شمارهٔ ۲۴۲
نگر مژگان و اشکم لوحش الله عشق و گلزارش
که جای گل به دامن خون دل می جوشد از خارش
زند مژگان به چشمم خارها از سیر این بستان
من آن گلزار میخواهم که شکرخاست گلنارش
همه عمر آنکه در کویت دل گم کرده می جوید
چه باشد گر تو دل جویی کنی از لطف یکبارش
خود از حالم نپرسیدی غمت اما نشد غافل
دلی را خورد باید غم که غم باشد پرستارش
من از عشقت برم جان حاش لله کی توانم کرد
خصوص اکنون که هجران در هلاکم شد مددکارش
به ناصح یک نظر بنمایمت گر رشک بگذارد
که جاویدان به درد خویشتن سازم گرفتارش
مباش ای دل به زهد مفتی اسلامیان مفتون
که در هر دانه تسبیح است چندین حلقه زنارش
چه پیش آمد ندانم خواجه را در بزم می خواران
که چون خشت سرخم پای حوض افتاده دستارش
صفایی چندی از دست تو پا پیچید در دامان
کشید از کنج خلوت شوق دیگر ره به بازارش
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نگر مژگان و اشکم لوحش الله عشق و گلزارش
که جای گل به دامن خون دل می جوشد از خارش
هوش مصنوعی: به چشمان اشکآلود و مژگان تو بنگر که عشق و زیبایی، مانند باغی سرسبز است. در این باغ، جای گلها به خاطر دردهای دل به جای خود خون میجوشد.
زند مژگان به چشمم خارها از سیر این بستان
من آن گلزار میخواهم که شکرخاست گلنارش
هوش مصنوعی: مژگان تو در چشمم زندگی میکند، و خارها در این باغ به خاطر همین وضعیت به وجود آمدهاند. من آن باغی را میخواهم که گلهایش شهدی شیرین دارند.
همه عمر آنکه در کویت دل گم کرده می جوید
چه باشد گر تو دل جویی کنی از لطف یکبارش
هوش مصنوعی: تمام زندگی آن کسی که در کوی تو دلش را گم کرده، به جُستوجو میگذرد. چه اهمیتی دارد اگر تو یک بار با لطفی، او را یاد کنی و دلجویی کنی؟
خود از حالم نپرسیدی غمت اما نشد غافل
دلی را خورد باید غم که غم باشد پرستارش
هوش مصنوعی: تو هیچوقت از حال و روز من نپرسیدی، اما غمت را از یاد نبردم. دلها هم باید غم داشته باشند و غم نیز نیاز به پرستاری دارد.
من از عشقت برم جان حاش لله کی توانم کرد
خصوص اکنون که هجران در هلاکم شد مددکارش
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق تو جانم را فدای تو میکنم. چگونه میتوانم غیر از این عمل کنم، به ویژه اکنون که جدایی تو در نابودیام کمک میکند.
به ناصح یک نظر بنمایمت گر رشک بگذارد
که جاویدان به درد خویشتن سازم گرفتارش
هوش مصنوعی: اگر به نصیحتکنندهای نگاه کنم و او به من حسادت کند، میخواهم بگویم که من همیشگی به درد خود مبتلا شوم و او را درگیر مشکل خود کنم.
مباش ای دل به زهد مفتی اسلامیان مفتون
که در هر دانه تسبیح است چندین حلقه زنارش
هوش مصنوعی: ای دل، فریب ظاهر ایمان و زهد متظاهرانه را نخور؛ چرا که در هر دانه تسبیح، رازها و نکات پنهانی وجود دارد که بیشتر از آنچه به چشم میآید، تأمل و تفکر میطلبد.
چه پیش آمد ندانم خواجه را در بزم می خواران
که چون خشت سرخم پای حوض افتاده دستارش
هوش مصنوعی: نمیدانم چه اتفاقی افتاده که خواجه در مهمانی مینوشیدند، اما او همانند خشت سنگینی بر روی لبه حوض افتاده و دستار او نیز به گونهای آشفته شده است.
صفایی چندی از دست تو پا پیچید در دامان
کشید از کنج خلوت شوق دیگر ره به بازارش
هوش مصنوعی: چند وقتی از تو آرامش به دست آوردم، اما اکنون در دامان عشق گرفتار شده ام و از کنج تنهایی دیگر به سوی بازار احساسات و عشق میروم.