گنجور

شمارهٔ ۲۴۱

به دستی برد از جا پای صبرم شوق دیدارش
که دایم خود نخواهم زیست تا بینم دگر بارش
ز غیرت پیش اغیارش چو نارم برزبان نامی
که آیا غیر دل از مال من سازد خبر دارش
طبیبم گر پی درمان میا برسر که می ترسم
چو لب زین درد بگشایم کنم چون خویش بیمارش
دل خونین به دستم ماند و دست از چاره کوته شد
چو آن بسمل که بیماری به سر باشد پرستارش
به رنج و راحت از جانان نباشد شکوه عاشق را
بود فریادم از دست رقیب مردم آزارش
ندانم ترک سرمست وی از دست که نوشد می
همی دانم که هرگز کس نخواهد دید هشیارش
از این یک قطره خون کش دل شماری روز و شب عمری
معاذالله کجا سیراب گردد ترک خون خوارش
ز بخت ما مگر چشم تو خواب آلوده تر باشد
که با چندین فغان یک لحظه نتوان کرد بیدارش
زخون کشتگان خاک سرکویت بهار آمد
چه باغ است اینکه در عین خزان سبز است گلزارش
حرامم باد خرسندی گرم غمناک بینندی
چه باک از غم صفایی را اگر باشی تو غمخوارش

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به دستی برد از جا پای صبرم شوق دیدارش
که دایم خود نخواهم زیست تا بینم دگر بارش
هوش مصنوعی: شوق دیدن او به قدری در من قوی است که نمی‌توانم صبر کنم. تا زمانی که دوباره او را ببینم، نمی‌توانم به زندگی معمولی‌ام ادامه دهم.
ز غیرت پیش اغیارش چو نارم برزبان نامی
که آیا غیر دل از مال من سازد خبر دارش
هوش مصنوعی: از غیرت و حسادت به دیگران، همچون آتشی در دل دارم که نامی از او را بر زبان می‌آورم. آیا دل غیر می‌تواند از دارایی‌های من چیزی بفهمد یا از آن باخبر شود؟
طبیبم گر پی درمان میا برسر که می ترسم
چو لب زین درد بگشایم کنم چون خویش بیمارش
هوش مصنوعی: اگر به پزشک نیاز داری، نزد من نیا، چون از این درد می‌ترسم. وقتی لب به سخن باز کنم، مانند خودم به بیماریش مبتلا خواهم شد.
دل خونین به دستم ماند و دست از چاره کوته شد
چو آن بسمل که بیماری به سر باشد پرستارش
هوش مصنوعی: دل شکسته و غمگین من در دستانم باقی ماند، و از راه‌حل‌ها ناامید شدم، مانند آن حیوانی که زخمی شده و پرستارش در کنار اوست اما نمی‌تواند به حالش کمک کند.
به رنج و راحت از جانان نباشد شکوه عاشق را
بود فریادم از دست رقیب مردم آزارش
هوش مصنوعی: عاشق هیچ‌گاه از سختی‌ها و آسانی‌هایی که از معشوقش می‌بیند شکایت نمی‌کند، بلکه فریادش از آزارهایی است که از سوی رقیب و دیگران به او می‌رسد.
ندانم ترک سرمست وی از دست که نوشد می
همی دانم که هرگز کس نخواهد دید هشیارش
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چرا آن خمار و سرمست از دست من می‌رود، اما می‌دانم که وقتی او مشغول نوشیدن است، هیچ‌کس دیگری نمی‌تواند او را به حالت بیداری و هوشیاری ببیند.
از این یک قطره خون کش دل شماری روز و شب عمری
معاذالله کجا سیراب گردد ترک خون خوارش
هوش مصنوعی: این بیت به احساس عمیق درد و غم اشاره دارد. شخصی از فراق و جدایی معشوق یا یک چیز عزیز رنج می‌برد و می‌گوید که حتی یک قطره از خون او هم نمی‌تواند نیاز و عطش روحی‌اش را سیراب کند. این احساس گویای عمق عشق و وابستگی است که هرگز نمی‌تواند به حد کافی آرامش بخش باشد. در واقع، این فرد در می‌یابد که هرچقدر هم تلاش کند، احساساتش همچنان تشنه و نیازمند باقی می‌مانند.
ز بخت ما مگر چشم تو خواب آلوده تر باشد
که با چندین فغان یک لحظه نتوان کرد بیدارش
هوش مصنوعی: شاید از بداقبالی ما، چشم‌های تو بیشتر خواب‌آلود است که با تمام فریادها و زاری‌ها، نتوانسته‌ام یک لحظه تو را بیدار کنم.
زخون کشتگان خاک سرکویت بهار آمد
چه باغ است اینکه در عین خزان سبز است گلزارش
هوش مصنوعی: از خون کشته‌ شدگان در مسیر تو، بهار آمده است. چه باغی است که در عین خزان، گلزارش سبز و پررنگ است!
حرامم باد خرسندی گرم غمناک بینندی
چه باک از غم صفایی را اگر باشی تو غمخوارش
هوش مصنوعی: اگر تو در غم کسی باشی و او را خوشحال ببینی، من بی‌خبر از غم او نمی‌توانم راضی باشم. مهم نیست که او در غم باشد، چون اگر تو در کنار او باشی و غمخواری‌اش کنی، این می‌تواند او را آرام کند.