گنجور

شمارهٔ ۲۱۴

چون صبح عید هفتم ماه رجب رسید
از شش طرف نوید هزاران طرب رسید
دل گفت جان به مقدم او کن فدا که باز
غارتگر عجم شه ی ترکان عرب رسید
سرگرم قتل کیست که چون مهر بامداد
با جامه ی غضب همه تن در غضب رسید
بهر اسیری دل و داغ درون من
با طره ی به تاب و عذاری به تن رسید
بستم زبان شکوه به شکرانه ی وصال
زان غم که در فراق تو هر روز و شب رسید
صبح و صال قصه نرانم زشام هجر
کاین یک شکنجه آمد و آن یک تعب رسید
دیگر ره از مشاهده دل زنده شد مرا
هر چند در مجاهده جانم به لب رسید
بر نخل نازت از شکرین بوس های تر
کو زهر خود چسود که ما را طلب رسید
تکیف می مکن به صفایی کش این دو روز
بی می ز لعل یار نشاطی عجب رسید

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون صبح عید هفتم ماه رجب رسید
از شش طرف نوید هزاران طرب رسید
هوش مصنوعی: وقتی صبح اولین روز عید هفتم ماه رجب فرا رسید، از هر سو خبر شادی و خوشحالی به گوش رسید.
دل گفت جان به مقدم او کن فدا که باز
غارتگر عجم شه ی ترکان عرب رسید
هوش مصنوعی: دل به جان گفت که جانم را فدای او کن، زیرا بار دیگر، غارتگر عجم، پادشاه ترک‌ها و عرب‌ها به ما نزدیک شده است.
سرگرم قتل کیست که چون مهر بامداد
با جامه ی غضب همه تن در غضب رسید
هوش مصنوعی: کیست که مشغول کشتن است و مانند خورشید صبح، با خشم و عصبانیت به میدان آمده است؟
بهر اسیری دل و داغ درون من
با طره ی به تاب و عذاری به تن رسید
هوش مصنوعی: برای کسی که در اسارت است و غم و درد در دلش دارد، موهای پیچیده و زیبایی چون غم و اندوهی در وجودش به وجود آمده است.
بستم زبان شکوه به شکرانه ی وصال
زان غم که در فراق تو هر روز و شب رسید
هوش مصنوعی: به خاطر خوشحالی از وصال تو، زبان به شکایت نمی‌گشایم، زیرا آن غمی که در دوری تو هر روز و شب با آن روبه‌رو بودم، بسیار سنگین و فرساینده بود.
صبح و صال قصه نرانم زشام هجر
کاین یک شکنجه آمد و آن یک تعب رسید
هوش مصنوعی: صبح و صال را نمی‌گویم، چون داستان شب تنهایی و غم به قدری دردناک است که یکی از آن‌ها عذاب و دیگری خواب‌آلودگی است.
دیگر ره از مشاهده دل زنده شد مرا
هر چند در مجاهده جانم به لب رسید
هوش مصنوعی: دیگر با دیدن چیزی دل من زنده شد، هرچند که در تلاش و سختی جانم به لب رسیده بود.
بر نخل نازت از شکرین بوس های تر
کو زهر خود چسود که ما را طلب رسید
هوش مصنوعی: ای نخل خوش‌فرم و زیبا، از بوسه‌های شیرینت که مانند باران بر ما می‌بارند، دور نیست که زهر تلخ خود را بر ما بچشانی، چرا که ما به شوق دیدار شما آمده‌ایم.
تکیف می مکن به صفایی کش این دو روز
بی می ز لعل یار نشاطی عجب رسید
هوش مصنوعی: به این فکر نباش که در این دو روز خوشی، بدون شراب و لذت یار، چه شادی عجیبی به دست آمده است.