گنجور

شمارهٔ ۱۸۳

چون بگسلم نه زلف توکز هر شکنج و بند
تنها ز من هزار دل آوره در کمند
نتوان بریدنم ز تو پیوند دوستی
ور بند بندژ من همه از هم جدا کنند
منع از گدای خود مکن ای شه که عیب نیست
هستیم اگر به دولت حسنت نیازمند
یکسر برون خرام که پنهان کنند روی
از خجلت جمال تو خوبان خود پسند
قد برفراز تا همه آیند سر به زیر
سرو و صنوبر و گل و شمشاد و ناروند
پستم چنین به خاک ره ی خویشتن مبین
باشد به دستبوس تو روزی شوم بلند
جان رایگان به پای تو ریزم که بی دریغ
در باب این متاع مرا نیست چون و چند
چل سال یک نفس غمت از من جدا نزیست
بودم به چشم مردم اگر شاد اگر نژند
دور از تو خود بگو که صفایی کند چه کار
ناچار اگر همی نتواند دل از تو کند

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون بگسلم نه زلف توکز هر شکنج و بند
تنها ز من هزار دل آوره در کمند
هوش مصنوعی: وقتی که من از زلف تو بگسلم، هر پیچ و خم و گره‌ای که در آن است، تنها از من هزار دلبر در دام می‌آورد.
نتوان بریدنم ز تو پیوند دوستی
ور بند بندژ من همه از هم جدا کنند
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم از تو جدا شوم و پیوند دوستی‌ام را ببرم، حتی اگر تمام ویژگیاهای وجودم را از هم جدا کنند.
منع از گدای خود مکن ای شه که عیب نیست
هستیم اگر به دولت حسنت نیازمند
هوش مصنوعی: ای پادشاه، جلوگیری نکن از درخواست ما، زیرا عیبی ندارد که ما به لطف و زیبایی تو نیازمندیم.
یکسر برون خرام که پنهان کنند روی
از خجلت جمال تو خوبان خود پسند
هوش مصنوعی: به آرامی و با اعتماد به نفس راه برو، زیرا زیبایی و جذابیت تو آن‌قدر خیره‌کننده است که دیگران از خجالت چهره‌ات را پنهان می‌کنند.
قد برفراز تا همه آیند سر به زیر
سرو و صنوبر و گل و شمشاد و ناروند
هوش مصنوعی: ارتفاع تو بلندتر از همه است، به طوری که هر کس که به تو نزدیک می‌شود، سرش را پایین می‌اندازد. مانند درختان سرو و صنوبر و گل و شمشاد و نرگس.
پستم چنین به خاک ره ی خویشتن مبین
باشد به دستبوس تو روزی شوم بلند
هوش مصنوعی: من این‌گونه هستم که در خاک پای خودم نمی‌نگرم، از سوی دیگر روزی به دست تو می‌آیم و بلندمرتبه می‌شوم.
جان رایگان به پای تو ریزم که بی دریغ
در باب این متاع مرا نیست چون و چند
هوش مصنوعی: جانم را بدون هیچ چشم‌داشت و توقعی فدای تو می‌کنم، چون در مورد این ارزش گرانبها هیچ قید و شرطی برای من وجود ندارد.
چل سال یک نفس غمت از من جدا نزیست
بودم به چشم مردم اگر شاد اگر نژند
هوش مصنوعی: چهل سال بدون وقفه، غمت از من جدا نبود. مردم مرا همیشه یا شاد می‌دیدند یا غمگین.
دور از تو خود بگو که صفایی کند چه کار
ناچار اگر همی نتواند دل از تو کند
هوش مصنوعی: دور از تو، خود بگو که چه چیزی می‌تواند روح را شاد کند. چه کار می‌تواند بکند، وقتی که ناچار است و اگر نیازی به دل کندن از تو نداشته باشد.