گنجور

شمارهٔ ۱۸۶

گر مهم چو مهر ز آن جمال و چهر با شروط مهر دلبری کند
شیخ و شاب را سر به خط کشد، مهر و ماه را مشتری کند
بی خطا به عمد بی هراس و باک، خون عالمی ریزدار به خاک
شیخ کی دهد فتوی دیت، پادشه کجا داوری کند
زلف سرکشش از یکی کمند، صد هزار دل آورد به بند
چشم بی هشش از یکی نگاه صد حکیم را بستری کند
سر کند به زیر خوار و شرمسار، از حیا و شرم پیش گل چو خار
اولین قدم سرو جویبار، گر به سرو او همسری کند
ای نگارچین پرده از جبین، بر فکن تمام تا که بعد از این
نه کسی مثل از ملک زند، نه کسی سخن از پری کند
غمزه ی تو هست گر نه تیر زن، گه به قصد جان گه به قتل تن
ز ابروی کمان در عروق من، دم به دم چرا نشتری کند
دیگ آرزو روز و شب پزم، تا دمی به کام لعل او گزند
چون صفایی آن قوت جان مزم، بختم ار به صدق یاوری کند

اطلاعات

وزن: فاعلات فع فاعلات فع فاعلات فع فاعلات فع
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر مهم چو مهر ز آن جمال و چهر با شروط مهر دلبری کند
شیخ و شاب را سر به خط کشد، مهر و ماه را مشتری کند
هوش مصنوعی: اگر عشق مانند ماه و جمال او با شرایط خاصی به دلبر باشد، می‌تواند دلش را به شیخ و جوان بسپارد و سرنوشت مهر و ماه را تغییر دهد.
بی خطا به عمد بی هراس و باک، خون عالمی ریزدار به خاک
شیخ کی دهد فتوی دیت، پادشه کجا داوری کند
هوش مصنوعی: با بی‌گناهی و بدون ترس، به عمد خون مردم را بر زمین می‌ریزد. آیا کسی مثل شیخ می‌تواند در این مورد حکم صادر کند؟ کجاست حکومت و قضاوت پادشاه در چنین وضعیتی؟
زلف سرکشش از یکی کمند، صد هزار دل آورد به بند
چشم بی هشش از یکی نگاه صد حکیم را بستری کند
هوش مصنوعی: زلف معشوقه‌اش مانند یک دام است که صدها دل را گرفتار می‌کند. و چشم او که به بی‌خبران نگاه می‌کند، می‌تواند حتی صد حکیم را در تفکر و خواب غفلت فرو ببرد.
سر کند به زیر خوار و شرمسار، از حیا و شرم پیش گل چو خار
اولین قدم سرو جویبار، گر به سرو او همسری کند
هوش مصنوعی: به زیر پای گل، خار با خجالت و شرم سرش را پایین می‌اندازد. اول قدم سرو در کنار جویبار، اگر بخواهد هم‌نشینی با سرو بکند.
ای نگارچین پرده از جبین، بر فکن تمام تا که بعد از این
نه کسی مثل از ملک زند، نه کسی سخن از پری کند
هوش مصنوعی: ای آن کسی که با زیبایی‌های خود همه را جذب می‌کنی، همهٔ زیبایی‌ها را در خود جمع کن تا این‌گونه دیگر کسی نتواند مثل تو وجود داشته باشد و هیچ‌کس نتواند از زیبایی‌های پریانه سخن بگوید.
غمزه ی تو هست گر نه تیر زن، گه به قصد جان گه به قتل تن
ز ابروی کمان در عروق من، دم به دم چرا نشتری کند
هوش مصنوعی: اگر غمزه و ناز تو نبود، تیراندازان نمی‌توانستند جان و جسم را هدف قرار دهند. هر لحظه ابروی تو به مانند کمانی در رگ‌های من به کار می‌رود و باعث می‌شود که درد و رنجی عمیق احساس کنم.
دیگ آرزو روز و شب پزم، تا دمی به کام لعل او گزند
چون صفایی آن قوت جان مزم، بختم ار به صدق یاوری کند
هوش مصنوعی: من شب و روز به دنبال برآورده شدن آرزوهایم هستم تا لحظه‌ای از طعم محبت او بهره‌مند شوم. اگر سرنوشت، در راستی و صمیمیت یاری‌ام کند، آنچه برای جانی شاداب لازم است فراهم می‌شود.