شمارهٔ ۲۲۷
هزار چون تو و من مانده محو طلعت یار
بهانه ای است بهار از برای بانگ هزار
هزار مرحله مردم فکند از ره عقل
مرا فتاد به سامان عشق تا سر و کار
نشاط و کیف مرا چشم غمزه زن کافی است
چه حالتی به از این دیگرم به باده چه کار
نوای بربط و نای آنقدر غمم افزود
که از هزار درین لاله زار ناله ی زار
سزدکه دیو سلیمان فرشته اهرمن است
در این زمان که زید فضل عار و عزت خوار
فتاده ام از نظرها چنان که نیست تنی
نه یار مهر مدارم نه خصم کینه گذار
تو از نشاط برافشانده چتر چون طاوس
من از ملال فرو برده سر چو بوتیمار
تو می روی و بود از قصور دیده ی من
اگر نشست درین ره به دامن تو غبار
بیا صفایی از این لعب که بر سر صدق
بریم عذر کبائر حریم عفوکبار
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هزار چون تو و من مانده محو طلعت یار
بهانه ای است بهار از برای بانگ هزار
هوش مصنوعی: هزاران نفر مانند تو و من تحت تأثیر زیبایی یار هستند و این زیبایی بهانهای است برای بهار و جشنهای هزاران صدا.
هزار مرحله مردم فکند از ره عقل
مرا فتاد به سامان عشق تا سر و کار
هوش مصنوعی: در هزاران مرحله، عقل من مردم را به انحراف کشید، اما سرانجام عشق من را به مقصد رساند و کارهایم سامان گرفت.
نشاط و کیف مرا چشم غمزه زن کافی است
چه حالتی به از این دیگرم به باده چه کار
هوش مصنوعی: حضور و نگاه دلربای محبوبم به اندازهای برای من شادی و نشاط به ارمغان میآورد که نیازی به هیچ چیز دیگری ندارم؛ حتی به نوشیدن شراب.
نوای بربط و نای آنقدر غمم افزود
که از هزار درین لاله زار ناله ی زار
هوش مصنوعی: صدای بربط و نای به قدری بر غم من افزود که از هزار گل لاله در این باغ، صدای ناله و اندوه بلند شد.
سزدکه دیو سلیمان فرشته اهرمن است
در این زمان که زید فضل عار و عزت خوار
هوش مصنوعی: شایسته است که در این زمان، دیو سلیمان به فرشته اهرمن تبدیل شده است؛ زیرا زید در این دوره به فضل و عزت خود افتخار نمیکند و آنها را بیارزش میداند.
فتاده ام از نظرها چنان که نیست تنی
نه یار مهر مدارم نه خصم کینه گذار
هوش مصنوعی: من به گونهای از نظرها افتادهام که انگار نه جسمی دارم و نه یار محبتورزی، نه دشمنی با کینه.
تو از نشاط برافشانده چتر چون طاوس
من از ملال فرو برده سر چو بوتیمار
هوش مصنوعی: تو با خوشحالی و شادابی چتر خود را باز کردهای مانند طاووس، اما من از ناراحتی سرم را پایین انداختهام مانند بتیمار که غمگین و افسرده است.
تو می روی و بود از قصور دیده ی من
اگر نشست درین ره به دامن تو غبار
هوش مصنوعی: تو میروی و اگر در این مسیر، گردی به دامانت نشسته باشد، تقصیر چشمان من است.
بیا صفایی از این لعب که بر سر صدق
بریم عذر کبائر حریم عفوکبار
هوش مصنوعی: بیایید از این بازی و شوخیها دست برداریم و با صراحت و راستگویی به سوی حقیقت برویم. از اشتباهات بزرگ خود عذرخواهی کنیم و در آغوش رحمت تو قرار بگیریم.

صفایی جندقی