گنجور

شمارهٔ ۱۰۴

بر مهر تو مه را مشتری نیست
وگر باشد کسی جز مشتری نیست
به فر چهر و فرخ فالت ای ماه
تعالی الله عروس خاوری نیست
بدین اخلاق و خوشخویی ملک نی
بدین اندام وگلرویی پری نیست
به محشر از تماشای تو فردا
چو امروزم مجال داوری نیست
بتی از حلقه ی خوبان به عشاق
بدین مهر و محبت پروری نیست
تنی جز من ترا زین جان نثاران
بدین صدق و ارادت گستری نیست
به تعظیم قدت استاده بر پای
وگرنه سرو قصدش همسری نیست
مگر یک ره به بزمت زهره ره یافت
که آهنگش به جز خنیاگری نیست
به دامت مرغ دل از هجر نالد
خروش وی ز بی بال و پری نیست
نسودی بر سرم پای از حقارت
غم از سودای بی پا و سری نیست
صفایی را چودل بردی نگهدار
مگو این از شروط دلبری نیست

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بر مهر تو مه را مشتری نیست
وگر باشد کسی جز مشتری نیست
هوش مصنوعی: عشق و محبت تو، هیچ چیز دیگری را قابل مقایسه نمی‌کند و اگر هم کسی باشد که در این رابطه مقایسه شود، باز هم او تنها در حد و اندازه تو نیست.
به فر چهر و فرخ فالت ای ماه
تعالی الله عروس خاوری نیست
هوش مصنوعی: ای ماه زیبا و با شکوه، خوش شانسی و فال نیک تو را می‌ستایم. تو مانند عروس آفتاب در سرزمین شرق نیستی.
بدین اخلاق و خوشخویی ملک نی
بدین اندام وگلرویی پری نیست
هوش مصنوعی: با این رفتار نیکو و خوش‌اخلاقی، ملک و پادشاهی وجود ندارد که به زیبایی و چینش اندام و چهره‌اش باشد.
به محشر از تماشای تو فردا
چو امروزم مجال داوری نیست
هوش مصنوعی: در روز قیامت، من نمی‌توانم به تماشا و قضاوت درباره تو بپردازم، چرا که امروزم فرصتی برای این کار نیست.
بتی از حلقه ی خوبان به عشاق
بدین مهر و محبت پروری نیست
هوش مصنوعی: عشق و محبت میان عاشقان، نتیجه ی محبت و دوستی خوبان است و بدون این محبت، جایی برای پرورش عشق وجود ندارد.
تنی جز من ترا زین جان نثاران
بدین صدق و ارادت گستری نیست
هوش مصنوعی: هیچ کس به اندازه من از جان و دل برای تو فداکاری نمی‌کند و در این محبت و ارادت، کسی به پای من نمی‌رسد.
به تعظیم قدت استاده بر پای
وگرنه سرو قصدش همسری نیست
هوش مصنوعی: به خاطر ارادت و احترام به قامت تو ایستاده‌ام وگرنه درخت سرو که بلندی و زیبایی‌اش مشهور است، هیچ قصدی برای همسری ندارد.
مگر یک ره به بزمت زهره ره یافت
که آهنگش به جز خنیاگری نیست
هوش مصنوعی: شاید فقط یک بار به مجالست تو فرصتی پیدا کردم که آهنگ و صدای خوش به جز هنر موسیقی چیزی ندارد.
به دامت مرغ دل از هجر نالد
خروش وی ز بی بال و پری نیست
هوش مصنوعی: دل از غم جدایی به شدت ناله می‌زند، اما او به خاطر نداشتن بال و پر نمی‌تواند پرواز کند و آزادانه فرار کند.
نسودی بر سرم پای از حقارت
غم از سودای بی پا و سری نیست
هوش مصنوعی: غمی بر سرم نیست و پایم را نیز نمی‌سوزاند، زیرا هیچ آرزویی برای چیزی ندارم که نه پا دارد و نه سر.
صفایی را چودل بردی نگهدار
مگو این از شروط دلبری نیست
هوش مصنوعی: وقتی که دلبر زیبایی را از خود دور کردی، نگو که این یکی از شرایط جذب عشق نیست.