شمارهٔ ۱۹۷
رفت و دل رفت ز ره کز پی آن ماه شود
این رفیقی است که صدمرحله همراه شود
جای پا سر به قدم باز نهم در همه عمر
رهروی را که به رفتار تو از راه شود
رسدش دست به دامان حکیمی بینا
هر که از روی عمی پیرو اشباه شود
نکته ی عشق از این پس ننویسم به کتاب
که مباد قلم از راز من آگاه شود
مگرم طول شب هجر کشد ورنه کجا
قصه ی عشق من و حسن تو کوتاه شود
چند در آتش و آب از دل و چشم تر و خشک
کاش یکباره هم این اشک و هم آن آه شود
دلم از زلف تو مشکین رستی تافت دراز
تا به بوی بر سیمین تو در چاه شود
گلشنت زد رقمی با خط ریحان که هلا
ره به منزل نبرد هر که از این راه شود
چون هما سایه فکن بر سر این بی سر و پای
کاین گدا نیز در اقلیم غمت شاه شود
مگذر از قتل صفایی که همین خواهد بود
آرزویی که مرا از توبه دلخواه بود
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رفت و دل رفت ز ره کز پی آن ماه شود
این رفیقی است که صدمرحله همراه شود
هوش مصنوعی: او رفت و دل هم با او رفت؛ چون برای آن ماه زیبا و دلربا میرود. این دوستی است که در هر شرایط و مرحلهای همراهیاش خواهد کرد.
جای پا سر به قدم باز نهم در همه عمر
رهروی را که به رفتار تو از راه شود
هوش مصنوعی: در طول عمرم، جای پایم را در تمام مسیرها باز میگذارم تا اگر کسی با رفتار تو به حقیقت رسید، بتواند از آن مسیر نتیجۀ خوبی بگیرد.
رسدش دست به دامان حکیمی بینا
هر که از روی عمی پیرو اشباه شود
هوش مصنوعی: هر کسی که با نادانی و ظاهربینی راه را گم کند، باید دست به دامن یک حکیم آگاه بزند تا او را هدایت کند.
نکته ی عشق از این پس ننویسم به کتاب
که مباد قلم از راز من آگاه شود
هوش مصنوعی: از این به بعد دیگر درباره عشق نمینویسم، زیرا نگرانم که قلم از رازهای من خبر دار شود.
مگرم طول شب هجر کشد ورنه کجا
قصه ی عشق من و حسن تو کوتاه شود
هوش مصنوعی: آیا میتواند شبهای طولانی دوری را تحمل کند؟ وگرنه داستان عشق من و تو هیچگاه تمام نمیشود.
چند در آتش و آب از دل و چشم تر و خشک
کاش یکباره هم این اشک و هم آن آه شود
هوش مصنوعی: چند بار باید در دلهره و نگرانی غوطهور شوم و از دل و چشمانم اشک بریزم. ای کاش یکبار همه این دردها و ناراحتیها به یک جا برسد و هم اشکهایم بریزد و هم آههایم از دل بیرون بیاید.
دلم از زلف تو مشکین رستی تافت دراز
تا به بوی بر سیمین تو در چاه شود
هوش مصنوعی: دل من از پیچ و تاب زلفت به شدت میلرزد و میدرخشد؛ تا آنجا که بوی خوش سیب تو مرا به عمق چاهی میکشاند.
گلشنت زد رقمی با خط ریحان که هلا
ره به منزل نبرد هر که از این راه شود
هوش مصنوعی: باغ تو با زیباییای چون خط ریحان آراسته شده است، اما این زیبایی نشاندهنده راهی نیست که هرکس از آن بگذرد، به مقصدی برسد.
چون هما سایه فکن بر سر این بی سر و پای
کاین گدا نیز در اقلیم غمت شاه شود
هوش مصنوعی: چنان بر سر این بیپناه سایه افکن، که این گدا نیز در سرزمین غم تو، به مقام شاهی برسد.
مگذر از قتل صفایی که همین خواهد بود
آرزویی که مرا از توبه دلخواه بود
هوش مصنوعی: از مهلتی که برای بهبود خود دارم عبور نکن، چون همین آرزویی است که من از توبه و بازگشت به سوی خدا دارم.

صفایی جندقی