گنجور

شمارهٔ ۲۱۵

فقیه شهر که سجاده ها برآب کشید
شکست توبه و با صوفیان شراب کشید
نوید باد شما را به باده خوردن فاش
که محتسب به جماعت شراب ناب کشید
سرود مژده ی رحمت وصول می همه را
دگر نبایدم از حسرتش عذاب کشید
دمید اختری از آسمان تاک امروز
که ماه از خجالت در احتجاب کشید
به کاخ ناز درآی و بکوب پای نشاط
که شاخ دختر رز را ز رخ نقاب کشید
ندیده روی ترا دیده اشک ها افشاند
گلی نچید از این باغ و بس گلاب کشید
به خون ما کف و سر پنجه را نگار نمای
ترا دریغ بود منت ازخضاب کشید
غمت به غارت ملک دلم شبیخون برد
شهی قوی سپهی بر دهی خراب کشید
مرا مجال فرار از کمند عشق نماند
که بی درنگ فرو بست و با شتاب کشید
نبود پای گریزم ز جنگ کاکل و زلف
که سخت بست به زنجیر و با طناب کشید
روم به کوکب ناسعد خویش گریم زار
کنون که چرخ ترا دور مه سحاب کشید
به دل نماند صفایی توانی و تاب نماند
دلی به سینه ام از بس که درد و تاب کشید
حضور تا نفتد کی میسر است مرا
بیان حالت دل زانچه در غیاب کشید

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فقیه شهر که سجاده ها برآب کشید
شکست توبه و با صوفیان شراب کشید
هوش مصنوعی: فقیه شهر با صداقت و تعهد اخلاقی خود انصراف داد و به جمع صوفیان پیوست و مشغول نوشیدن شراب شد. این عمل نشان‌دهنده‌ی دوگانگی و تناقض در رفتار اوست.
نوید باد شما را به باده خوردن فاش
که محتسب به جماعت شراب ناب کشید
هوش مصنوعی: خبر خوشی بر شما باد که می‌توانید به راحتی و بدون ترس، شراب خوش‌طعم بنوشید، زیرا دیدبان مستی همه را به سمت شراب ناب دعوت کرده است.
سرود مژده ی رحمت وصول می همه را
دگر نبایدم از حسرتش عذاب کشید
هوش مصنوعی: خبر رسیدن رحمت به همه است و دیگر نباید از دوری آن در رنج و حسرت باشیم.
دمید اختری از آسمان تاک امروز
که ماه از خجالت در احتجاب کشید
هوش مصنوعی: از آسمان ستاره‌ای طلوع کرد که امروز ماه از شرم و حیا پنهان شده است.
به کاخ ناز درآی و بکوب پای نشاط
که شاخ دختر رز را ز رخ نقاب کشید
هوش مصنوعی: به کاخ زیبایی وارد شو و با قدم‌های شاداب بر زمین بزن، چون دختری که شاخ گل رز را از صورتش کنار زده است، خود را نشان می‌دهد.
ندیده روی ترا دیده اشک ها افشاند
گلی نچید از این باغ و بس گلاب کشید
هوش مصنوعی: من هرگز چهره‌ات را ندیده‌ام، اما با یاد تو اشک‌هایم ریخته است. در این باغ هیچ گلی نچیده‌ام، فقط از عطر و یاد تو استفاده کرده‌ام.
به خون ما کف و سر پنجه را نگار نمای
ترا دریغ بود منت ازخضاب کشید
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی بیانگر حسرت و تاسف است. گوینده به این نکته اشاره می‌کند که زیبایی و زینت خود را نمی‌خواهد بر روی خون او بکشد و از او درخواستی ندارد. در واقع، او می‌خواهد بگوید که زیبایی‌هایش نباید بر روی رنج و درد او شکل بگیرد. به نوعی دیگر، احساس نابرابری و اندوهی که از شرایط موجود به‌دست آمده، در این ابیات به وضوح احساس می‌شود.
غمت به غارت ملک دلم شبیخون برد
شهی قوی سپهی بر دهی خراب کشید
هوش مصنوعی: غم تو مانند یک لشکر قوی به قلب من حمله‌ور شد و آن را به نابودی کشاند.
مرا مجال فرار از کمند عشق نماند
که بی درنگ فرو بست و با شتاب کشید
هوش مصنوعی: دیگر فرصتی برای فرار از دام عشق ندارم، چون او بی‌درنگ دام را بست و با سرعت مرا گرفت.
نبود پای گریزم ز جنگ کاکل و زلف
که سخت بست به زنجیر و با طناب کشید
هوش مصنوعی: هیچ راهی برای فرار از جنگ موی بلند و گیسوانش نبود، زیرا که آن‌ها به شدت به هم پیوسته بودند و مانند زنجیر و طناب مرا به خود کشیده بودند.
روم به کوکب ناسعد خویش گریم زار
کنون که چرخ ترا دور مه سحاب کشید
هوش مصنوعی: به سوی ستاره‌ی شوم خود می‌روم و در آنجا به شدت می‌گریم، اکنون که زمانه تو را از میان ابرها دور کرده است.
به دل نماند صفایی توانی و تاب نماند
دلی به سینه ام از بس که درد و تاب کشید
هوش مصنوعی: در دل هیچ آرامشی باقی نمانده و دلی در سینه‌ام ندارم که از شدت درد و رنجی که کشیده‌ام، تاب و توانش را از دست داده باشد.
حضور تا نفتد کی میسر است مرا
بیان حالت دل زانچه در غیاب کشید
هوش مصنوعی: تا زمانی که در حضورت نباشم، بیان احوال دل برایم ممکن نیست، زیرا به خاطر غیبت تو چیزهایی را تجربه کرده‌ام که نمی‌توانم بگویم.