شمارهٔ ۸۹
راز دار دل و عشقست فنم
کی گرفتار هواهای تنم
فرس عشق بزینست و عنان
فارس فحلم و در تاختنم
مشتبه کرد بموی تو مرا
عشق این موی بود یا که منم
یار جان باشد و من جسم نزار
دوست باشد تن و من پیرهنم
هر کسی را سر سودای کسیست
من گرفتار دل خویشتنم
آمد از پرده برون بیخود و مست
ماه فرخارم و میر ختنم
رسن زلف بخم کرده گشود
بست و افکند بچاه ذقنم
یوسفم در خور زندانم و چاه
تا سر زلف تو باشد رسنم
شکن اندر شکن از سر تا پای
زان سر زلف شکن در شکنم
ناخن و سینه من تیشه و کوه
من بهامون غمش کوهکنم
گر بمیرم شکفاند غم عشق
لاله از خاک و شقیق از کفنم
خیزد از لعل تو یاقوت روان
ریزد از جزع عقیق یمنم
خاک فقر تو بود آب حیوه
خار عشق تو گل و یاسمنم
سفرِ کویِ خراباتِ فَنا ت،
عاقبت برد بسوی وطنم
بنده فقرم و بافر و شکوه
کارفرمای زمین و زمنم
من صفایم نه گدای زر و سیم
نه گرفتار بفرزند و زنم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
راز دار دل و عشقست فنم
کی گرفتار هواهای تنم
هوش مصنوعی: راز دل و عشق را میدانم، اما در دام خواستههای جسمی نمیافتم.
فرس عشق بزینست و عنان
فارس فحلم و در تاختنم
هوش مصنوعی: عشق من مانند اسب چابکی است که دمی بران میزند و در دنیای خیال و فانتزی به سوی اهدافم میتازد.
مشتبه کرد بموی تو مرا
عشق این موی بود یا که منم
هوش مصنوعی: عشق من را به تو گره زد و نابود کرد، حالا نمیدانم که آیا مشکل از موی توست یا از خودم.
یار جان باشد و من جسم نزار
دوست باشد تن و من پیرهنم
هوش مصنوعی: دوست، جان من است و من فقط یک جسم ضعیف و ناتوان. او روح من است و من فقط لباسی برای او هستم.
هر کسی را سر سودای کسیست
من گرفتار دل خویشتنم
هوش مصنوعی: هر فردی به دنبال عشق و آرزویی است، اما من در چنگال دل خود گرفتار شدهام.
آمد از پرده برون بیخود و مست
ماه فرخارم و میر ختنم
هوش مصنوعی: ماه زیبایی از پرده بیرون آمد و به حالت دیوانگی و شیدایی خود، به زمین فرخار و مروست (میر ختن) راه یافت.
رسن زلف بخم کرده گشود
بست و افکند بچاه ذقنم
هوش مصنوعی: زلفی که به شکل گرهای درآمده بود، حالا باز شده و به سمت چشمانم افتاده است.
یوسفم در خور زندانم و چاه
تا سر زلف تو باشد رسنم
هوش مصنوعی: من در زندان و چاه خودم را همچون یوسف میبینم، تا زمانی که موهای تو در دسترسم باشد.
شکن اندر شکن از سر تا پای
زان سر زلف شکن در شکنم
هوش مصنوعی: من به خاطر زلفهای پیچ و تابدار و شکنندهات، خود را دچار درد و شکنجه کردهام. این زلفها از سر تا پا مرا در تنگنا قرار داده و به نوعی اثری عمیق بر وجودم گذاشته است.
ناخن و سینه من تیشه و کوه
من بهامون غمش کوهکنم
هوش مصنوعی: ناخنهای من همانند ابزاری است که میتواند کوهی از غمها را بشکافد و بر تنگناهای قلبم غلبه کند.
گر بمیرم شکفاند غم عشق
لاله از خاک و شقیق از کفنم
هوش مصنوعی: اگر بمیرم، غم عشق مانند لالهای از خاک سر برمیآورد و شقایق از کفنم رویش میکند.
خیزد از لعل تو یاقوت روان
ریزد از جزع عقیق یمنم
هوش مصنوعی: از زیبایی لعل تو، یاقوتی به حرکت در میآید و از سنگ عقیق یمن، آب روانی جاری میشود.
خاک فقر تو بود آب حیوه
خار عشق تو گل و یاسمنم
هوش مصنوعی: خاک فقر تو مانند منبعی است که زندگی را تامین میکند و عشق تو مانند گل و یاسمن، زیبایی و طراوت به من میبخشد.
سفرِ کویِ خراباتِ فَنا ت،
عاقبت برد بسوی وطنم
هوش مصنوعی: سفر به سرزمین خراباتی و زوال، در نهایت مرا به سوی وطنم راهی کرد.
بنده فقرم و بافر و شکوه
کارفرمای زمین و زمنم
هوش مصنوعی: من فقیر هستم و در عین حال، عظمت و شکوه سرپرست این دنیا و زمان را حس میکنم.
من صفایم نه گدای زر و سیم
نه گرفتار بفرزند و زنم
هوش مصنوعی: من باطنی پاک و خالص دارم و به دنبال ثروت و مال نیستم و همچنین وابسته به خانواده یا فرزندان نیستم.
حاشیه ها
1403/03/04 12:06
سیدمحمد جهانشاهی
سفرِ کویِ خراباتِ فَنا ت،

صفای اصفهانی