شمارهٔ ۱۳
رو ترش ار کنی همی محتملم عتاب را
ور همه تلخ تر دهی منتظرم جواب را
با لب نوش پرورت نیست کبابم آرزو
هست تفاوت این قدر مست تو و شراب را
ز آن گل رخ به غنچگان پاک کنی عرق مکن
بوی فزون کند همی تابش خور گلاب را
سیل سرشک چشم من بسته شود به آستین
گر همی از گریستن منع توان سحاب را
داد به باد نیستی هجر تو خاک هستیم
زانکه در آتش است جان ماهی دور از آب را
مهر رخت به یک نظر پیر جوان کند ز سر
دور قمر به عکس اگر شیب کند شباب را
درد فراق و صبر من می نکند برابری
صعوه ناتوان کجا پنجه زند عقاب را
خسرو حسن خویش گو از دل ما سکون مجو
شه ز خراج بگذرد مملکت خراب را
نیست صفایی ار ترا جای به صدر بزم او
بس که به جنب بندگان بوسه زنی جناب را
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رو ترش ار کنی همی محتملم عتاب را
ور همه تلخ تر دهی منتظرم جواب را
هوش مصنوعی: اگر با چهرهی درهم و ناراضی به من نگاه کنی، باز هم انتظار دارم که حرفهایت را بشنوم. حتی اگر تمام کلماتت تلخ و سنگین باشد، من همچنان منتظر پاسخ تو هستم.
با لب نوش پرورت نیست کبابم آرزو
هست تفاوت این قدر مست تو و شراب را
هوش مصنوعی: دلخواه من این است که در کنار تو باشم، اما آرزوهایم به کبابی نمیرسند. به خوبی میدانم که بین حالت مستی تو و شراب تفاوت زیادی وجود دارد.
ز آن گل رخ به غنچگان پاک کنی عرق مکن
بوی فزون کند همی تابش خور گلاب را
هوش مصنوعی: از آن گل، اگر بخواهد که به غنچههای پاک رخ بنماید، نباید زودتر از موعد درخشید. چرا که تابش خورشید، بوی گلهای معطر را بیشتر میکند.
سیل سرشک چشم من بسته شود به آستین
گر همی از گریستن منع توان سحاب را
هوش مصنوعی: چشمان من از شدت گریه به قدری پر از اشک شده که اگر بخواهم جلوی آن را بگیرم، مثل این است که بخواهم بارش باران را متوقف کنم.
داد به باد نیستی هجر تو خاک هستیم
زانکه در آتش است جان ماهی دور از آب را
هوش مصنوعی: وجود ما در دوری از تو به باد رفته است، چون جان ماهیای که از آب دور مانده در آتش سوخته و ناتوان است.
مهر رخت به یک نظر پیر جوان کند ز سر
دور قمر به عکس اگر شیب کند شباب را
هوش مصنوعی: محبت چهره تو به یک نگاه میتواند پیر را جوان کند و اگر ماه به طرفی متمایل شود، جوانی را هم تغییر میدهد.
درد فراق و صبر من می نکند برابری
صعوه ناتوان کجا پنجه زند عقاب را
هوش مصنوعی: درد جدایی و شکیبایی من به هیچ وجه با قدرت و قابلیت عقاب قابل مقایسه نیست؛ مانند پرندهای ضعیف نمیتوانم در برابر قدرت و نیروی آن بایستم.
خسرو حسن خویش گو از دل ما سکون مجو
شه ز خراج بگذرد مملکت خراب را
هوش مصنوعی: خانم زیبا، از دل ما آرامش را نخواهید. پادشاهی که از پرداخت مالیات به راحتی عبور میکند، نمیتواند کشوری ویران را اداره کند.
نیست صفایی ار ترا جای به صدر بزم او
بس که به جنب بندگان بوسه زنی جناب را
هوش مصنوعی: اگر در جمع افرادی برجسته و محترم قرار بگیری، اما در کنار آنها تواضع و احترام به دیگران را فراموش کنی، آن جایگاه اهمیتی نخواهد داشت.