گنجور

شمارهٔ ۲۰۶

بر تو از دست صبا شام و سحر غیرتم آید
کو چرا دست تطاول به سر زلف تو ساید
سوده بر سنبل گیسوی تمنای تو دستی
که به بستان دگر از جیب صبا بوی گل آید
داغ گلبرگ رخت ماند چنان بر دل خونین
که گل سرخ ز خاکم عوض سبزه برآید
داند ار واعظ ما شادی قرب و غم دوری
دیگر از دوزخ و فردوس حدیثی نسراید
نفسی چند به کنج قفس آسوده کشیدی
لاجرم سیر چمن جز غمت ای دل نفزاید
دور ریزد به گلو صد خم خونش به تلافی
هرکه یک دم ز شکر پاره ی لعل تو بخاید
نکشم منت دربان، ندهم زحمت حاجب
دانم آن در که تو بندی دگرم کس نگشاید
چه به کامم برسانی چه به حسرت بنشانی
رو به غیر تو درآیین من ای دوست نشاید
چون صفایی همه ایام نشینی به تحیر
اگر آن حور جنانت نظری رخ بنماید

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بر تو از دست صبا شام و سحر غیرتم آید
کو چرا دست تطاول به سر زلف تو ساید
هوش مصنوعی: نسیم صبح و شب برایم غیرت می‌آورد که چرا دست بی‌ادبی به موهای تو می‌زند.
سوده بر سنبل گیسوی تمنای تو دستی
که به بستان دگر از جیب صبا بوی گل آید
هوش مصنوعی: دستی که بوی گل را از باغی دیگر می‌آورد، بر گیسوان خوشبوی تو می‌نشیند.
داغ گلبرگ رخت ماند چنان بر دل خونین
که گل سرخ ز خاکم عوض سبزه برآید
هوش مصنوعی: درد و غم جدایی تو چنان بر دل من نشسته که حتی اگر گل سرخی از خاک رویش کند، جای آن را سبزه‌ای نخواهد گرفت.
داند ار واعظ ما شادی قرب و غم دوری
دیگر از دوزخ و فردوس حدیثی نسراید
هوش مصنوعی: اگر واعظ ما حقیقت شادی نزدیکی به خدا و غم دوری از او را بداند، دیگر از دوزخ و بهشت سخن نخواهد گفت.
نفسی چند به کنج قفس آسوده کشیدی
لاجرم سیر چمن جز غمت ای دل نفزاید
هوش مصنوعی: چندین لحظه در گوشه‌ای از قفس راحت نفس کشیدی، اما اکنون جز غمت، چیز دیگری سرسبزی زندگی را به تو نمی‌بخشد.
دور ریزد به گلو صد خم خونش به تلافی
هرکه یک دم ز شکر پاره ی لعل تو بخاید
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به شدت احساساتی اشاره می‌کند که از عشق و زیبایی معشوق نشأت می‌گیرد. او بیان می‌کند که شخصی که به زیبایی معشوق و شیرینی کلام او توجهی می‌کند، باید آماده باشد که هزینه‌های سنگینی بپردازد، چرا که عشق و زیبایی می‌تواند انسان را به چالش بکشد و حتی به تهدید و خطر بکشاند. این احساسات در اوج تماشای زیبایی و عشقی عمیق به وجود می‌آید.
نکشم منت دربان، ندهم زحمت حاجب
دانم آن در که تو بندی دگرم کس نگشاید
هوش مصنوعی: من از دربان خواهشی ندارم و از حاجب زحمتی نمی‌کشم، چرا که می‌دانم در بسته‌ای که تو نگه‌داشته‌ای، هیچ‌کس دیگر برای من در نخواهد گشود.
چه به کامم برسانی چه به حسرت بنشانی
رو به غیر تو درآیین من ای دوست نشاید
هوش مصنوعی: هرچند که به آرزوهایم برسی یا اینکه حسرت و افسوس به جا بگذاری، اما نگاه به غیر تو در دین و زندگی‌ام جایز نیست، ای دوست.
چون صفایی همه ایام نشینی به تحیر
اگر آن حور جنانت نظری رخ بنماید
هوش مصنوعی: هرگاه که روزهای زندگی‌ات با زیبایی و طراوت سپری شود، شگفت‌زده خواهی شد اگر آن دختر بهشتی نگاهی بر تو افکنده و چهره‌اش را نمایان کند.