گنجور

شمارهٔ ۲۵۷

به مهر روی ماهی عهد بستم
که عهد مهر مه رویان شکستم
شدم تابنده ی آن سرو آزاد
ز بند بنده و آزاد رستم
مرا تنها کجا بود اینقدر دل
که چندین دل بهر عضو تو بستم
نظر نتوانم از روی تو برداشت
بخوان گو شیخ و صوفی بت پرستم
خوشم کاین خاکساری سربلندی است
اگر بالای سروت ساخت پستم
چو دامن سر به پایت سودمی باز
رسیدی گر به دامان تو دستم
به یاد آید ترا ز اول که گفتی
چو دیی ر کمندت پای بستم
ز نوش وصل مرهم خواهمت ساخت
چو از نیش فراقت سینه خستم
بدین امید در راهت شب و روز
گهی برخاستم گاهی نشستم
به جان تن زندگی دارد دریغا
عجب دارم که من چون بی تو هستم
دگر ننهم ز خلوت پای بیرون
گر از دست تو ای صیاد جستم
روا نبود ملامت بر صفایی
که من هم رشته طاقت گسستم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به مهر روی ماهی عهد بستم
که عهد مهر مه رویان شکستم
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جذابیت چهره ماهی، قولی برای خودم گذاشتم که به وفاداری و محبت به محبوبان معروف بپردازم، اما متاسفانه این عهد و پیمان را شکستم.
شدم تابنده ی آن سرو آزاد
ز بند بنده و آزاد رستم
هوش مصنوعی: من مانند آن سرو بلند و آزاد درخشیدم و از بند رهایی یافتم، چون رستم که آزاد است و بدون محدودیت زندگی می‌کند.
مرا تنها کجا بود اینقدر دل
که چندین دل بهر عضو تو بستم
هوش مصنوعی: من چگونه می‌توانم این همه دل را تنها برای تو و اعضای وجودت بسیج کنم؟
نظر نتوانم از روی تو برداشت
بخوان گو شیخ و صوفی بت پرستم
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم به سادگی از نگاه تو چشم بردارم، هرچند که بگویم من یک شیخ و صوفی هستم و بت‌پرست.
خوشم کاین خاکساری سربلندی است
اگر بالای سروت ساخت پستم
هوش مصنوعی: من از این که در این دنیا مقام خاکساری دارم خوشحالم، چون اگرچه در پایین‌تر از تو هستم، اما این موقعیت در برابر عظمت تو برای من افتخار و سربلندی به حساب می‌آید.
چو دامن سر به پایت سودمی باز
رسیدی گر به دامان تو دستم
هوش مصنوعی: وقتی که دوباره به پای تو برسم، اگر دستم به دامن تو برسد.
به یاد آید ترا ز اول که گفتی
چو دیی ر کمندت پای بستم
هوش مصنوعی: به یاد تو می‌آید زمانی که گفتی همچون دیوی، پای تو را به کمند گرفتم.
ز نوش وصل مرهم خواهمت ساخت
چو از نیش فراقت سینه خستم
هوش مصنوعی: از لذتی که در وصل تو دارم، دارویی برای درد جدایی‌ام می‌سازم، زیرا از زخم دوری و فراق تو، قلبم خسته و آزار دیده است.
بدین امید در راهت شب و روز
گهی برخاستم گاهی نشستم
هوش مصنوعی: من بر این امید که در راه تو هستم، شب و روز گاهی تلاش کرده‌ام و گاهی استراحت کرده‌ام.
به جان تن زندگی دارد دریغا
عجب دارم که من چون بی تو هستم
هوش مصنوعی: به جان ادامهٔ زندگی دارم، اما افسوس که نمی‌دانم بدون تو چطور می‌توانم باشد.
دگر ننهم ز خلوت پای بیرون
گر از دست تو ای صیاد جستم
هوش مصنوعی: دیگر نمی‌توانم از تنهایی بیرون بیایم، اگر تو را همچون صیادی بپایم و از دستانت بگریزم.
روا نبود ملامت بر صفایی
که من هم رشته طاقت گسستم
هوش مصنوعی: انتقاد و سرزنش بر کسی که در تلاش است و از آرامش خود دست کشیده، چندان مناسب نیست.