شمارهٔ ۱۶
مردم عوض اشک فتد دیده ی تر را
تا از نظر انداخته ای اهل نظر را
از زاری ما شد به جفا سخت ترش دل
وین طرفه که باران نکند نرم حجر را
با اشک من از دجله مگو باز که با بحر
هرگز بشماری نشمارند شمر را
گفتم نشد از ناله من سخت دلت نرم
گفتا نه اثر نیست در این خاره شرر را
دل نگذرد از ابروی آن ترک کمان کش
ز آن رو که ز شمشیر گذر نیست سپر را
از دیده مردم ز چه هر روز نهان است
بر مهر رخت غیرت اگر نیست قمر را
از خجلت دندان بتان بسکه عرق ریخت
یک بحر ز سر آب گذشته است گهر را
پیش دهن او دهن غنچه خود از شرم
وامانده گل آسا چه کند باد سحر را
جایش به فراخای جهان تنگ نمی بود
گرتلخ نکردی لبت اوقات شکر را
گو آتش عشق تو به بادم دهد ای دوست
با خاک درت می نخرم آب خضر را
بی رحم تر آمد دلت از آه صفایی
شک نیست که در سنگ تو ره نیست اثر را
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مردم عوض اشک فتد دیده ی تر را
تا از نظر انداخته ای اهل نظر را
هوش مصنوعی: مردم به جای اینکه بر دیدگان خیس و اشکبار خود گریه کنند، میتوانند نظر و دیدگاه کسانی را که درک عمیق دارند، نادیده بگیرند.
از زاری ما شد به جفا سخت ترش دل
وین طرفه که باران نکند نرم حجر را
هوش مصنوعی: به خاطر ناراحتی و بیمهری ما، دلش به شدت سخت و بیرحم شده است و جالب اینکه باران هم نمیتواند سنگ را نرم کند.
با اشک من از دجله مگو باز که با بحر
هرگز بشماری نشمارند شمر را
هوش مصنوعی: با اشک من از دجله صحبت نکن، زیرا که دریا هرگز شمارش نمیشود و شمر هم شمارش نخواهد شد.
گفتم نشد از ناله من سخت دلت نرم
گفتا نه اثر نیست در این خاره شرر را
هوش مصنوعی: به او گفتم که از ناله و گریهام دلش نرم نشده، او جواب داد که نه، این درد و ناراحتی تاثیری بر دل سنگی او ندارد و نمیتواند آتش شوق را به وجود آورد.
دل نگذرد از ابروی آن ترک کمان کش
ز آن رو که ز شمشیر گذر نیست سپر را
هوش مصنوعی: دل انسان نمیتواند از زیبایی ابروی آن دختر ترک بگذرد، زیرا که در این حالت، هیچ حفاظ و سپری در برابر خطرات و تملک احساسات وجود ندارد.
از دیده مردم ز چه هر روز نهان است
بر مهر رخت غیرت اگر نیست قمر را
هوش مصنوعی: چرا چهره زیبای تو هر روز از نظر مردم پنهان است؟ اگر غیرت بر چهرهات نیست، مثل ماه زودتر باید خود را نشان دهی.
از خجلت دندان بتان بسکه عرق ریخت
یک بحر ز سر آب گذشته است گهر را
هوش مصنوعی: به خاطر شرمساری و خجالت زیباییها، به اندازهای عرق ریختهاند که گویی یک دریا از سرچشمه گذشته و به جواهرات تبدیل شده است.
پیش دهن او دهن غنچه خود از شرم
وامانده گل آسا چه کند باد سحر را
هوش مصنوعی: چون دهن او را میبیند، غنچه از خجالت نمیداند چه کار کند و بادی که در صبح میوزد، انگار چه حالتی دارد.
جایش به فراخای جهان تنگ نمی بود
گرتلخ نکردی لبت اوقات شکر را
هوش مصنوعی: اگر شکرگزاری لبت را ترک نکرده بودی، جای تو در این دنیای وسیع تنگ نمیشد.
گو آتش عشق تو به بادم دهد ای دوست
با خاک درت می نخرم آب خضر را
هوش مصنوعی: اگر عشق تو مرا به آتش بکشد، ای دوست، نمیخواهم آب حیات را حتی با خاک در خانهات عوض کنم.
بی رحم تر آمد دلت از آه صفایی
شک نیست که در سنگ تو ره نیست اثر را
هوش مصنوعی: دل تو به مراتب بیرحمتر از آن است که بتواند از ناراحتی دیگران تاثیری بپذیرد، و این موضوع کاملاً روشن است که هیچ نشانهای از عشق و محبت در سنگ سخت تو وجود ندارد.