بخش ۲۲ - فی المناجات
خدایا سینه من را صفا ده
دلم را حکمت بی منتهی ده
ز صفوت بخش انوار سرورم
نشان بر صفه ایوان نورم
عروجم ده بمعراج حقیقت
بنه بر تار کم تاج حقیقت
سویدای مرا سر قدم ده
وجود لایزالی بر عدم ده
مرا از قید امکانی رها کن
بتمکین وجوبی آشنا کن
منه بر جبهه ام داغ سوائی
بکار بنده خود کن خدائی
خدائی کن بکار بنده خود
بمیران از خودی کن زنده خود
دماغم از شراب ذات تر کن
دل و جانم دل و جان دگر کن
ز پای من بمائی پشت پا زن
بدست من منیت را قفا زن
که من با اینکه با کثرت دو چارم
بمحو و محق و طمس امیدوارم
توئی گنجینه ویرانه من
نباشد جز تو کس در خانه من
کدامین من کدامین خانه هشدار
درینجا نیست غیر از یار دیار
بود خود حکمت منطوق و مسکوت
که رزاقست و روزی خواره وقوت
بود با خانه صاحب خانه یک چیز
بوحدت از دوئی برخاست تمییز
دل و دارنده دل در دز دل
یکی باشد بود این معجز دل
من و معشوق من در دولت عشق
دوتا نبود بنازم قدرت عشق
مرا معشوق در خود کرده فانی
ندارد عشق زین بهتر نشانی
نهال نیستی بار آورد مرگ
درخت نفی را نه بار و نه برگ
اگر شاخ و اگر برگ و اگر بار
نهال عشق را باشد سزاوار
نهال عشق را اصلیست ثابت
فروعش نبت گردون را منابت
بر او گوهر گنجینه من
طلوع طلع سرش سینه من
وجودش نقد دولت خانه ما
که این گنجست در ویرانه ما
درخت عشق را بستان بود دل
نباشد آبش از سرچشمه گل
خیابانش دماغ می پرستان
روان آبش ز جوی مغز مستان
رگ من زیر بار ریشه اوست
چه شیرست اینکه رگها ریشه اوست
نماید شیر دشتی صید آهو
ز ناهاری که میتازد بهر سو
چه شیرست اینکه در رگ رفته چون دم
شکار او دلست و مغز آدم
بود در استخوان و در رگ و پی
رگ و استخوان و پی مینا و اومی
شراب صافی و مینای بی رنگ
مصفا هر دو از آلایش زنگ
دو همدم هر دو را با هم تشبه
دوئی را برد سیلاب تنزه
یکی شد مشتبه شد دوست با دوست
ندانم عشق باشد یا رگ و پوست
ندانم خویش را از رفع سوزش
همی دانم که میسوزم در آتش
چنان بنهاد پایم عشق در نار
که بند نعل آتش زد بدستار
خدایا آتش عشقم قوی کن
شرار من شرار موسوی کن
مرا در وادی ایمن گذرده
کف نور و عصای راهبر ده
عطا کن از عصاهای شعیبم
که گردد اژدهای مار عیبم
بهارون هدایم آشنا کن
مرا موسای فرعون هوی کن
نیوشان از درخت قلب آگاه
ندای لا تخف انی انا الله
بالقای عصا کن امر توری
مؤید کن بتاییدات طوری
مرا در شبروی ثابت قدم ساز
دلم روشن بنور صبحدم ساز
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خدایا سینه من را صفا ده
دلم را حکمت بی منتهی ده
هوش مصنوعی: خدایا، قلبم را پاک کن و به من دانشی عمیق و بیپایان عطا کن.
ز صفوت بخش انوار سرورم
نشان بر صفه ایوان نورم
هوش مصنوعی: از پاکی و خلوص، نشانی از شادی من بر پیشانی ایوان نور وجود دارد.
عروجم ده بمعراج حقیقت
بنه بر تار کم تاج حقیقت
هوش مصنوعی: به من کمک کن تا به اوج حقیقت برسم و آن را با تزیینات زیبا جلوهگر کنم.
سویدای مرا سر قدم ده
وجود لایزالی بر عدم ده
هوش مصنوعی: دلم را برای آغاز سفر زندگی به وجودی جاودانه و بیپایان پر از شکوه و زیبایی عطا کن.
مرا از قید امکانی رها کن
بتمکین وجوبی آشنا کن
هوش مصنوعی: مرا از محدودیتهای موجود آزاد کن و به معرفتی عمیق و لازم برسان.
منه بر جبهه ام داغ سوائی
بکار بنده خود کن خدائی
هوش مصنوعی: بر پیشانی من نشان سوختگی مگذار، زیرا که تو خدای من هستی و من بنده تو.
خدائی کن بکار بنده خود
بمیران از خودی کن زنده خود
هوش مصنوعی: خداوندی کن و به بندهات کمک کن تا از خودخواهی رهایی یابد و دوباره حیات جدیدی را از لطف تو پیدا کند.
دماغم از شراب ذات تر کن
دل و جانم دل و جان دگر کن
هوش مصنوعی: بگذار تا نوشیدن شراب درونم را تازه کند و جان و دلم را دگرگون سازد.
ز پای من بمائی پشت پا زن
بدست من منیت را قفا زن
هوش مصنوعی: از پای من دور شو و به من پشت کن، با دست من خودخواهیام را به عقب بران.
که من با اینکه با کثرت دو چارم
بمحو و محق و طمس امیدوارم
هوش مصنوعی: با اینکه در دنیای پر از مشکلات و دشواریها غرق شدهام و احساس میکنم که همه چیز در حال از بین رفتن است، اما هنوز امید دارم.
توئی گنجینه ویرانه من
نباشد جز تو کس در خانه من
هوش مصنوعی: تو گنجینهای هستی و هیچکس جز تو در خانهام نیست.
کدامین من کدامین خانه هشدار
درینجا نیست غیر از یار دیار
هوش مصنوعی: اینجا هیچ نشانی از من و خانهام نیست، تنها یارم در این دیار حضور دارد.
بود خود حکمت منطوق و مسکوت
که رزاقست و روزی خواره وقوت
هوش مصنوعی: خود حکمت به دو نوع قابل فهم است، یکی آنچه به وضوح بیان شده و دیگری آنچه به شکل غیرمستقیم و پنهان گفته شده است. در اینجا گفته میشود که تمام حکمتها به این نکته اشاره دارند که خداوند روزیدهنده است و انسانها تنها مصرفکننده آن روزی و قوت هستند.
بود با خانه صاحب خانه یک چیز
بوحدت از دوئی برخاست تمییز
هوش مصنوعی: در خانه صاحبخانه، جویای یگانگی هستیم که از دوگانگی جدا شده است.
دل و دارنده دل در دز دل
یکی باشد بود این معجز دل
هوش مصنوعی: اگر دل و کسی که دل را در دست دارد، در درون هم یکی شوند، این خود معجزهای از دل است.
من و معشوق من در دولت عشق
دوتا نبود بنازم قدرت عشق
هوش مصنوعی: من و محبوبم در آغوش عشق یکی هستیم و هرگز جدا نیستیم. قدرت عشق را میستایم.
مرا معشوق در خود کرده فانی
ندارد عشق زین بهتر نشانی
هوش مصنوعی: عشق من چنان عمیق و واقعی است که نشانی بهتر از این نمیتواند وجود داشته باشد؛ معشوقم باعث شده که خود را فراموش کنم و در او محو شوم.
نهال نیستی بار آورد مرگ
درخت نفی را نه بار و نه برگ
هوش مصنوعی: هیچ درختی از عدم به بار نمیآید، نه ثمرهای دارد و نه برگی.
اگر شاخ و اگر برگ و اگر بار
نهال عشق را باشد سزاوار
هوش مصنوعی: هر چه درخت عشق، چه شاخه، چه برگ و چه میوه داشته باشد، همگی لایق احترام و ارزش هستند.
نهال عشق را اصلیست ثابت
فروعش نبت گردون را منابت
هوش مصنوعی: عشق دارای ریشهای سفت و محکم است و شاخههای آن به خوبی در آسمان و زمین رشد میکنند.
بر او گوهر گنجینه من
طلوع طلع سرش سینه من
هوش مصنوعی: او گنجینهای از درخشندگی و ارزش است و نور وجودش همچون صبحی زیبا بر دل من میتابد.
وجودش نقد دولت خانه ما
که این گنجست در ویرانه ما
هوش مصنوعی: وجود او مانند گنجی است که در ویرانه ما قرار دارد و ارزش او برای ما برابر با تمام ثروتهای دنیاست.
درخت عشق را بستان بود دل
نباشد آبش از سرچشمه گل
هوش مصنوعی: درخت عشق نیاز به محبت و علاقه دارد؛ اگر دل آدمی نسبت به این عشق بیاحساس باشد، مانند این است که درخت بدون آب بماند و به گل نرشد.
خیابانش دماغ می پرستان
روان آبش ز جوی مغز مستان
هوش مصنوعی: خیابان او مانند بینی افرادی است که به پرستش اباطیل میپردازند و جوی آبش از مغزهای سرمست پر است.
رگ من زیر بار ریشه اوست
چه شیرست اینکه رگها ریشه اوست
هوش مصنوعی: رگ من به ریشه او متصل است و این نشاندهندهٔ قدرت و عظمت اوست. این ارتباط نشان میدهد که درون من تحت تأثیر اوست و وجودش مانند شیری قوی و با شکوه است.
نماید شیر دشتی صید آهو
ز ناهاری که میتازد بهر سو
هوش مصنوعی: شیر دشتی به خاطر غذایی که میخورد، به دنبال آهو میدود و در این حین، قدرت و توانایی خود را نشان میدهد.
چه شیرست اینکه در رگ رفته چون دم
شکار او دلست و مغز آدم
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که چیزی چنان دلانگیز و شیرین است که در عمق وجود انسان، مانند اثری قدرتمند پررنگ و با اهمیت نمایان میشود. احساساتی که در قلب و ذهن آدمی وجود دارد، شبیه به شوق و هیجان شکار است که او را به شدت تحت تأثیر قرار میدهد.
بود در استخوان و در رگ و پی
رگ و استخوان و پی مینا و اومی
هوش مصنوعی: وجود او در درون من، عمق وجودم را پر کرده است؛ او در هر جزء و ذره وجودم نفوذ کرده و با من یکی شده است.
شراب صافی و مینای بی رنگ
مصفا هر دو از آلایش زنگ
هوش مصنوعی: شراب خالص و ظرف شیشهای بیرنگ و پاک، هر دو از آلودگی و زنگار مبرا هستند.
دو همدم هر دو را با هم تشبه
دوئی را برد سیلاب تنزه
هوش مصنوعی: دو دوست که هر دو به هم شباهت دارند، مانند دو قطره آب که در جریان پاکی و وضوح، از یکدیگر جدا نمیشوند.
یکی شد مشتبه شد دوست با دوست
ندانم عشق باشد یا رگ و پوست
هوش مصنوعی: دوستان به هم نزدیک و شبیه شدهاند، اما نمیدانم این نزدیکی ناشی از عشق است یا ناشی از ارتباطات و پیوندهای عاطفی و جسدی.
ندانم خویش را از رفع سوزش
همی دانم که میسوزم در آتش
هوش مصنوعی: نمیدانم که واقعیتم چیست، اما احساس میکنم دردی دارم و در آتش عذاب میکشم.
چنان بنهاد پایم عشق در نار
که بند نعل آتش زد بدستار
هوش مصنوعی: عشق چنان در دل من جای گرفت که گرمی و سوزش آن را به وضوح حس کردم و مثل آتشی که نعلش گرم شده، وجودم را در آتش شور و شوق زنده کرد.
خدایا آتش عشقم قوی کن
شرار من شرار موسوی کن
هوش مصنوعی: ای خدا، آتش عشق من را شدت بخش و شعلهوریم را مانند شعلههای آتش مویسوی قرار بده.
مرا در وادی ایمن گذرده
کف نور و عصای راهبر ده
هوش مصنوعی: مرا در سرزمین امن و آرامش بببر و با نوری که در دستانت است، راهنمایی کن.
عطا کن از عصاهای شعیبم
که گردد اژدهای مار عیبم
هوش مصنوعی: به من قدرت و یاری بده تا بتوانم عیبها و مشکلاتم را برطرف کنم، مانند عصای شعیب که به او داده شد.
بهارون هدایم آشنا کن
مرا موسای فرعون هوی کن
هوش مصنوعی: بهار، مرا با خود آشنا کن و مانند موسی، فرعون را که نماد عادتهای ناپسند است، دور کن.
نیوشان از درخت قلب آگاه
ندای لا تخف انی انا الله
هوش مصنوعی: صدای دلانگیز درخت به مسافری آگاه میکند که نترس، من همان خدا هستم.
بالقای عصا کن امر توری
مؤید کن بتاییدات طوری
هوش مصنوعی: امر خود را به مقام و قدرتی برسان که از طریق یاری و تأییدات موجز و روشن، به نتیجه برسد.
مرا در شبروی ثابت قدم ساز
دلم روشن بنور صبحدم ساز
هوش مصنوعی: مرا در شبزندهداری ثابت قدم کن و دلم را با نور صبح روشن کن.