شمارهٔ ۲۵۸
دیده و دل تا به عقد گوهر و لعل تو بستم
بر رخ از جزع یمان بس رشته مرجان گسستم
جان سپاری را به پایت سرفکندم و ز رقیبان
مردم از خجلت که ماند غیر این کاری ز دستم
دور چون با من رسد ساقی مرا ساغر مپیما
من مدامم از چشم خون ریز تو می ناخورده مستم
تا به شور انگیز جامم باده شیرین چشاندی
بی ترش رویی شراب تلخ را ساغر شکستم
تا به قید طره ات بستم تعلق یکسر مو
بی گزاف از قید غم های دو گیتی باز رستم
بر وصالت جان فشانم رستگاری راهم امشب
تا نپنداری که یک روز از فراقت صبر هستم
خاست تاز آتش رخ دود خط من زین تغابن
آذر آسا بر سر کویت به خاکستر نشستم
کی به من کردی دراز از آستین دست تطاول
دیدی ار کوته تری افلاک از دیوار دستم
شکوه از دوران مینایی سپهرم نیست در خور
چون صفایی خون دل قسمت شد از دور الستم
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن (رمل مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دیده و دل تا به عقد گوهر و لعل تو بستم
بر رخ از جزع یمان بس رشته مرجان گسستم
هوش مصنوعی: من چشم و دلم را به زیبایی و ارزش تو پیوند دادم و از درد جداییات به خاطر آنچه بر چهرهات دیدم، تمام رشتههای مرجان را بریدم.
جان سپاری را به پایت سرفکندم و ز رقیبان
مردم از خجلت که ماند غیر این کاری ز دستم
هوش مصنوعی: به خاطر تو جانم را فدای پای تو کردم و از شرم رقیبانم، جز این که به این کار انجام دهم، کاری از دستم برنمیآید.
دور چون با من رسد ساقی مرا ساغر مپیما
من مدامم از چشم خون ریز تو می ناخورده مستم
هوش مصنوعی: وقتی دور هستی و به من نزدیک میشوی، ای ساقی، لطفاً ساغر مرا پر نکن. من دائماً از چشمان تو که مانند خون میریزد، مست هستم بدون اینکه چیزی بنوشم.
تا به شور انگیز جامم باده شیرین چشاندی
بی ترش رویی شراب تلخ را ساغر شکستم
هوش مصنوعی: تا زمانی که با شوق و لذت بادهی شیرین را به من نوشاندی، من شراب تلخ را بیتوجهی کردم و در نتیجه، جام را شکستم.
تا به قید طره ات بستم تعلق یکسر مو
بی گزاف از قید غم های دو گیتی باز رستم
هوش مصنوعی: وقتی موهای تو را به دقت و زیبایی بستهام، دیگر هیچ غمی از این دنیا نمیتواند مرا در بند کند.
بر وصالت جان فشانم رستگاری راهم امشب
تا نپنداری که یک روز از فراقت صبر هستم
هوش مصنوعی: امشب برای رسیدن به تو تمام وجودم را فدای این عشق میکنم، تا اینکه نپنداری روزی میتوانم در جداییات صبر کنم.
خاست تاز آتش رخ دود خط من زین تغابن
آذر آسا بر سر کویت به خاکستر نشستم
هوش مصنوعی: آتش چهرهام همچون دودی که از خط زیبایم برمیخیزد، به سبب این تغییرات ناگهانی، مانند آتش بر سر کوی تو نشستهام و به خاکستر تبدیل شدم.
کی به من کردی دراز از آستین دست تطاول
دیدی ار کوته تری افلاک از دیوار دستم
هوش مصنوعی: کی دراز کردی دستت را به سوی من، وقتی که دیدی دستم از دیوار آسمان کوتاهتر است؟
شکوه از دوران مینایی سپهرم نیست در خور
چون صفایی خون دل قسمت شد از دور الستم
هوش مصنوعی: من از دوران خوشی و زیبایی زمان شکایتی ندارم، زیرا با تمام درد و رنجی که کشیدهام، هنوز هم شادی و صفای زندگی را برای خودم میطلبم و از دوریها و جداییها دلگیر نیستم.