شمارهٔ ۸۳
ساقی جان بجام من ریخت می مدام دل
گشت ز پای تا سرم مست مدام جام دل
ملک دلست رام من سکه دل بنام من
دل همگی بکام من من همگی بکام دل
صدر جلال پادشه شاه براوست متکی
کوه و زمین و آسمان صف زده در سلام دل
عقل ستاده پشت در عشق بگاه مستقر
نوبت سلطنت زند بر طبقات بام دل
عرش بدان معظمی گشت بپای دل زمی
دولت عرش اعظمی یافت ز فیض عام دل
داده ببحر جوش را هوش و خرد سروش را
چرخ گشاده گوش را تا شنود کلام دل
دی ز سمای دل مهی دید مرا بمهمهی
گفت نمایمت رهی برد و نبرد نام دل
گفتم ماه من توئی دلبر و شاه من توئی
جز تو که داد خواهدم شرح دل و پیام دل
گفت که فاش میکند دعوی مستواللهی
ارض و سماست واله و کون و مکان غلام دل
گفتم من گدای تو خاک در سرای تو
میدهدم ندای تو فیض علی الدوام دل
کعبه توئی مراد را راه توئی معاد را
اینکه دهی جماد را سرعت سیر گام دل
دید بطوع بنده ام مرده شاه زنده ام
داد بدست سر من سلطنت تمام دل
مالک ملک دل شدم رسته ز آب و گل شدم
آدم معتدل شدم از شرف مقام دل
مست مدام حق منم باده جام حق منم
سر تمام حق منم از سر اهتمام دل
صبح صفای منتظر شام ندارد از اثر
گونه و زلف آن پسر صبح دلست و شام دل
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ساقی جان بجام من ریخت می مدام دل
گشت ز پای تا سرم مست مدام جام دل
هوش مصنوعی: ای ساقی، پیوسته در جام من شراب بریز، زیرا دل من از سر تا پا همیشه مست و شاداب است.
ملک دلست رام من سکه دل بنام من
دل همگی بکام من من همگی بکام دل
هوش مصنوعی: دل من مانند یک پادشاه در اختیار من است و آنچه در دل دارم، مانند سکهای ارزشمند است. همه چیز برای دل من مهیا است و من نیز خوشبختی را برای دل خود میخواهم.
صدر جلال پادشه شاه براوست متکی
کوه و زمین و آسمان صف زده در سلام دل
هوش مصنوعی: پادشاه باعظمت بر تخت نشسته است و تمام کوهها، زمین و آسمان در احترام و سلام به او ایستادهاند. دل انسان نیز به این مقام والا احترام میگذارد.
عقل ستاده پشت در عشق بگاه مستقر
نوبت سلطنت زند بر طبقات بام دل
هوش مصنوعی: عقل به درگاه عشق ایستاده و منتظر است که در زمان مناسب به سلطنت بر دلها برسد.
عرش بدان معظمی گشت بپای دل زمی
دولت عرش اعظمی یافت ز فیض عام دل
هوش مصنوعی: عرش به عظمت و بزرگی خود، بر اثر عشق و احساسی که در دل وجود دارد، به مقام والایی رسید. این مقام والا به برکت عشق و احساس عمومی دل پیدا شد.
داده ببحر جوش را هوش و خرد سروش را
چرخ گشاده گوش را تا شنود کلام دل
هوش مصنوعی: خداوند به انسان توانایی و دانش بخشیده است و گوش او را با دقت آماده کرده تا بتواند کلمات دل و رازهای وجود را بشنود.
دی ز سمای دل مهی دید مرا بمهمهی
گفت نمایمت رهی برد و نبرد نام دل
هوش مصنوعی: دیروز در آسمان دل، ماهی مرا دید و به مهمانی خود دعوت کرد. گفت: تو را راهی را نشان میدهم که در آن نام دل وجود دارد و میتوانی آن را بیابی.
گفتم ماه من توئی دلبر و شاه من توئی
جز تو که داد خواهدم شرح دل و پیام دل
هوش مصنوعی: به او گفتم که تو نورچشمی من و محبوب منی، هیچ کس جز تو نیست که به درد دل و احساسات من گوش بدهد و جوابگو باشد.
گفت که فاش میکند دعوی مستواللهی
ارض و سماست واله و کون و مکان غلام دل
هوش مصنوعی: او بیان میکند که ادعای او دربارهی مالکیت زمین و آسمان، ناشی از حالتی است که او به آن دلبستگی عمیق دارد و همه چیز در عالم و وجود برای او به مانند خدمتگزارانی به قلب او تبدیل شدهاند.
گفتم من گدای تو خاک در سرای تو
میدهدم ندای تو فیض علی الدوام دل
هوش مصنوعی: گفتم که من فدای تو هستم و آمادهام تا در خانهات خدمت کنم. صدای تو همیشه مرا خوشحال میکند و وجود تو به من نعمت میدهد.
کعبه توئی مراد را راه توئی معاد را
اینکه دهی جماد را سرعت سیر گام دل
هوش مصنوعی: تو خود کعبهای که مقصد و آرزو در آنجا قرار دارد و تو راهی برای رسیدن به معاد و زندگی دوباره هستی. تو میتوانی به موجودیتهای بیجان نیز، شتاب و حرکت بدهی تا دلها را به سوی خود جذب کنی.
دید بطوع بنده ام مرده شاه زنده ام
داد بدست سر من سلطنت تمام دل
هوش مصنوعی: من به خلوص و بافت جوانی خود به شاه خدمت کردهام، اما اکنون که الماس عمرم پایان یافته، برای من تنها فرادستی و حکمرانی بر دلهایم باقی مانده است.
مالک ملک دل شدم رسته ز آب و گل شدم
آدم معتدل شدم از شرف مقام دل
هوش مصنوعی: من صاحب قلب خود شدم، از وجود مادی رها شدهام و به انسانیت واقعی دست یافتهام. اکنون در حالت تعادل به سر میبرم و به مقام والای دل دست یافتهام.
مست مدام حق منم باده جام حق منم
سر تمام حق منم از سر اهتمام دل
هوش مصنوعی: من هر لحظه در حال نوشیدن شراب هستم، آن باده که حق من است. من به کمال و تمامیتی که میخواهم دست یافتهام و این از عشق و توجه قلبی من نشأت میگیرد.
صبح صفای منتظر شام ندارد از اثر
گونه و زلف آن پسر صبح دلست و شام دل
هوش مصنوعی: صبح، زیبایی و صفا دارد اما شامی ندارد که به زیبایی و تأثیر چهره و موی آن پسر باشد. صبح نمایانگر دلشاد و شادابی است اما شام نمیتواند این احساس را بدهد.

صفای اصفهانی