گنجور

شمارهٔ ۹۱

آتش طور و طوی را قبسم
نار موسی کف عیسی نفسم
خاکم و نیست کن آب هوی
آبم و مطفی نار هوسم
باز سلطانم با رشته و بند
چند روزیست اسیر قفسم
بشکنم این قفس از قوت پر
گر بود فر تو فریاد رسم
دوش در قافله آواز رحیل
خورد بر گوش ز بانگ جرسم
گر توئی قائد من دوش بدوش
میروم با تو نه پیش و نه پسم
لنگ لنگانه ز دنبال رسید
تاخت تا غایه قصوی فرسم
نشود یار کسی در دل من
خانه کردست که من هیچکسم
شبروم ولیک نیم رهزن کس
که سر راه بگیرد عسسم
دل من رای ضلالت نکند
که ز انوار هدی مقتبسم
تاب عشقست نه تب عقل حکیم
گشت مات از حرکات مجسم
دل من درج ل آلیست مبین
خسته لطمه دریاست خسم
زافتاب رخ معشوق دمید
غره صبح امید از غلسم
منکر وحدت سلطانی تست
گرچه بازست اسیر مگسم
تو بپرواز بیکتائی خویش
من درویش بکونین بسم
از تو ای کوی تو مقصود صفا
نیست جز فقر و فنا ملتمسم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آتش طور و طوی را قبسم
نار موسی کف عیسی نفسم
هوش مصنوعی: آتش کوه طور و سرزمین طوای را در دست دارم، همان‌طور که آتش موسی و نفس عیسی را نیز در درون خود می‌پرورانم.
خاکم و نیست کن آب هوی
آبم و مطفی نار هوسم
هوش مصنوعی: من از خاک هستم و خواهش می‌کنم که به من آب بدهی تا از آرزوها و خواسته‌های نادرست خودم رهایی یابم.
باز سلطانم با رشته و بند
چند روزیست اسیر قفسم
هوش مصنوعی: در حال حاضر به مدت چند روزی، تحت کنترل و محبوس در قفس خودم هستم، در حالی که همچنان پادشاه هستم و با زنجیرها و بندها محاصره شده‌ام.
بشکنم این قفس از قوت پر
گر بود فر تو فریاد رسم
هوش مصنوعی: اگر پرنده‌ام از قدرت بال‌هایش، قفس را بشکنم و آزادی‌ام را به دست بیاورم، فریادم را به آسمان می‌رسانم.
دوش در قافله آواز رحیل
خورد بر گوش ز بانگ جرسم
هوش مصنوعی: شنبه شب در میان گروه، صدای دلنواز وداع به گوشم رسید.
گر توئی قائد من دوش بدوش
میروم با تو نه پیش و نه پسم
هوش مصنوعی: اگر تو رهبری من باشی، کنار تو به سوی هدف می‌روم، نه جلوتر و نه عقب‌تر.
لنگ لنگانه ز دنبال رسید
تاخت تا غایه قصوی فرسم
هوش مصنوعی: با ناامیدی و کُندی به دنبال هدفی که دارم می‌رسم و می‌خواهم به بالاترین نقطه‌ای که ممکن است برسم.
نشود یار کسی در دل من
خانه کردست که من هیچکسم
هوش مصنوعی: هیچکس نمی‌تواند در دل من جا بگیرد، زیرا من برای کسی ارزش و اهمیتی ندارم.
شبروم ولیک نیم رهزن کس
که سر راه بگیرد عسسم
هوش مصنوعی: من به جایی می‌روم، اما هیچ کس را نمی‌گذارم که در مسیرم مانع ایجاد کند یا به من آسیب برساند.
دل من رای ضلالت نکند
که ز انوار هدی مقتبسم
هوش مصنوعی: دلم راهی را نمی‌رود که به تاریکی ختم شود، چون از نور هدایت بهره‌مند هستم.
تاب عشقست نه تب عقل حکیم
گشت مات از حرکات مجسم
هوش مصنوعی: عشق همچون حرارتی است که عقل و خرد را دچار حیرت و سردرگمی می‌کند و از تماشای زیبایی‌ها و حرکات موجودات زنده به شگفتی می‌آورَد.
دل من درج ل آلیست مبین
خسته لطمه دریاست خسم
هوش مصنوعی: دل من در آتش عشق میسوزد و مانند دریا بی‌پایان خسته و آزرده است.
زافتاب رخ معشوق دمید
غره صبح امید از غلسم
هوش مصنوعی: از نور چهره معشوق، صبح امیدی به وجود آمد که در دل تاریکی‌ها و خواب‌های ناامیدی، پرتو افشانی می‌کند.
منکر وحدت سلطانی تست
گرچه بازست اسیر مگسم
هوش مصنوعی: هرچند که به ظاهر از سلطنت تو غافل هستم، اما در باطن همیشه در چنگال تو هستم.
تو بپرواز بیکتائی خویش
من درویش بکونین بسم
هوش مصنوعی: تو به آزادی و بی‌نهایتی خود پرواز کن، من به عنوان یک درویش در این دنیا زندگی می‌کنم.
از تو ای کوی تو مقصود صفا
نیست جز فقر و فنا ملتمسم
هوش مصنوعی: از تو، ای کوی محبوب، هدفی جز خلوص و فقر و فنا برایم وجود ندارد.