گنجور

شمارهٔ ۲۵

اگر بهم زنم از گریه چشم پر نم را
به سیل اشک دهم دودمان آدم را
چنین که آتش عشقم به سینه شعله کشید
بسوزم از تف جان هر نفس جهنم را
زمام و لشکری را به دست غمزه مسپار
به پای در فکن از یک نگه دو عالم را
ز آشیان مپران صد هزار طایر دل
بهم مزن دگر آن زلفکان پر خم را
جراحت تو به دل مرهم است و منت نیز
ز زخم تیغ تو بر گردن است مرهم را
مرا به خاتمه آورده عشق بازی ختم
بتی که زیور از انگشت اوست خاتم را
ز حسن یار چو هردم خبر به ساحت دل
به مژده عشق ویم داد عالمی غم را
دو زلف در هم یار ار یکی به چنگ کنم
کنم شمار غم این روزگار درهم را
همان دلیل گناهش گواه عصمت اوست
چه غم ز سرزنش مردم است مریم را
سرت به پای نگار است و جان برای نثار
صفایی این همه تأخیر چیست یکدم را

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگر بهم زنم از گریه چشم پر نم را
به سیل اشک دهم دودمان آدم را
هوش مصنوعی: اگر بخواهم به شدت گریه کنم، چشمانم پر از اشک می‌شود و آن‌قدر اشک می‌ریزم که تمام انسان‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
چنین که آتش عشقم به سینه شعله کشید
بسوزم از تف جان هر نفس جهنم را
هوش مصنوعی: عشق من به قدری سوزان و شدید است که هر لحظه در دل من شعله‌ور می‌شود و گویی از آتش این عشق، باید در جهنم بسوزم و عذاب بکشیم.
زمام و لشکری را به دست غمزه مسپار
به پای در فکن از یک نگه دو عالم را
هوش مصنوعی: از قدرت و زیبایی نگاه کسی به گونه‌ای زبان از دست می‌رود که اگر به او اعتماد کنی، ممکن است هر دو جهان را تحت تأثیر قرار دهد. از این رو، نباید امور و تصمیمات مهم را به او بسپاری یا به او اعتماد کنی.
ز آشیان مپران صد هزار طایر دل
بهم مزن دگر آن زلفکان پر خم را
هوش مصنوعی: از لانه‌ات پرنده‌های بسیاری را به پرواز در نیاور، زیرا دیگر دل‌ها را آشفته نکن. آن زلف‌های پرپیچ‌وتاب را فراموش نکن.
جراحت تو به دل مرهم است و منت نیز
ز زخم تیغ تو بر گردن است مرهم را
هوش مصنوعی: زخم‌های تو برای من تسکین‌دهنده است و منت هم بر گردن من است، چرا که این زخم‌ها مانند مرهم عمل می‌کنند.
مرا به خاتمه آورده عشق بازی ختم
بتی که زیور از انگشت اوست خاتم را
هوش مصنوعی: عشق مرا به پایان رسانده و تجربه‌ای شیرین به من داده، مانند زیور و زیبایی که در انگشتان معشوقه‌ام جلوه‌گر است.
ز حسن یار چو هردم خبر به ساحت دل
به مژده عشق ویم داد عالمی غم را
هوش مصنوعی: زیبایی محبوب هر لحظه در دل من حضور دارد و به خاطر عشق او، جهانی از غم را به من بشارت می‌دهد.
دو زلف در هم یار ار یکی به چنگ کنم
کنم شمار غم این روزگار درهم را
هوش مصنوعی: اگر یکی از دو زلف یار را در دست بگیرم، می‌توانم غم‌های این روزگار را که در هم پیچیده شده‌اند، به شمارش بیاورم.
همان دلیل گناهش گواه عصمت اوست
چه غم ز سرزنش مردم است مریم را
هوش مصنوعی: دلیل خطاهای او، نشان‌دهنده پاکی و عصمتش است. پس چه اهمیتی دارد که مردم او را سرزنش کنند، چون مریم هم با همین قضاوت‌ها روبه‌رو بود.
سرت به پای نگار است و جان برای نثار
صفایی این همه تأخیر چیست یکدم را
هوش مصنوعی: سر تو به خاطر زیبایی محبوب است و جانم برای تقدیم کردن به اوست. این همه تأخیر برای چیه؟ یک لحظه هم نباید معطل شویم.