گنجور

شمارهٔ ۲۳

گر به سودای محبت رفت در پا جان مرا
نیست غم کآمد بحمدالله به سر جانان مرا
تاگدای لعل شیرینت شدیم از یاد رفت
حشمت اسکندر وسرچشمه ی حیوان مرا
نیست برخاک درت با این سرشک تلخ و شور
شوق جوی سلسبیل و روضه ی رضوان مرا
گر به حشرم بی تو در فرخای جنت جا دهند
شکر باشد به جان از گوشه ی زندان مرا
گلشنم بی چهر و خطت گرنه گلخن از چه روی
خارها در دیده گوید لاله و ریحان مرا
دل ز تنگ لعل نوشینت چرا نامد برون
گر نه خون آلود آن یاقوت شد دندان مرا
یک دل از من پیش نگرفتی چرا از سیم اشک
در عوض هر چشمزد پر میکنی دامان مرا
نز تو کام من بد آمد نز دل من کار تو
داشتی در کوی خود یک عمر سرگردان مرا
صدر اسلام ار صفایی کافرم خواند چه نقص
حق نخواهد برخلاف ظن او بطلان مرا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر به سودای محبت رفت در پا جان مرا
نیست غم کآمد بحمدالله به سر جانان مرا
هوش مصنوعی: اگر به خاطر عشق به محبوبم جانم را بگذارم، دیگر ناراحتی‌ای ندارم؛ چون به لطف خدا به محبوب واقعی‌ام رسیدم.
تاگدای لعل شیرینت شدیم از یاد رفت
حشمت اسکندر وسرچشمه ی حیوان مرا
هوش مصنوعی: ما به خاطر لذت از زیبایی و شیرینی لبان تو، تمام چیزهای بزرگ و با ارزش مثل قدرت اسکندر و سرچشمه‌ی شادابی زندگی را از یاد بردیم.
نیست برخاک درت با این سرشک تلخ و شور
شوق جوی سلسبیل و روضه ی رضوان مرا
هوش مصنوعی: در دل این اشک های تلخ و شوقی که دارم، هیچ چیز در خاک تو نیست. آرزو دارم که به جوی آب زلال و باغ بهشت دست یابم.
گر به حشرم بی تو در فرخای جنت جا دهند
شکر باشد به جان از گوشه ی زندان مرا
هوش مصنوعی: اگر مرا در روز قیامت به جنت ببرید، حتی اگر بی تو باشد، از این که در گوشه‌ای از زندان باشم، برایم خوشایندتر است.
گلشنم بی چهر و خطت گرنه گلخن از چه روی
خارها در دیده گوید لاله و ریحان مرا
هوش مصنوعی: باغم بدون چهره و خط تو، چطور ممکن است که خارها در چشمانم بگویند که لاله و ریحان من هستم؟
دل ز تنگ لعل نوشینت چرا نامد برون
گر نه خون آلود آن یاقوت شد دندان مرا
هوش مصنوعی: چرا دل من به خاطر طعم شیرین لب‌های تو بیرون نمی‌آید؟ اگر این دل به خون آلوده نشود، مانند یاقوت باید دندانم را بپردازد.
یک دل از من پیش نگرفتی چرا از سیم اشک
در عوض هر چشمزد پر میکنی دامان مرا
هوش مصنوعی: تو چرا دل من را نگرفتی؟ به‌جای آن، فقط با اشک‌های نقره‌ایت دامان من را پر می‌کنی.
نز تو کام من بد آمد نز دل من کار تو
داشتی در کوی خود یک عمر سرگردان مرا
هوش مصنوعی: از تو آرزوهایم برآورده نشد و تو تنها در دل من بودی. در کوچه و خیابان خودت برای یک عمر من را گم کرده‌ای.
صدر اسلام ار صفایی کافرم خواند چه نقص
حق نخواهد برخلاف ظن او بطلان مرا
هوش مصنوعی: اگر در دوران صدر اسلام کسی مرا کافر بداند و از این دیدگاه بگوید که من بی‌نقص هستم، این به این معنا نیست که من از حقیقت دور هستم یا وجودم باطل است.