گنجور

شمارهٔ ۶۳

برفت هر که در اینخانه بود و یار بماند
هزار نقش زدودیم تا نگار بماند
دل مرا بکنار اختیار کرد و بچرخ
نماند و آرزوی چرخ در کنار بماند
گذشت هر چه ز هر خار زخم دید گلم
گلی بود که منزه ز زخم خار بماند
بسیر باغ وجود آمد آن بهار و گذشت
چه نقشها که درین باغ از آن بهار بماند
طربسرای مرا بود سروی از قد یار
بلند و دلکش و سرسبز و پایدار بماند
بدار عشق چه منصورهاست بر سر دار
گمان مبر تو که منصور رفت و دار بماند
هزار پرده بهر راز داشتم من و عشق
درید و راز درون من آشکار بماند
ببرد سیل سرشکم هزار کوه ز جای
غم تو بود که چون کوه استوار بماند
ثبات کوه و قرار زمین و دور سپهر
نماند و میکده عشق بر قرار بماند
نماند شعری و چندین هزار شعر بلند
ز عشق روی تو از من به یادگار بماند
ز عقل پیر ضیا و ز نفس نور بدهر؟
ز طبع من سخن نغز آبدار بماند
به کوی یار پریشان بسی رسید و گذشت
به جز حکایت من کاندرین دیار بماند
چه غم که دولت دنیی نماند بهر صفا
خزائن گهر پاک شاهوار بماند

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

برفت هر که در اینخانه بود و یار بماند
هزار نقش زدودیم تا نگار بماند
هوش مصنوعی: هر کسی که در این خانه بود، رفت و فقط یار باقی ماند. ما هزار نقش و اثری را پاک کردیم تا چهره‌ی محبوب باقی بماند.
دل مرا بکنار اختیار کرد و بچرخ
نماند و آرزوی چرخ در کنار بماند
هوش مصنوعی: دل من از اختیار خارج شد و تصمیم گرفت که بچرخد، اما آرزوی چرخشی که در سر داشتم، در کنارم باقی ماند.
گذشت هر چه ز هر خار زخم دید گلم
گلی بود که منزه ز زخم خار بماند
هوش مصنوعی: هر چه زمان گذشت و گلی که زخم‌های زیادی دید، با این حال همچنان بی‌نقص و پاک باقی ماند.
بسیر باغ وجود آمد آن بهار و گذشت
چه نقشها که درین باغ از آن بهار بماند
هوش مصنوعی: در بهار، باغ وجود به شدت شکوفا و پر از زیبایی‌هاست، اما زمان می‌گذرد و از آن بهار تنها آثار و نشانه‌هایی باقی می‌ماند.
طربسرای مرا بود سروی از قد یار
بلند و دلکش و سرسبز و پایدار بماند
هوش مصنوعی: در باغ من درختی بلند و خوش‌سیما و سبز وجود دارد که به یاد یارم همیشه زنده و پایدار خواهد ماند.
بدار عشق چه منصورهاست بر سر دار
گمان مبر تو که منصور رفت و دار بماند
هوش مصنوعی: در عشق، افرادی چون منصور وجود دارند که به خاطر اعتقاداتشان جان خود را فدای محبت می‌کنند. نباید تصور کنی که منصور تنها جان خود را از دست داد و درخت عشق همچنان پابرجا باقی ماند.
هزار پرده بهر راز داشتم من و عشق
درید و راز درون من آشکار بماند
هوش مصنوعی: من هزاران راز در دل داشتم، اما عشق همه پرده‌ها را کنار زد و با وجود این، آنچه درون من بود، همچنان پنهان ماند.
ببرد سیل سرشکم هزار کوه ز جای
غم تو بود که چون کوه استوار بماند
هوش مصنوعی: سیلاب اشک‌های من به قدری شدید است که می‌تواند هزاران کوه را جابه‌جا کند. اما غم تو باعث می‌شود که همچنان استوار و مقاوم بمانم، مانند کوهی پابرجا.
ثبات کوه و قرار زمین و دور سپهر
نماند و میکده عشق بر قرار بماند
هوش مصنوعی: پایداری کوه، آرامش زمین و دورست بودن آسمان همگی زودگذرند، اما میکده عشق همیشه ثابت و پابرجاست.
نماند شعری و چندین هزار شعر بلند
ز عشق روی تو از من به یادگار بماند
هوش مصنوعی: از عشق تو تنها یک شعر و یادگاری از من باقی نماند، بلکه چندین هزار شعر بلند به یادگار باقی مانده است.
ز عقل پیر ضیا و ز نفس نور بدهر؟
ز طبع من سخن نغز آبدار بماند
هوش مصنوعی: از عقل کهن و از نفس پرنور زمان چه بهره‌ای می‌توانم ببرم؟ فقط گفته‌های دلنشین و شیرین من باقی خواهد ماند.
به کوی یار پریشان بسی رسید و گذشت
به جز حکایت من کاندرین دیار بماند
هوش مصنوعی: در میان کوی یار، افرادی زیادی آمدند و رفتند، اما فقط داستان من در این دیار باقی ماند.
چه غم که دولت دنیی نماند بهر صفا
خزائن گهر پاک شاهوار بماند
هوش مصنوعی: چه غمی دارد اگر خوشبختی دنیوی پایدار نیست؛ زیرا زیبایی و گنجینه‌های گرانبها همچنان باقی می‌مانند.