شمارهٔ ۸۷
بازوی عشق بنهاد بر دوش ناقه دل
باری کزان نشیند تا ناف ناقه در گل
من چون کشم کمانت ای ناوکت توان کش
تو ترک نیم مستی من مرغ نیم بسمل
بگرفته تیغ روشن بنشسته بر بتوسن
تازد بخون عاشق نازم سمند قاتل
از بارگاه سلطان وز بوستان رضوان
باشد گذشتن آسان وز عشق دوست مشکل
با اینکه از تو تا او یک گام بیشتر نیست
اما برد که این گام باشد هزار منزل
با ناخدا بگوئید کشتی چه سود دارد
آن را که دیده دریاست کی میرسد بساحل
در آسمان مشکوی دارم مهی که خورشید
هندوی کوی آنماه گردید و گشت مقبل
اسرار کعبه دیدم من در صفای دل بود
ای طائف گل و سنگ تا چند سعی باطل
من از فضیلت عشق در هر قبیله گشتم
معشوق خویش دیدم سر حلقه قبایل
من جستم از برونش او ظاهر از درون شد
عمریست میدوم من بیهوده در مراحل
آن آفتاب روشن سر زد ز روزن دل
معلوم شد کزین پیش جز تن نبود حائل
در سیر کعبه و دیر شد کشف سر این سیر
دل جای آن صنم بود وین پیر دیر غافل
آن غیر نور ما را از خویش کرد فانی
اسم صفاست باقی باقی بدوست واصل
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بازوی عشق بنهاد بر دوش ناقه دل
باری کزان نشیند تا ناف ناقه در گل
هوش مصنوعی: عشق بار سنگینی بر دوش دل گذاشت، باری که تا زمانی که ناقه در گل بنشیند، بر دوش آن باقی خواهد ماند.
من چون کشم کمانت ای ناوکت توان کش
تو ترک نیم مستی من مرغ نیم بسمل
هوش مصنوعی: من وقتی که تو کمانت را به سمت من میکشی، توانایی تو را در مواجهه با من به شدت حس میکنم. من مانند مرغی هستم که در حال نصفهجان بودن است و تسلیم نمیشود.
بگرفته تیغ روشن بنشسته بر بتوسن
تازد بخون عاشق نازم سمند قاتل
هوش مصنوعی: تیغ درخشانی گرفته و بر اسب زیبا نشسته، به خون عاشق نازنین میتازد، سمند قاتل.
از بارگاه سلطان وز بوستان رضوان
باشد گذشتن آسان وز عشق دوست مشکل
هوش مصنوعی: عبور از کاخ سلطنت و باغ بهشت کار سادهای است، اما عبور از عشق محبوب بسیار دشوار است.
با اینکه از تو تا او یک گام بیشتر نیست
اما برد که این گام باشد هزار منزل
هوش مصنوعی: با وجود اینکه تنها یک قدم بین تو و او فاصله است، اما اثر این قدم میتواند به اندازه هزار مسیر باشد.
با ناخدا بگوئید کشتی چه سود دارد
آن را که دیده دریاست کی میرسد بساحل
هوش مصنوعی: با ناخدا صحبت کنید و بپرسید کشتی برای چه هدفی خوب است، زیرا کسی که دریا را دیده، میداند که رسیدن به ساحل چقدر دشوار است.
در آسمان مشکوی دارم مهی که خورشید
هندوی کوی آنماه گردید و گشت مقبل
هوش مصنوعی: من در آسمان خود، ستارهای دارم که مانند ماه درخشان است و خورشید تابان هند در کنار آن قرار دارد و به سوی آن مینگرد.
اسرار کعبه دیدم من در صفای دل بود
ای طائف گل و سنگ تا چند سعی باطل
هوش مصنوعی: در دل پاک و صاف خود، رازهای خانه کعبه را دیدم. ای زائر که دور میزنی، تا کی میخواهی بیهوده تلاش کنی؟
من از فضیلت عشق در هر قبیله گشتم
معشوق خویش دیدم سر حلقه قبایل
هوش مصنوعی: من به خاطر ویژگیهای عشق در هر اجتماعی گشتم و در نهایت معشوق خود را در مرکز و جمع همه قبایل یافتم.
من جستم از برونش او ظاهر از درون شد
عمریست میدوم من بیهوده در مراحل
هوش مصنوعی: من از او که در بیرون به نظر میرسد، جستجو کردهام و او از درون خود را به من نشان داده است. سالهاست که بیهوده در مراحل مختلف میدوم.
آن آفتاب روشن سر زد ز روزن دل
معلوم شد کزین پیش جز تن نبود حائل
هوش مصنوعی: آفتاب درخشان از دل روشن شد و نشان داد که پیش از این تنها جسم وجود داشت و هیچ چیز دیگری مانع نبود.
در سیر کعبه و دیر شد کشف سر این سیر
دل جای آن صنم بود وین پیر دیر غافل
هوش مصنوعی: در سفر به کعبه و معابد، راز این سفر به دل من کشف شد. مکان واقعی محبوب و معشوق من در دل بود و این فرد سالخورده در معبد، از این موضوع غافل بود.
آن غیر نور ما را از خویش کرد فانی
اسم صفاست باقی باقی بدوست واصل
هوش مصنوعی: نور غیر از نور ما، ما را در خود محو کرد. اسم و صفت آن نور باقی است و آنی که به او میرسد، همیشه پایدار است.

صفای اصفهانی