شمارهٔ ۲۱۸
رفت وگریم در رکابش زار زار
تا به دامانش بنشیند غبار
من ز هجران گریم او نالد به وصل
مر مرا صد فرق باشد با هزار
زلف را بر چهره ات آرام نیست
من کجا دور از درت گیرم قرار
بخت میمونم نیاید پایمرد
دورگردونم نگردد دستیار
تا چو دل تنگت نگیرم در بغل
تا چو جان جفتت نجویم درکنار
از سر زلفم مشوش ساختی
زان دو مار از من برآوردی دمار
گفتمی سروت به قد سروی اگر
چون تو بودی بذله گوی و باده خوار
لعل می خواندم لبت گر لعل بود
کام بخش و کام جوی و کامکار
پیش بالایت کی استادی به دشت
باز بود ار پای سرو جویبار
دین و دل در پایت افکندم ولی
گشتم از ننگ بضاعت شرمسار
کشته ی او زنده ی جاوید ماند
جان به اقدامش صفایی در سپار
فرق عزت تا برافرازی به چرخ
روی ذلت ز آستانش برمدار
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رفت وگریم در رکابش زار زار
تا به دامانش بنشیند غبار
هوش مصنوعی: رفت و به شدت گریستم در راه او تا اینکه غباری بر دامنش بنشیند.
من ز هجران گریم او نالد به وصل
مر مرا صد فرق باشد با هزار
هوش مصنوعی: من از دوری او گریه میکنم و او در کنار محبوبش ناله میکند. اما برای من تفاوت زیادی وجود دارد، چرا که چشیدن درد دوری از عشق برایم سختتر از هزارها مشکل دیگر است.
زلف را بر چهره ات آرام نیست
من کجا دور از درت گیرم قرار
هوش مصنوعی: زلف تو بر چهرهات آرام نمینشیند و من نمیدانم کجا میتوانم دور از در تو آسایش پیدا کنم.
بخت میمونم نیاید پایمرد
دورگردونم نگردد دستیار
هوش مصنوعی: در زندگیام هیچ چیز به خوبی پیش نمیرود و در سختیها هیچ یاری ندارم.
تا چو دل تنگت نگیرم در بغل
تا چو جان جفتت نجویم درکنار
هوش مصنوعی: تا وقتی که دل تنگت را در آغوش نگیرم و تا زمانی که کنارت نباشم و مانند جانت با تو نباشم، نمیتوانم آرامش یابم.
از سر زلفم مشوش ساختی
زان دو مار از من برآوردی دمار
هوش مصنوعی: از موهایم حریر و پیچیدهات به هم ریختی و با آن دو مار که در اینجا به زلفم اشاره دارد، مرا به شدت به زحمت انداختی.
گفتمی سروت به قد سروی اگر
چون تو بودی بذله گوی و باده خوار
هوش مصنوعی: به او گفتم: اگر تو هم به زیبایی و قامت سرو بودی، حتماً مثل تو کسی شاد و شوخ طبع و دوستدار میگساری بود.
لعل می خواندم لبت گر لعل بود
کام بخش و کام جوی و کامکار
هوش مصنوعی: اگر لبهای تو همچون لعل زیبا بود، من آنها را میستودم و آرزو میکردم که به من لطفت را ببخشی و مرا شاد کنی.
پیش بالایت کی استادی به دشت
باز بود ار پای سرو جویبار
هوش مصنوعی: در برابر زیبایی و عظمت تو، دیگر هیچ چیز ارزش ندارد، حتی اگر در دشت سبز و فراخ، سرو بلند و زیبایی نیز وجود داشته باشد.
دین و دل در پایت افکندم ولی
گشتم از ننگ بضاعت شرمسار
هوش مصنوعی: من دین و عشق را در پای تو گذاشتم، اما به خاطر کمبود و ناتوانیام شرمنده شدم.
کشته ی او زنده ی جاوید ماند
جان به اقدامش صفایی در سپار
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر او جان خود را داده، تا ابد زنده خواهد ماند و اقدام او باعث روشنایی و شادی در زندگیاش خواهد شد.
فرق عزت تا برافرازی به چرخ
روی ذلت ز آستانش برمدار
هوش مصنوعی: عزت و افتخار را از ذلت و خفت جدا کن؛ هیچگاه بر ذلت خود هیچ تکیه نکن و همواره به دنبال بلندای روحی و شایستگی باش.

صفایی جندقی