گنجور

شمارهٔ ۹۰

رفت در کسوت درویش که ما نشناسیم
ما نه آنیم که شه را ز گدا نشناسیم
میشناسیم ز پا تا سر ما جلوه اوست
مگر آندم که سر خویش ز پا نشناسیم
درد اثبات گدایان ترا نفی دواست
چه توان کرد که از درد دوا نشناسیم
خاک در خانه ز سلطان سرا با خبرست
کم ز خاکیم که سلطان سرا نشناسیم
ماهی و مرغ ز محبوب خدا باخبرند
ما چه جنسیم که محبوب خدا نشناسیم
طالب دنیی اگر شاه زمین عبد هویست
ما فقیران در دوست هوی نشناسیم
آتش ار بارد ازان ابر که در برق بلاست
بت پرستیم گر از عین رضا نشناسیم
ماه ما بر سر سرویست که بالیده ز خاک
ما مقیمان زمین خلق سما نشناسیم
ما سلیمان هوائیم زمین کی طلبیم
که بجز راکب مرکوب هوا نشناسیم
حبل سحریست که در دیده نماید چون مار
زانکه آن موسی با دست و عصا نشناسیم
ما دل از کف شدگان اهل خضوعیم و خشوع
جز دل و سینه بی کبر و ریا نشناسیم
نبود دار شفا جز در دارنده دل
مرض اینست که ما دار شفا نشناسیم
دولت و زندگی باقی ما فقر و فناست
ما فرو رفته بخود فقر و فنا نشناسیم
صورت صفات سر است به مرآت صفا
همه آلوده زنگیم صفا نشناسیم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رفت در کسوت درویش که ما نشناسیم
ما نه آنیم که شه را ز گدا نشناسیم
هوش مصنوعی: شخصی در لباس درویشانه درآمده تا ما او را نشناسیم. ما این‌قدر نیستیم که قدرت تشخیص شاه را از گدا نداشته باشیم.
میشناسیم ز پا تا سر ما جلوه اوست
مگر آندم که سر خویش ز پا نشناسیم
هوش مصنوعی: ما از سر تا پا جلوه او را می‌شناسیم، مگر در زمانی که خود را فراموش کرده و نتوانیم خود را از پا بشناسیم.
درد اثبات گدایان ترا نفی دواست
چه توان کرد که از درد دوا نشناسیم
هوش مصنوعی: درد و رنج گدایان تو را به عدم درمان دعوت می‌کند، زیرا نمی‌دانیم چگونه باید از درد رهایی یابیم.
خاک در خانه ز سلطان سرا با خبرست
کم ز خاکیم که سلطان سرا نشناسیم
هوش مصنوعی: خاک در خانه‌ی سلطان از وضعیت او آگاه است، زیرا ما نیز از خاکیم و باید بدانیم که چه کسی در خانه‌ی سلطان است.
ماهی و مرغ ز محبوب خدا باخبرند
ما چه جنسیم که محبوب خدا نشناسیم
هوش مصنوعی: ماهی و پرنده از محبت خداوند آگاهند، اما ما که از جنس دیگری هستیم، نمی‌توانیم این محبت را درک کنیم.
طالب دنیی اگر شاه زمین عبد هویست
ما فقیران در دوست هوی نشناسیم
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد دنیای مادی را طلب کند، به دنبال قدرت و ثروت شاهی است؛ اما ما که فقیرانیم، نمی‌توانیم به هوس های دنیا وابسته شویم و فقط عشق به دوست را می‌شناسیم.
آتش ار بارد ازان ابر که در برق بلاست
بت پرستیم گر از عین رضا نشناسیم
هوش مصنوعی: اگر آتش از ابری که در معرض خطر است ببارد، ما بت‌پرستان نیز اگر از چشمه‌ی رضا نشناسیم، باز هم از دل و جان می‌پرستیم.
ماه ما بر سر سرویست که بالیده ز خاک
ما مقیمان زمین خلق سما نشناسیم
هوش مصنوعی: در این بیت به زیبایی و عنایت خاص ماه اشاره شده که بر بالای درخت سروی قرار دارد؛ این درخت از خاک سرزمینی رشد کرده که ساکنین آن زمین، به زیبایی و شکوه آسمانی آگاه نیستند. به نوعی، شاعر این تصویر را به شکلی بیان می‌کند که زیبایی‌های آشکار و درخشان را فراتر از درک و شناخت ساکنان زمین می‌داند.
ما سلیمان هوائیم زمین کی طلبیم
که بجز راکب مرکوب هوا نشناسیم
هوش مصنوعی: ما همه در دل خود آرزوهای بزرگ و پروازهای بلند داریم، اما به دنبال چیزهای مادی و زمینی نیستیم؛ زیرا تنها کسانی که توانایی پرواز در آسمان‌ها را دارند، می‌دانند چگونه زندگی کنند و به مقصد برسند.
حبل سحریست که در دیده نماید چون مار
زانکه آن موسی با دست و عصا نشناسیم
هوش مصنوعی: این عبارت به نوعی به قدرت و اثرگذاری چیزی اشاره دارد که همچون جادو در نگاه اول نظر را جلب می‌کند، اما در واقعیت ممکن است حقیقت یا معنای دیگری داشته باشد. به نوعی می‌توان گفت که برخی چیزها به ظاهر زیبا و جذاب هستند، ولی وقتی به عمق آنها نگاه می‌کنیم، ممکن است چیزهای متفاوتی از آنچه که به نظر می‌رسند در آن نهفته باشد. این احساس گمراهی و دوگانگی در ادراک را به تصویر می‌کشد.
ما دل از کف شدگان اهل خضوعیم و خشوع
جز دل و سینه بی کبر و ریا نشناسیم
هوش مصنوعی: ما افرادی هستیم که دل خود را از دست داده‌ایم و تنها به خضوع و فروتنی اهمیت می‌دهیم. ما به جز دل و سینه‌ای بدون تکبر و ریا، چیز دیگری نمی‌شناسیم.
نبود دار شفا جز در دارنده دل
مرض اینست که ما دار شفا نشناسیم
هوش مصنوعی: هیچ دارویی برای درمان بیماری وجود ندارد مگر اینکه در دل بیمار باشد. این نشان می‌دهد که ما نتوانسته‌ایم داروی شفا بخش را بشناسیم.
دولت و زندگی باقی ما فقر و فناست
ما فرو رفته بخود فقر و فنا نشناسیم
هوش مصنوعی: خوشبختی و زندگی پایدار ما در فقر و زوال است و ما آنچنان در این فقر و زوال غرق شده‌ایم که دیگر آن را نمی‌شناسیم.
صورت صفات سر است به مرآت صفا
همه آلوده زنگیم صفا نشناسیم
هوش مصنوعی: شکوه و زیبایی ویژگی‌های سر، در آینه‌ی پاکی نمایان است، اما ما همه در زنگار و آلودگی غوطه‌وریم و زیبایی را نمی‌شناسیم.