گنجور

شمارهٔ ۲۰

کنون که سایهٔ تیغ تو بر سر است مرا
چه غم ز تابش خورشید محشر است مرا
به قتل من نهراسی ز داد خواهی غیر
که خون بها ز تو یک زخم دیگر است مرا
کفن قبا کنم از شوق در قیامت نیز
که این لباس در آنجا نه در خور است مرا
سرم به حلقه ی فتراک اگر چه بربندی
که باز شور وفای تو در سر است مرا
اگر به حشر هم از لعل و رخ دهی کامم
چه احتیاج به فردوس وکوثر است مرا
کمال شوق عنانم زکف رها نکند
وگرنه نقض وفای تو باور است مرا
دریغ کز شش و پنج سپهر شعبده باز
مدام مهره ی طالع به ششدر است مرا
عتاب خشم پسنان عنایت است و خوشم
به بخت خویش که یاری ستمگر است مرا
دلم خوش است صفایی به صبح وصل هنوز
که شام هجر صبوری میسر است مرا

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کنون که سایهٔ تیغ تو بر سر است مرا
چه غم ز تابش خورشید محشر است مرا
هوش مصنوعی: اکنون که سایهٔ تیغ تو بر سرم است، دیگر از تابش خورشید روز قیامت ترسی ندارم.
به قتل من نهراسی ز داد خواهی غیر
که خون بها ز تو یک زخم دیگر است مرا
هوش مصنوعی: تو از درخواست عدالت برای من نگران نیستی، زیرا خون من برای تو به‌نوعی زخم دیگری است و ارزش واقعی ندارد.
کفن قبا کنم از شوق در قیامت نیز
که این لباس در آنجا نه در خور است مرا
هوش مصنوعی: در روز قیامت، با شوق فراوان از عشق و محبت، لباس کفن به تن می‌کنم، اما این لباس برای من در آنجا مناسب نیست.
سرم به حلقه ی فتراک اگر چه بربندی
که باز شور وفای تو در سر است مرا
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است که من در دام عشق تو گرفتار شوم و به زنجیر بیفتم، اما همچنان شور و وفای تو در قلب من وجود دارد و نمی‌تواند نابود شود.
اگر به حشر هم از لعل و رخ دهی کامم
چه احتیاج به فردوس وکوثر است مرا
هوش مصنوعی: اگر در روز قیامت هم مرا با زیبایی و لبخندت سیراب کنی، دیگر نیاز به بهشت و river بهشتی ندارم.
کمال شوق عنانم زکف رها نکند
وگرنه نقض وفای تو باور است مرا
هوش مصنوعی: شدت اشتیاق من به حدی است که دست از آن نمی‌کشد و اگر این اشتیاق نبود، عدم وفای تو برایم قابل باور بود.
دریغ کز شش و پنج سپهر شعبده باز
مدام مهره ی طالع به ششدر است مرا
هوش مصنوعی: ای کاش از دست ستاره‌ها و سرنوشت خودم که مدام در حال تغییر و ناپایدار است، حرص و حسرت نمی‌خوردم.
عتاب خشم پسنان عنایت است و خوشم
به بخت خویش که یاری ستمگر است مرا
هوش مصنوعی: نقض خشم افراد باعث می‌شود که محبت و توجهی به من شود و من از سرنوشت خود راضی هستم چرا که حتی در کنار ستمگر، یاری می‌شوم.
دلم خوش است صفایی به صبح وصل هنوز
که شام هجر صبوری میسر است مرا
هوش مصنوعی: دل من خوش است که هنوز صبح وصال زیبایی دارد، در حالی که انتظار و صبوری در شب هجران برای من ممکن است.