گنجور

شمارهٔ ۲۴

به چنگ اگر کنم آن گیسوان پر خم را
خطی به سر کشم این روزگار درهم را
نداده عشق چنان عادتم به غم که دگر
عوض کنم به دو صد عید یک محرم را
هر آنکه حسن ترا آن نشاط و ناز افزود
قرین عشق من آورد مرگ و ماتم را
به خلوت دل و جان جای دادمش همه عمر
مرا رواست که منت به سر نهم غم را
به تیر اولم افکندی باز علاج و خوشم
که منتی نبرد زخمی تو مرهم را
سری نماند که گردن بدین کمند نداد
علاقه هاست به زلف توجان آدم را
بدین جمال جهان آفرین چه منت هاست
که از وجود تو بر سر نهاد عالم را
یکی است زان لب نوشین دعا و دشنامم
حلاوت شکرت نبرد تلخی سم را
وصالت ار به جهنم، فراقت ار به بهشت
به آن بهشت عوض ندهم این جهنم را
صفایی آن دل خونین و چشم گریان بود
که دادت این لب خندان و جان خرم را

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به چنگ اگر کنم آن گیسوان پر خم را
خطی به سر کشم این روزگار درهم را
هوش مصنوعی: اگر بتوانم آن موهای بافت‌دار و زیبا را به دست بگیرم، خطی بر روی این روزگار آشفته و درهم می‌کشم.
نداده عشق چنان عادتم به غم که دگر
عوض کنم به دو صد عید یک محرم را
هوش مصنوعی: عشق به من چنان عادت داده که هیچ چیزی نمی‌تواند غم من را عوض کند. حتی اگر دو برابر جشن و شادی باشد، من نمی‌توانم غم محرم را با آن عوض کنم.
هر آنکه حسن ترا آن نشاط و ناز افزود
قرین عشق من آورد مرگ و ماتم را
هوش مصنوعی: هر کسی که زیبایی تو را ببیند و محو خاصیت دلربایی‌ات شود، عشق من را با اندوه و سوگ همراه کرده است.
به خلوت دل و جان جای دادمش همه عمر
مرا رواست که منت به سر نهم غم را
هوش مصنوعی: در طول زندگی‌ام، هرگز از این که غم را در دل و جان خود جای داده‌ام پشیمان نیستم و این برایم قابل قبول است.
به تیر اولم افکندی باز علاج و خوشم
که منتی نبرد زخمی تو مرهم را
هوش مصنوعی: تو نخستین تیر را به من انداختی و اکنون خوشحالم که نیازی به درمان دردهایم نیست و تو را در این رابطه مدیون نمی‌بینم.
سری نماند که گردن بدین کمند نداد
علاقه هاست به زلف توجان آدم را
هوش مصنوعی: هیچ سر و فرمانروایی نیست که بدون علاقه و وابستگی به زلف تو در خطر بیفتد؛ زیرا علاقه‌ها به زیبایی تو جان انسان را به خطر می‌اندازد.
بدین جمال جهان آفرین چه منت هاست
که از وجود تو بر سر نهاد عالم را
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی تو، جهان‌ساز چه نعمت‌ها و لطف‌هایی به عالم ارائه داده است که وجود تو بر فراز آن‌ها قرار گرفته است.
یکی است زان لب نوشین دعا و دشنامم
حلاوت شکرت نبرد تلخی سم را
هوش مصنوعی: یکی از دلایل شیرینی دعا و نفرین من، این است که شیرینی عشق تو تلخی زهر را از بین می‌برد.
وصالت ار به جهنم، فراقت ار به بهشت
به آن بهشت عوض ندهم این جهنم را
هوش مصنوعی: اگر رسیدن به تو به قیمت ورود به جهنم باشد و جدایی‌ات معادل بهشت، من این جهنم را برای آن بهشت عوض نخواهم کرد.
صفایی آن دل خونین و چشم گریان بود
که دادت این لب خندان و جان خرم را
هوش مصنوعی: دل خونین و چشمان گریان، فضایی خوشایند و دل‌نشین به وجود می‌آورد که در برابر آن، لبخند و شادی روح را تقدیم می‌کند.