بخش ۲۱ - جواب
بما ده ساقی از آن باده صاف
کزو گردون گذارد بر زمین ناف
نه اندر خورد این خم های نیلیست
شرابی کش مزاج زنجیلیست
مزاج کاس کافوری بود سرد
ازو نامرد مرد و مرد نامرد
می کافور از کاس سلوکست
شراب جذب در جام ملوکست
مرا زین کاس کافوری امان ده
شراب زنجبیل جذب جان ده
ز کافور سلوکم عمر شد طی
بنار جذب ما را گرم کن پی
طریق حکمتست این نیست بازی
نشاید رفت با پای مجازی
دو بال جبرئیل از هول فرمود
چه پرد صعوه با بال گل آلود
که گویم حکمت منطوق و مسکوت
دو حکمت را شوم در بین فاروق
بشرح حکمت منطوق ده گوش
اگر جوق کران باشند خاموش
ز من تحصیل کن منطوق حکمت
که باشد سینه ام صندوق حکمت
مر این حکمت سلوکست و تصوف
تصوف چیست ها ترک التصرف
تعلق دارد این حکمت باعمال
بود علم سلوک و سیر ابدال
در او شرح مقامات و منازل
باو سالک کند طی مراحل
برد سلاک ره را از هیولی
مر این حکمت بسمت ذات اولی
گرین حکمت نباشد هادی راه
نباشد راهرو را رو بدرگاه
نماید حکمت منطوق هادی
سلوک و سیر را وادی بوادی
بدین علمست اعمال طریقت
که شد معمول عمال طریقت
دبستانیست ابجد خوان او عقل
نگنجد حرف او در کفه نقل
بری از نقل و تحویل و خلافست
که قاف ابجدش چون کوه قافست
حروفش ثبت در ام الکتابست
دل پیر آسمان او آفتابست
و من لم یجعل الله له نور
بود در ناله من نور مشهور
مر این نورست بی شک نور حکمت
که بر موسی رسید از طور حکمت
مر این حکمت ز آثار قدیمست
که استادش علیمست و حکیمست
بدین حکمت کنند اوتاد مرکب
برون تازند ز اضداد مرکب
بدین دانش کنندی بال ابدال
گشایندی بجو لامکان بال
گر این دانش نباشد بال و پر نیست
مگو سالک که بیدانش بشر نیست
شود گر حکمت منطوقه ات یار
رسی مسکوت حکمت را باسرار
بدین حکمت توان دیدن کژ از راست
طریق استقامت حکمت ماست
مگو بر رهرو بی علم آدم
کزو بهتر بود کلب معلم
کشد صف گر زمینها و اسمانها
بصدر انسان بود در ساقه آنها
که انسان کن فکان را در سر صف
بدین حکمت بود موجود اشرف
که اهل سیر را این حکمت و رای
بپروازست و در رفتن پر و پای
نداری پای نتوان پویه بر خاک
نداری پر مپر بر سمت افلاک
بدون پر نیابد در سه گز راه
چو پر گیرد گذارد پای بر ماه
بپر گیرد هنر باز شکاری
بوقت صید کبک کوهساری
معارف کبک کهسار وجودست
دل صاحب نظر یار شهودست
چو باز دل بمکنت کرد پرواز
شود با ساعد شه محرم راز
بدین پر اوج گیرد باز عارف
با علی قله کوه معارف
پر علم و عمل گر رست در طیر
حقایق را کند هفت آسمان سیر
که باشد حکمت مسکوت لایق
بعرف ما معارف با حقایق
پدر علم و عمل مانند مادر
حقایق هست فرزند ای برادر
پدر منطوق دان مسکوت فرزند
زهی فرزند مسکوت هنرمند
زهی فرزند کز علم و عمل خاست
که باب امهات و جد و آباست
ز باریکی بود چون موی لاغر
ولی از کوه در زفتی گران تر
زمینها واسمانها نیست ظرفش
ولی ثبتست در ما حرف حرفش
دو حرف اوست کاف و نون هستی
بلندی زو پدیدارست و پستی
رموز لوح چرخ آبنوسی
بروز آفتاب سندروسی
سطوح هرمز و کیوان گردون
طلوع ماه بر ایوان گردون
بود یک نقطه از پرگار حکمت
که از او دایرستی دار حکمت
بود این حکمت انسان صفی را
رها کن طرد و عکس فلسفی را
مر او از فلسفی اتباع رسطوی
که در مشی دلیلستش تکاپوی
ز ترتیب قیاس اقترانی
نگردد کشف اسرار نهانی
که ترتیب قیاسش بی اصولست
قضایای مکاشف در وصولست
تلف شد عمرها در اصل و در ظل
تفو بر ظل فکرت های باطل
نزاید جز دوئی از ظل و از اصل
نباشد مام فصل آبستن وصل
بنازم اصل شاگردان احمد
که در توحید شان ظلیست ممتد
بسر حد حقایق جای این قوم
معارف مزد شست پای این قوم
دو چشم سر بپوشندی شب داج
دو بال دل گشایندی بمعراج
تن خاکی ریاضت پیشه و خوار
دل افلاکی اندر خلوت یار
پس زانوی بنشسته ست بر پوست
سر سودائیش بر زانوی دوست
بدل شاگرد الهام جلیلند
بدم استاد وحی جبرئیلند
دل و دم هر دو با دلدار همدست
زمین وار آسمان در پایشان پست
بروی خاک سر بنهاده بر جای
بفرق آسمان هفتمین پای
مکانشان لامکان را سایه پرور
زمینشان اسمان را سایه بر سر
گدای فقر درویشان این راه
فشاند آستین بر دولت شاه
اسیر بند مشتاقان این در
ببند امر دارد چتر قیصر
سر عریان مخموران این می
فرو ماند بجام و افسر کی
تن بی جامه بر خاکستر و سنگ
قوام اطلس این هفت اورنگ
بهفت اورنگ عطف دامن پیر
کشد دامن گر افتادت بکف گیر
فلک را دست زین دامن بعیدست
که در هر لحظه بالبس جدیدست
بدون خلع لبس استی پس از لبس
فلک در جامه وضع کهن حبس
نبودی گردش گردون مسلم
نگردیدی اگر بر گرد آدم
فلک بر دور آدم میزند دور
که از اطوار انسانیست یک طور
اگر آدم نبودی زیور خاک
نبودی زیور اختر بر افلاک
مراین نه توی شش توی مطبق
نبودی گر نبودی آدم الحق
نبودی عقل و دل را دانش و داد
نبودی گر وجود آدمیزاد
که او مسکوت حکمت راست منشور
بر آن منشور طغرا آیت نور
حقایق راست کنز لا تناهی
معارف راست تنزیل الهی
کس از در ملک انسانی نهد پای
ز سر تا پای هستی راست دارای
که انسان کاخ حق را اوستادست
که از خاکست و باقی جمله بادست
معارف گوهر کان قدیمست
که وصف ذات آن بخت حکیمست
حکم لولوی دریای وجودست
صدف دل غوص دل مفتاح جودست
گهر بر دست غواص آید و بس
بجز غواص نبود گوهری کس
درین یم غیر آدم نیست غواص
بود دردست آدم گوهر خاص
شراب حق حقیقت اوست ساقی
حقیقت اوست جز او نیست باقی
معارف علت غائیست از خلق
دلستی صوفی و عرفان دل دلق
نپوشد غیر صوفی دلق در بر
مجرد باش تا باشی قلندر
مقام واحدیت صوفی صاف
که پوشد بر هویت دلق اوصاف
قلندر وار زی ذات احد باش
بلا تمییز اسمائی صمد باش
قلندر خوی شو صوفی صفت شو
چو ما شو پای تا سر معرفت شو
چو ما گشتی بدانی سر ما را
که با چشم خدا بینی خدا را
حریفی کز دیار آشنائیست
نکو داند که درک ما کجائیست
کسی کش معرفت در دل نباشد
دل او غیر آب و گل نباشد
ز آب و گل مجو انوار حکمت
نباشد زاب و گل دیوار حکمت
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بما ده ساقی از آن باده صاف
کزو گردون گذارد بر زمین ناف
هوش مصنوعی: به ما ای ساقی، از آن شراب خالصی بده که به خاطر آن، آسمان به زمین افتاده است.
نه اندر خورد این خم های نیلیست
شرابی کش مزاج زنجیلیست
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که در این خمهای نیلی رنگ، هیچ شرابی وجود ندارد که برای مزاج زنجیری مناسب باشد. به نوعی به یک نوع بیخود بودن یا نداشتن substance در چنین چیزی اشاره میکند.
مزاج کاس کافوری بود سرد
ازو نامرد مرد و مرد نامرد
هوش مصنوعی: مزاج کاس کافوری سرد است و به همین دلیل، از او مردی نامرد و بیاحساس به وجود میآید.
می کافور از کاس سلوکست
شراب جذب در جام ملوکست
هوش مصنوعی: در بادیه سلوک و راهیابی تو، می کافور از کاسهای ریخته میشود که نشان از نوشیدنیای دلپذیر و خواستنی دارد، و در جام تو، انگار نوشیدنی برای پادشاهان آماده شده است.
مرا زین کاس کافوری امان ده
شراب زنجبیل جذب جان ده
هوش مصنوعی: به من اجازه بده که از این جام کافوری بنوشم، تا شراب زنجبیل جانم را پرانرژی و شاداب کند.
ز کافور سلوکم عمر شد طی
بنار جذب ما را گرم کن پی
هوش مصنوعی: به خاطر عطر خوش کافور، راه و رسم زندگیام به خوبی سپری شد. ای کسی که به ما محبت میکنی، ما را با جذبت گرم کن و در کنار خود نگهدار.
طریق حکمتست این نیست بازی
نشاید رفت با پای مجازی
هوش مصنوعی: این راهی که در پیش داریم، راهی از حکمت است و نباید بازیچه باشیم و با قدمهای غیرواقعی و ناپخته در آن قدم بگذاریم.
دو بال جبرئیل از هول فرمود
چه پرد صعوه با بال گل آلود
هوش مصنوعی: دو بال جبرئیل به خاطر ترس و اضطراب به سوی آسمان پرواز کردند، اما پر بسیار زیبایی که به گل آلودگی آغشته است، توجه آنها را جلب کرد.
که گویم حکمت منطوق و مسکوت
دو حکمت را شوم در بین فاروق
هوش مصنوعی: میخواهم بگویم که دو نوع حکمت وجود دارد: حکمت بیان شده و حکمت نهفته. من در میانه این دو نوع حکمت قرار میگیرم.
بشرح حکمت منطوق ده گوش
اگر جوق کران باشند خاموش
هوش مصنوعی: اگر مردم با فهم و درک به گوش دهند، حتی اگر عدهای نادان و خاموش باشند، سخن حکمتآمیز به دلشان تاثیر میگذارد.
ز من تحصیل کن منطوق حکمت
که باشد سینه ام صندوق حکمت
هوش مصنوعی: از من یاد بگیر که دانایی به چه معناست، زیرا سینه من همچون صندوقی پر از حکمت و دانش است.
مر این حکمت سلوکست و تصوف
تصوف چیست ها ترک التصرف
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که درک عمیق از سلوک و روشهای تصوف، به معنای ترک خودخواهی و عدم دخالت در امور دیگران است. تصوف به عنوان یک راه معنوی، نیازمند رهایی از وابستگیها و خودپرستی است تا فرد بتواند به درک بهتر و عمیقتری از زندگی و ارتباطات انسانی برسد.
تعلق دارد این حکمت باعمال
بود علم سلوک و سیر ابدال
هوش مصنوعی: این حکمت به اعمال انسان وابسته است و شناخت مسیرهای سلوک و سفر به سوی حقایق عمیق را شامل میشود.
در او شرح مقامات و منازل
باو سالک کند طی مراحل
هوش مصنوعی: در او ویژگیها و مراحل مختلفی وجود دارد که سالک را در عبور از مراحل مختلف هدایت میکند.
برد سلاک ره را از هیولی
مر این حکمت بسمت ذات اولی
هوش مصنوعی: سلاک به راهی که از ماده و شکل جدا شده است، دانایی و حکمت را به سوی ذات اولیه و بینهایت میبرد.
گرین حکمت نباشد هادی راه
نباشد راهرو را رو بدرگاه
هوش مصنوعی: اگر حکمت و دانایی وجود نداشته باشد، راهنما نیز نخواهد بود و در نتیجه، راهرو (کسی که در مسیر حرکت میکند) نیز نمیتواند به درستی قدم بردارد.
نماید حکمت منطوق هادی
سلوک و سیر را وادی بوادی
هوش مصنوعی: حکمت نشاندهنده راهی است که هدایتکننده سلوک و سفر در زندگی به شمار میرود و انسان را به سمت مقاصد خود راهنمایی میکند.
بدین علمست اعمال طریقت
که شد معمول عمال طریقت
هوش مصنوعی: این دانش است که رفتارها و اعمال راه و روش معنوی را شکل میدهد و آن را برای پیروان این طریقت جا افتاده و معمول کرده است.
دبستانیست ابجد خوان او عقل
نگنجد حرف او در کفه نقل
هوش مصنوعی: این شعر اشاره به فردی دارد که درک و فهم او محدود است و نمیتواند مفاهیم عمیق یا پیچیده را به خوبی درک کند. او تنها به الفبا و ابتداییات آشناست و نمیتواند فراتر از آن برود. به نوعی، این فرد به دانشی ابتدایی بسنده کرده و از تفکر عمیقتر بازمانده است.
بری از نقل و تحویل و خلافست
که قاف ابجدش چون کوه قافست
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که قاف، به عنوان یک نماد و علامت، از ویژگیهایی برخوردار است که آن را از سایر حروف و نشانهها متمایز میکند. همچنین، به قدرت و استواری قاف اشاره میکند، مشابه کوه قاف که خود نمادی از استحکام و عظمت است. در کل، این بیان تاکید دارد بر این که قاف از هر گونه تحریف و تغییر دور است و هویت خاصی دارد.
حروفش ثبت در ام الکتابست
دل پیر آسمان او آفتابست
هوش مصنوعی: حروف آن در کتاب بزرگ هستی ثبت شده و دل تیره آسمان او همچون آفتاب میدرخشد.
و من لم یجعل الله له نور
بود در ناله من نور مشهور
هوش مصنوعی: هر کسی که خداوند برایش نور و روشنایی نگذارد، در ناله و فریاد من هم نوری نخواهد یافت.
مر این نورست بی شک نور حکمت
که بر موسی رسید از طور حکمت
هوش مصنوعی: این نور، بدون تردید، نماد دانشی است که به موسی در کوه طور رسید.
مر این حکمت ز آثار قدیمست
که استادش علیمست و حکیمست
هوش مصنوعی: این شعر به ما میگوید که این دانش و حکمت از زمانهای باستان به ما رسیده و منشأ آن شخصی با دانش و حکمت فراوان است.
بدین حکمت کنند اوتاد مرکب
برون تازند ز اضداد مرکب
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به این که به واسطه حکمت و آگاهی، افرادی که در جایگاههای بالایی قرار دارند (اوتاد)، بر روزگار و چالشها چیره میشوند و بر مشکلات و مخالفها غلبه میکنند. به عبارتی دیگر، با دانایی و درک صحیح، میتوان بر دشواریهای زندگی فائق آمد و از اختلافات برکنار ماند.
بدین دانش کنندی بال ابدال
گشایندی بجو لامکان بال
هوش مصنوعی: با این دانش، دستاوردهای بزرگی فراهم میشود و به این ترتیب، امکان پرواز در فضایی نامحدود ایجاد میشود.
گر این دانش نباشد بال و پر نیست
مگو سالک که بیدانش بشر نیست
هوش مصنوعی: اگر این علم و دانش نباشد، پرواز و رشد معنوی ممکن نیست. نگو که سالک (رهجو) کسی است که بدون علم نمیتواند انسان واقعی باشد.
شود گر حکمت منطوقه ات یار
رسی مسکوت حکمت را باسرار
هوش مصنوعی: اگر حکمت بیان شدهات یاری کند، بهراحتی میتوانی به رازهای حکمت خاموش نیز دست یابی.
بدین حکمت توان دیدن کژ از راست
طریق استقامت حکمت ماست
هوش مصنوعی: با توجه به این تدبیر و دانش، میتوان به راحتی تشخیص داد که چگونه میتوان راههای نادرست را از راههای درست تشخیص داد. این خود نشاندهنده استقامت و قدرت تفکر ماست.
مگو بر رهرو بی علم آدم
کزو بهتر بود کلب معلم
هوش مصنوعی: نخوردن الفاظ بیمقدار و بیعلم به انسان، بهتر است که یک سگ باشد که معلم اوست.
کشد صف گر زمینها و اسمانها
بصدر انسان بود در ساقه آنها
هوش مصنوعی: اگر صفی از زمین و آسمانها در برابر انسان برقرار شود، این انسان از آنها برتر و برجستهتر خواهد بود.
که انسان کن فکان را در سر صف
بدین حکمت بود موجود اشرف
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که انسان، به عنوان بالاترین موجود، به خاطر حکمت و بصیرتی که دارد، در صف اول هستی قرار گرفته است. این نشاندهنده جایگاه ویژه و ارزشی است که برای انسان در نظر گرفته شده است.
که اهل سیر را این حکمت و رای
بپروازست و در رفتن پر و پای
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که افرادی که به سفر و جستجوی دانش میپردازند، از این خرد و بصیرت برخوردارند که برای حرکت و رفتن باید آمادگی و توانایی داشته باشند. به عبارتی، برای پیشرفت و سیر در زندگی، باید بال و پای پرواز را داشته باشند.
نداری پای نتوان پویه بر خاک
نداری پر مپر بر سمت افلاک
هوش مصنوعی: اگر چیزی در اختیار نداری، نمیتوانی قدمی برداری. بدون دستاوردی، نباید به آرزوهای دور و دست نیافتنی بیندیشی.
بدون پر نیابد در سه گز راه
چو پر گیرد گذارد پای بر ماه
هوش مصنوعی: وقتی که پر نداشته باشد، نمیتواند در سه قدم راه برود، اما به محض اینکه پر بگیرد، میتواند روی ماه پا بگذارد.
بپر گیرد هنر باز شکاری
بوقت صید کبک کوهساری
هوش مصنوعی: پرندگان شکاری با مهارت و توانایی خود در زمان شکار، به آسانی کبکهای کوهستانی را دنبال و شکار میکنند.
معارف کبک کهسار وجودست
دل صاحب نظر یار شهودست
هوش مصنوعی: معارف عمیق کوهستان وجود تنها در دل افرادی که دیدگاه باز و جامع دارند، قابل درک و شهود است.
چو باز دل بمکنت کرد پرواز
شود با ساعد شه محرم راز
هوش مصنوعی: زمانی که دل از زمین جدا شود و پرواز کند، به مانند پرندهای خواهد شد که با بالهایش به آسمان میرود و به رازهای عالی پی میبرد.
بدین پر اوج گیرد باز عارف
با علی قله کوه معارف
هوش مصنوعی: عارف با رسیدن به اوج و بلندیهای معرفت، باز به مقام علی میرسد که در قله کوه دانش و فهم قرار دارد.
پر علم و عمل گر رست در طیر
حقایق را کند هفت آسمان سیر
هوش مصنوعی: هر کس که از علم و عمل بهرهمند باشد، میتواند به حقیقتها دست یابد و در آسمانهای هفتگانه علم و دانش سفر کند.
که باشد حکمت مسکوت لایق
بعرف ما معارف با حقایق
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که آیا حقیقت و دانش عمیق که در سکوت و عدم بیان وجود دارد، برای ما قابل درک است و آیا میتوانیم آن را با معارف واقعی و حقایق تطبیق دهیم؟
پدر علم و عمل مانند مادر
حقایق هست فرزند ای برادر
هوش مصنوعی: پدر علم و عمل همچون مادر واقعیات است، ای برادر.
پدر منطوق دان مسکوت فرزند
زهی فرزند مسکوت هنرمند
هوش مصنوعی: پدر با سخن گفتن، دانستههایش را به فرزند منتقل میکند، اما فرزند که هنرمند است، ممکن است به دلایلی از گفتن برخی چیزها پرهیز کند. این نشاندهندهی تفاوت در شیوههای بیان و انتقال معرفت بین نسلهاست.
زهی فرزند کز علم و عمل خاست
که باب امهات و جد و آباست
هوش مصنوعی: پاک است فرزندی که از علم و عمل به وجود آمده و ریشهاش به مادران و پدران بزرگ و نیکو منتهی میشود.
ز باریکی بود چون موی لاغر
ولی از کوه در زفتی گران تر
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که چیزهایی که به نظر کوچک و حقیر میآیند، ممکن است در واقع از چیزهای بزرگ و سنگینتر باارزشتر باشند. به عبارت دیگر، ظاهر ممکن است فریبنده باشد و ارزش واقعی چیزها همیشه با آنچه در ظاهر دیده میشود، همخوانی ندارد.
زمینها واسمانها نیست ظرفش
ولی ثبتست در ما حرف حرفش
هوش مصنوعی: زمین و آسمان، جایی برای نگهداری از چیزها نیستند، اما هر کلمه و سخنی که وجود دارد، در وجود ما به ثبت رسیده است.
دو حرف اوست کاف و نون هستی
بلندی زو پدیدارست و پستی
هوش مصنوعی: دو حرف "کاف" و "نون" نمایانگر واژه "کائنات" هستند؛ که از آنها عوالم بلند و پایین به وجود میآید.
رموز لوح چرخ آبنوسی
بروز آفتاب سندروسی
هوش مصنوعی: کلمات و نشانههای مربوط به طبیعت و زندگی را در بافتی عمیق که به رازهای عالم هستی اشاره دارد، به تصویر میکشد. این تصویرگری به معنای روشن شدن و شکوفایی دانش و حقیقت در پی تابش آفتاب است.
سطوح هرمز و کیوان گردون
طلوع ماه بر ایوان گردون
هوش مصنوعی: فراز و نشیبهای عالم را به تصویر میکشد، جایی که روشنایی ماه بر آسمان میتابد و نمایی زیبا از نور و سایهها را به وجود میآورد.
بود یک نقطه از پرگار حکمت
که از او دایرستی دار حکمت
هوش مصنوعی: در دنیای حکمت، نقطهای وجود دارد که از آن میتوان دایرهای از دانش و آگاهی ایجاد کرد.
بود این حکمت انسان صفی را
رها کن طرد و عکس فلسفی را
هوش مصنوعی: این سخن میگوید که باید از درک و تفکرات عمیق و فلسفی که باعث دوری از حقیقت انسانیت میشود، دست برداریم و انسان واقعی را درک کنیم. به عبارت دیگر، به جای تمرکز بر تفکرات پیچیده، باید به سادگی و وجود انسانی توجه کنیم.
مر او از فلسفی اتباع رسطوی
که در مشی دلیلستش تکاپوی
هوش مصنوعی: او از پیروان فلسفه ارسطوست که در استدلال و دلیلپردازی متوجه و کوشا میباشد.
ز ترتیب قیاس اقترانی
نگردد کشف اسرار نهانی
هوش مصنوعی: ترتیب و روش استدلال ترکیبی نمیتواند رازهای پنهان را آشکار سازد.
که ترتیب قیاسش بی اصولست
قضایای مکاشف در وصولست
هوش مصنوعی: ترتیب مقایسهاش بیقاعده است و دلایل روشن در رسیدن به حقیقت وجود دارد.
تلف شد عمرها در اصل و در ظل
تفو بر ظل فکرت های باطل
هوش مصنوعی: عمرها به خاطر حقایق و اندیشههای نادرست هدر رفت.
نزاید جز دوئی از ظل و از اصل
نباشد مام فصل آبستن وصل
هوش مصنوعی: هیچ چیزی جز دوگانگی از سایه نمیزاید و از منبع اصلی، چیزی به وجود نمیآید مگر در زمان وصال.
بنازم اصل شاگردان احمد
که در توحید شان ظلیست ممتد
هوش مصنوعی: به اصل و ریشه شاگردان احمد (حضرت محمد) افتخار میکنم، چرا که در ایمان به یکتایی خداوند، پیوسته و مستمر هستند.
بسر حد حقایق جای این قوم
معارف مزد شست پای این قوم
هوش مصنوعی: در مرز شناختهای عمیق، جایگاه این مردم معرفت و علم است و پاداش آگاهی و تفکر آنان، پاکی و صفا میباشد.
دو چشم سر بپوشندی شب داج
دو بال دل گشایندی بمعراج
هوش مصنوعی: اگر چشمانت را در شب بپوشانی، به مانند دو بالی که از دل گشوده میشوند، به عرش و علو تعالی خواهی رسید.
تن خاکی ریاضت پیشه و خوار
دل افلاکی اندر خلوت یار
هوش مصنوعی: این شعری به تصویر کشیدن حالت دو نوع انسان است؛ یکی کسی که زندگی دنیوی را با زحمت و تلاش میگذراند، و دیگری کسی که به عالم بالا و معنویات توجه دارد. در واقع، در این بیت به تضاد بین دنیای مادی و عالم ماورایی اشاره شده است، جایی که یک نفر به ریاضت و مجاهدت میپردازد و دیگری در تنهایی با معشوق خود، دلی خاضع و دلسوز دارد.
پس زانوی بنشسته ست بر پوست
سر سودائیش بر زانوی دوست
هوش مصنوعی: شخصی با اندیشههای پر از دغدغه و ناراحتی، در کنار دوستش نشسته و مشغول به فکر کردن و تأمل در مسائل خود است.
بدل شاگرد الهام جلیلند
بدم استاد وحی جبرئیلند
هوش مصنوعی: شاگردان من، همچون الهامهای الهی و بزرگ هستند و معلم من، همانند وحی جبرئیل میباشد.
دل و دم هر دو با دلدار همدست
زمین وار آسمان در پایشان پست
هوش مصنوعی: دل و جان هر دو در کنار محبوبشان هستند و همچون زمین و آسمان، در برابر او زانو زدهاند.
بروی خاک سر بنهاده بر جای
بفرق آسمان هفتمین پای
هوش مصنوعی: برروی خاک سر خود را گذاشته و پای خود را بر بالای او در آسمان هفتم قرار دادهاست.
مکانشان لامکان را سایه پرور
زمینشان اسمان را سایه بر سر
هوش مصنوعی: جایگاه آنها فراتر از مکانهای معمولی است و وجودشان همچون سایهای بر زمین، آسمان را نیز زیر پوشش خود دارد.
گدای فقر درویشان این راه
فشاند آستین بر دولت شاه
هوش مصنوعی: فقر و بیپولی درویشان را به فراوانی نشان میدهد و آنها با امید به رسیدن به خوشبختی، آستین خود را بر روی نعمت و ثروت شاه میزنند.
اسیر بند مشتاقان این در
ببند امر دارد چتر قیصر
هوش مصنوعی: کسی که به شدت تحت تأثیر عشق و علاقه قرار گرفته، باید دلخواسته و محبت خود را نشان دهد و در این راستا، باید به خواستهها و دستورات دیگران توجه کند. مانند چتری که در اختیار قیصر (پادشاه) است و او را از باران و مشکلات محافظت میکند.
سر عریان مخموران این می
فرو ماند بجام و افسر کی
هوش مصنوعی: در این بیت به تصویر کشیده شده که حال و وضعیت سرمستانی که مست هستند، به قدری عمیق و پر از جذابیت است که به جای جام و تاج، مانند پرچم و نمادی از مینوشی به جا میمانند. به طور کلی، این تصویر نمایانگر شادی و سرمستی است که در دل این افراد وجود دارد و نشاندهنده جذابیت و زیبایی لحظات خوشی است که تجربه میکنند.
تن بی جامه بر خاکستر و سنگ
قوام اطلس این هفت اورنگ
هوش مصنوعی: تن بیپوشش بر روی خاک و سنگ، پایدارتر از پارچهی زربفت و رنگین این هفت جهان است.
بهفت اورنگ عطف دامن پیر
کشد دامن گر افتادت بکف گیر
هوش مصنوعی: اگر دامن پیر به هفت رنگ بیفتد، آن را بگیر و از دست نده.
فلک را دست زین دامن بعیدست
که در هر لحظه بالبس جدیدست
هوش مصنوعی: آسمان به سادگی نمیتواند به این دامن دست بزند، چون در هر لحظه تغییرات تازهای به وجود میآید.
بدون خلع لبس استی پس از لبس
فلک در جامه وضع کهن حبس
هوش مصنوعی: بدون برداشتن لباس، نمیتوان لباس جدیدی پوشید. آسمان نیز در قالب قدیمی خود، در قید و بند است.
نبودی گردش گردون مسلم
نگردیدی اگر بر گرد آدم
هوش مصنوعی: اگر نیستی در دایره زمان، مسلم است که هیچگاه بر گرد آدم نمیچرخیدی.
فلک بر دور آدم میزند دور
که از اطوار انسانیست یک طور
هوش مصنوعی: جهان بر گرد آدمی میچرخد که او در رفتار انسانیاش تنها یک حالت را به نمایش میگذارد.
اگر آدم نبودی زیور خاک
نبودی زیور اختر بر افلاک
هوش مصنوعی: اگر انسان وجود نداشت، زیبایی زمین نیز وجود نداشت و زیبایی ستارگان در آسمان بیمعنی میبود.
مراین نه توی شش توی مطبق
نبودی گر نبودی آدم الحق
هوش مصنوعی: اگر تو در این شش و چندین طبقه وجود نداشتی، واقعاً آدمی وجود نداشت.
نبودی عقل و دل را دانش و داد
نبودی گر وجود آدمیزاد
هوش مصنوعی: اگر عقل و دل دانش و وجدان نداشتند، وجود آدمی بیمعنا میشد.
که او مسکوت حکمت راست منشور
بر آن منشور طغرا آیت نور
هوش مصنوعی: او که شکیبایی و حکمت را در سکوت خود دارد، مانند ستونی استوار و روشن که نشانی از نور و حقیقت را به دوش میکشد.
حقایق راست کنز لا تناهی
معارف راست تنزیل الهی
هوش مصنوعی: معنای این بیت این است که حقایق عمیق و بیپایانی در معارف وجود دارد که از آسمان و وحی الهی نازل شده است. این معارف به صورت خالص و حقیقی در دسترس ما قرار دارند و باید آنها را بشناسیم و درک کنیم.
کس از در ملک انسانی نهد پای
ز سر تا پای هستی راست دارای
هوش مصنوعی: هرگز هیچکس نمیتواند به درگاه انسانیت قدم بگذارد، زیرا تمام وجودش بر اساس حقیقت و صفات نیکو استوار است.
که انسان کاخ حق را اوستادست
که از خاکست و باقی جمله بادست
هوش مصنوعی: انسان کسی است که میتواند به چنان مقام والایی دست یابد که از خاک و طبیعت خود، بنایی بزرگ و با ارزش بسازد، در حالی که تمام چیزهای دیگر زودگذر و ناپایدار هستند.
معارف گوهر کان قدیمست
که وصف ذات آن بخت حکیمست
هوش مصنوعی: معارف، مانند گوهر گرانبهایی است که از گذشته باقی مانده و ویژگیهای آن به شانس و دانایی حکیمی وابسته است.
حکم لولوی دریای وجودست
صدف دل غوص دل مفتاح جودست
هوش مصنوعی: قضا و تقدیر در وجود انسان مانند لولوی دریا است و دل انسان بهسان صدفی است که در عمق آن، جواهرات غنای مادههای گرانبها و بزرگواری نهفته شده است.
گهر بر دست غواص آید و بس
بجز غواص نبود گوهری کس
هوش مصنوعی: گوهری فقط در دست کسی که غواصی کند پیدا میشود و غیر از غواص هیچکس به چنین گوهری دسترسی ندارد.
درین یم غیر آدم نیست غواص
بود دردست آدم گوهر خاص
هوش مصنوعی: در این دریا هیچکس جز انسان نیست، اما گوهری که در دست انسان است، خاص و ارزشمند است.
شراب حق حقیقت اوست ساقی
حقیقت اوست جز او نیست باقی
هوش مصنوعی: مواد مستکننده واقعی، حقیقتی است که در دست ساقی حقیقی قرار دارد و غیر از او چیزی باقی نمیماند.
معارف علت غائیست از خلق
دلستی صوفی و عرفان دل دلق
هوش مصنوعی: معارف، هدف نهایی خلق و پرورش دل است؛ در حالی که صوفیان و عارفان به شگفتیهای باطن و اسرار قلبی میپردازند.
نپوشد غیر صوفی دلق در بر
مجرد باش تا باشی قلندر
هوش مصنوعی: تنها کسی که درکی عمیق دارد، میتواند بدون زرق و برق ظاهری و تنها با سادگی زندگی کند. اگر بخواهی به حقیقت و عرفان نزدیک شوی، باید از دنیاپرستی دوری کنی و سادهزیستی را برگزینی.
مقام واحدیت صوفی صاف
که پوشد بر هویت دلق اوصاف
هوش مصنوعی: مقام وحدت، جایگاه ویژهای است که صوفی با خلوص و پاکی در آن حضور دارد و در این حالت، ویژگیها و صفات ظاهریاش به خوبی نمایان نمیشود.
قلندر وار زی ذات احد باش
بلا تمییز اسمائی صمد باش
هوش مصنوعی: به صورت ساده میتوان گفت: به گونهای زندگی کن که هیچ چیز جز حقیقت را نپذیری و همواره در جستجوی سرچشمهی اصلی وجود باشی؛ به دور از تفکیک و تمایز نامها و هویتها، به سمت کمال و یگانگی برو.
قلندر خوی شو صوفی صفت شو
چو ما شو پای تا سر معرفت شو
هوش مصنوعی: به یک رند و آزادمنش تبدیل شو، مثل عارفان زندگی کن و به بالاترین درجات شناخت و آگاهی برس.
چو ما گشتی بدانی سر ما را
که با چشم خدا بینی خدا را
هوش مصنوعی: وقتی به ما نزدیک میشوی، به عمق وجود ما پی میبری و احساس میکنی که با نگاه به خدا، خود خدا را در مییابی.
حریفی کز دیار آشنائیست
نکو داند که درک ما کجائیست
هوش مصنوعی: حریفی که از دیار آشنایان است، خوب میداند که جایگاه ما کجاست.
کسی کش معرفت در دل نباشد
دل او غیر آب و گل نباشد
هوش مصنوعی: اگر کسی در دل خود آگاهی و معرفت نداشته باشد، دل او تنها چیزی بیشتر از خاک و آب نخواهد بود.
ز آب و گل مجو انوار حکمت
نباشد زاب و گل دیوار حکمت
هوش مصنوعی: از آب و گل نمیتوان انتظار دانایی و حکمت داشت؛ حکمت نیازمند عمق و فراتر از ظواهر است.