعی: نمی‌توانم رازم را بگویم چون زبان تو را محکم بسته‌اند و نمی‌گذارند صحبت کنی.
شکنجه ذقن و زلف و چشم و چهر تو برد
خیال عاقل و مجنون و مست و هشیارم
هوش مصنوعی: عذاب و درد ناشی از زیبایی‌های صورت، موها و چشمانت، باعث شده است که هم آدم‌های عاقل و هم دیوانه‌ها، مست و هوشیار، تحت تأثیر تخیلات و احساسات من نسبت به تو قرار بگیرند.
مرا به خواب هم امکان دیدن تو نماند
که راه خواب ببستی ز چشم بیدارم
هوش مصنوعی: دیگر حتی در خواب هم نمی‌توانم تو را ببینم، زیرا راه دیدن تو را از چشمان بیدارم بسته‌ای.
تو خود به کار صفایی عنایتی فرمای
که رفت کار من ازدست و دست از کارم
هوش مصنوعی: خودت در کارِ زیبا و باصفا به من لطف کن، چون کار من از دست رفته و من از کارم دست کشیده‌ام.