گنجور

شمارهٔ ۱۴

آن کز جفا آموخت رسم و ره بیداد را
کاش از وفا آموزدت چندی طریق داد را
ما را فتاد این ماجرا، کس را چه باک از رنج ما
از صید پیکان بلا، نبود خبر صیاد را
لعلت که دل یاقوت او، خون جگرها قوت او
البته خونریزی است خو، خونخوار مادرزاد را
آن چشم و آن مژگان نگر، کآمد به خونریزی دگر
صد نیشتر یا بیشتر در کف یکی فصاد را
برقع ز روی دلستان، بردار تا سازی عیان
هم آتش نمرودیان، هم روضهٔ شداد را
از شور آن شیرین شکر، من سینه کندم او کمر
در پا فکندم سر به سر، افسانهٔ فرهاد را
در دل ستانی برده گو، خالش ز زلف وچشم و رو
عاجز نشد شاگرد او، تعلیم صد استاد را
در دام عشق افتاده ام، کاینسان دل ازکف داده ام
شنعت مزن کآماده ام، گه ناله گه فریاد را
عشق است و هرجا سرکشد، چون پادشه لشکر کشد
در بندطاعت درکشد، یک بنده صد آزاد را
از سنگ آمد سخت تر، دل کاندرو نبود اثر
ز آه صفایی کز شرر، مرهم کند پولاد را

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن کز جفا آموخت رسم و ره بیداد را
کاش از وفا آموزدت چندی طریق داد را
هوش مصنوعی: شخصی که از بدی‌ها و ظلم‌ها یاد می‌گیرد، ای کاش کمی از وفا و محبت می‌آموخت تا بتواند راه حق و انصاف را بهتر بشناسد.
ما را فتاد این ماجرا، کس را چه باک از رنج ما
از صید پیکان بلا، نبود خبر صیاد را
هوش مصنوعی: در این ماجرا ما گرفتار شده‌ایم، اما هیچ‌کس نگران درد و رنج ما نیست. از درد و مشکلاتی که بر اثر تیر بلا به ما وارد شده، صیاد (خالق مصیبت) خبر ندارد.
لعلت که دل یاقوت او، خون جگرها قوت او
البته خونریزی است خو، خونخوار مادرزاد را
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که زیبایی و جذابیت تو از نوعی درد و رنج سرچشمه می‌گیرد. لعل و یاقوت، سنگ‌های قیمتی هستند که در اینجا به زیبایی اشاره دارند، و به وضوح نشان می‌دهند که این زیبایی برای به دست آوردن آن، هزینه‌ای لازم دارد. خونریزی به معنای رنج کشیدن و قربانی کردن است، و از آن می‌توان فهمید که برخی زیبایی‌ها از طریق درد و رنج حاصل می‌شوند. به نوعی، این عبارت به رابطه‌ای میان زیبایی و سختی‌های درونی اشاره دارد.
آن چشم و آن مژگان نگر، کآمد به خونریزی دگر
صد نیشتر یا بیشتر در کف یکی فصاد را
هوش مصنوعی: به آن چشم و مژه‌ها توجه کن که با دیدن‌شان قلبم خونین شده است. مانند نیشترهای فراوان که به جانم می‌نشیند، درد و عذابی را به وجود می‌آورند.
برقع ز روی دلستان، بردار تا سازی عیان
هم آتش نمرودیان، هم روضهٔ شداد را
هوش مصنوعی: پرده از چهره‌ی معشوق برافکن تا بتوانی هم آتش نمرود را ببینی و هم بهشت‌هایی مانند باغ عدن را تماشا کنی.
از شور آن شیرین شکر، من سینه کندم او کمر
در پا فکندم سر به سر، افسانهٔ فرهاد را
هوش مصنوعی: از شور و شوق آن شیرین، دلی را چنان شکسته‌ام که او را تا کمر در زمین افکنده‌ام و تمام داستان فرهاد را زنده کرده‌ام.
در دل ستانی برده گو، خالش ز زلف وچشم و رو
عاجز نشد شاگرد او، تعلیم صد استاد را
هوش مصنوعی: در دل عاشقانه‌ات نفوذ کن تا بفهمی که زیبایی‌های چهره‌ات و زلف و چشمانت چقدر بر دیگران تأثیر می‌گذارد. حتی شاگردی که تحت تعلیم صد استاد بوده، از زیبایی تو حیرت‌زده شده و نمی‌تواند چیزی برای گفتن داشته باشد.
در دام عشق افتاده ام، کاینسان دل ازکف داده ام
شنعت مزن کآماده ام، گه ناله گه فریاد را
هوش مصنوعی: در تله عشق گرفتار شدم و دل خود را به راحتی از دست داده‌ام. مرا آزار نده، چون به سختی آماده‌ام و هر لحظه ممکن است ناله یا فریاد بزنم.
عشق است و هرجا سرکشد، چون پادشه لشکر کشد
در بندطاعت درکشد، یک بنده صد آزاد را
هوش مصنوعی: عشق قدرتی است که هر کجا ظهور کند، مانند یک پادشاه که لشکری فراوان به همراه دارد، می‌تواند انسان‌ها را به فرمان‌برداری وادار کند. به طوری که یک فرد عاشق می‌تواند بر صد نفر آزاد تسلط پیدا کند.
از سنگ آمد سخت تر، دل کاندرو نبود اثر
ز آه صفایی کز شرر، مرهم کند پولاد را
هوش مصنوعی: دل سنگی و بی‌احساس سخت‌تر از سنگ است، اما از آهی که از دل پاک و صاف برمی‌خیزد، می‌تواند حتی یک جسم سخت مثل پولاد را نرم کند.