گنجور

شمارهٔ ۱۰۳

دریغا کز دلازاری بری نیست
بتی کو را گریز از دلبری نیست
به داغ لاله ی چهرش نباشد
رخی کز دست غم سیسنبری نیست
به شور لعل شیرینش نیابم
لبی کز خون دل نیلوفری نیست
به چین زلف مشکینش نبینم
تنی کز تاب حسرت چنبری نیست
نتابم سر ز فرمانت که یک موی
مرا درکار مهرت خود سری نیست
بگو شمشاد کز بالا بنالد
که او را بر قدت بالاتری نیست
بدان صورت نظر بگمار و بنگر
چه معنی ها که در صورت گری نیست
چوشیخت سر چرا در پای ننهاد
فقیه شهر اگر بالا سری نیست
مرا خود بس همین ز آغاز و انجام
که کارم عشوه های منبری نیست
در انگشت سلیمانی بزن دست
که چندان فضل در انگشتری نیست
ز سر بگذار سودای بتان را
صفایی عشق کاری سرسری نیست

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دریغا کز دلازاری بری نیست
بتی کو را گریز از دلبری نیست
هوش مصنوعی: متأسفانه، کسی را نمی‌توان پیدا کرد که از درد دل‌ها آزاد باشد و معشوقی باشد که از عشق و دلبری پرهیز کند.
به داغ لاله ی چهرش نباشد
رخی کز دست غم سیسنبری نیست
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر چهره‌ای چه بسا زیبایی داشته باشد، اما در دلش غم و درد وجود داشته باشد، آن زیبایی واقعی نیست و در واقع تحت تأثیر غم و اندوه قرار گرفته است. زیبایی ظاهری وقتی ارزشمند است که با خوشحالی و آرامش درونی همراه باشد.
به شور لعل شیرینش نیابم
لبی کز خون دل نیلوفری نیست
هوش مصنوعی: من هیچ لبی را که طعم خون دل را نچشیده باشد، نمی توانم پیدا کنم که به شیرینی لعل او باشد.
به چین زلف مشکینش نبینم
تنی کز تاب حسرت چنبری نیست
هوش مصنوعی: من زلف مشکی او را می‌بینم، اما نمی‌توانم بدنی را ببینم که تحت تأثیر حسرت از آن زلف تاب نمی‌خورد.
نتابم سر ز فرمانت که یک موی
مرا درکار مهرت خود سری نیست
هوش مصنوعی: من هرگز از دستورات تو سرپیچی نمی‌کنم، چرا که حتی یک مو از من ارزش خاصی در عشق تو ندارد.
بگو شمشاد کز بالا بنالد
که او را بر قدت بالاتری نیست
هوش مصنوعی: بگو به شمشاد که از بلندی خود نالند، زیرا او هیچ چیز دیگری را بالاتر از خود نمی‌بیند.
بدان صورت نظر بگمار و بنگر
چه معنی ها که در صورت گری نیست
هوش مصنوعی: به آن شکل نگاه کن و ببین چه معناهایی در آن وجود دارد که در ظواهر قابل مشاهده نیست.
چوشیخت سر چرا در پای ننهاد
فقیه شهر اگر بالا سری نیست
هوش مصنوعی: چرا فقیه شهر از انجام کار خود که در دستش نیست، سر فرود نمی‌آورد و در پای کسی نمی‌افتد؟ اگر کسی بالاتر از او وجود نداشته باشد، پس چرا باید به خود فشار بیاورد؟
مرا خود بس همین ز آغاز و انجام
که کارم عشوه های منبری نیست
هوش مصنوعی: من فقط به همین آغاز و پایان خودم اکتفا می‌کنم، چون کارم مانند ناز و کرشمه‌های فن منبر نیست.
در انگشت سلیمانی بزن دست
که چندان فضل در انگشتری نیست
هوش مصنوعی: دستت را بر انگشت سلیمان بزن تا ببینی که آنچه در انگشتری او است، از ارزش چندانی برخوردار نیست.
ز سر بگذار سودای بتان را
صفایی عشق کاری سرسری نیست
هوش مصنوعی: به خاطر عشق معشوق از خود بگذری و به دنبال زیبایی‌ها بودن کار ساده‌ای نیست.