گنجور

شمارهٔ ۶

با زلف تو صد پیمان دل بست به دستان‌ها
بشکست و گسست از هم سررشته پیمان‌ها
از عشق خط سبزت می‌سوزم و می‌بارد
از دیده به دامانم زین سبزه چه باران‌ها
زد پتک بلا بر سر ما را ز غم دوری
ترکی که دل سختش زد پتک به سندان‌ها
این کشمکش زندان پیوست به سلطانی
ای یوسف کنعانی خوش باش به زندان‌ها
آموختم از خطش یک نکته و در دوران
نام من سودایی ثبتست به دیوان‌ها
در خاک حریم خم سر مست حضورم من
گو بادیه پیماید زاهد به بیابان‌ها
در وادی عشق از دزد پوشیده خطر دارد
این جامه بریدستند بر قامت عریان‌ها
با دست بساط جم پیش نظر رهرو
کاندر گرو موریست در راه سلیمان‌ها
این زاهد نفسانی بی‌بهره ز انسانی
با این همه حیوانی خصمست به انسان‌ها
من تکیه ز بیداری بر عرش برین دارم
او شاد که در غفلت خفتست به ایوان‌ها
روی تو همی در بزم چون لعل بدخشانی
عشاق لبش در خون غلتند به میدان‌ها
دین و دل دانایی سد ره عشق آمد
ای آدم فردوسی بگریز ز شیطان‌ها
با آنکه زهر خارش خون می‌چکد این وادی
در چشم صفا باشد خوشتر ز گلستان‌ها

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

با زلف تو صد پیمان دل بست به دستان‌ها
بشکست و گسست از هم سررشته پیمان‌ها
هوش مصنوعی: با موهای تو، وعده‌های زیادی در دل بستم، اما همه آن‌ها را به دست خودم شکست و از هم جدا کردم.
از عشق خط سبزت می‌سوزم و می‌بارد
از دیده به دامانم زین سبزه چه باران‌ها
هوش مصنوعی: از عشق تو دل‌تنگم و برایت اشک می‌ریزم، به طوری که این اشک‌ها مانند بارانی بر دامانم می‌ریزد و از این سبزه‌ها پر از باران شده‌ام.
زد پتک بلا بر سر ما را ز غم دوری
ترکی که دل سختش زد پتک به سندان‌ها
هوش مصنوعی: محنت و سختی‌هایی که بر سر ما نازل شد، از غم دوری معشوقی است که به دل‌های سخت و سنگی هم آسیب زده و مثل پتکی بر روی سندان می‌کوبد.
این کشمکش زندان پیوست به سلطانی
ای یوسف کنعانی خوش باش به زندان‌ها
هوش مصنوعی: این درگیری و تنش که به نهاد قدرت وصل شده، همچنان ادامه دارد. ای یوسف زیبا، در میان زندان‌ها خوش‌باش.
آموختم از خطش یک نکته و در دوران
نام من سودایی ثبتست به دیوان‌ها
هوش مصنوعی: از نوشته‌اش یک درس گرفتم و در دوره‌ام نام من به عنوان یک فرد دیوانه در کتاب‌ها ثبت شده است.
در خاک حریم خم سر مست حضورم من
گو بادیه پیماید زاهد به بیابان‌ها
هوش مصنوعی: در سرزمین مقدس حضور الهی، من غرق در حالت مستی هستم. به زاهد بگو که او می‌تواند در بیابان‌ها سفر کند.
در وادی عشق از دزد پوشیده خطر دارد
این جامه بریدستند بر قامت عریان‌ها
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، پوشش دزدانه‌ای وجود دارد که خطرناک است؛ زیرا این لباس‌ها را برای کسانی که عریان هستند، پاره کرده‌اند.
با دست بساط جم پیش نظر رهرو
کاندر گرو موریست در راه سلیمان‌ها
هوش مصنوعی: باید همیشه در پیش‌رویمان حواسمان به چیزهایی که در دست داریم باشد. حتی ممکن است در مسیر بزرگانی چون سلیمان، وسایل کوچکی مانند یک مورچه حیاتی داشته باشد.
این زاهد نفسانی بی‌بهره ز انسانی
با این همه حیوانی خصمست به انسان‌ها
هوش مصنوعی: این زاهد که توجهی به روح انسانیت ندارد و تنها به ظاهر وزهد خود می‌بالد، در واقع خصلت‌های حیوانی را در خود پرورش داده و به نوعی دشمن انسانیت به شمار می‌رود.
من تکیه ز بیداری بر عرش برین دارم
او شاد که در غفلت خفتست به ایوان‌ها
هوش مصنوعی: من بر بلندای عرش تکیه زده‌ام و بیداری را درک می‌کنم، اما او که در غفلت خوابیده است، خوشحال است که در کاخ‌ها می‌خوابد.
روی تو همی در بزم چون لعل بدخشانی
عشاق لبش در خون غلتند به میدان‌ها
هوش مصنوعی: چهره زیبای تو در محفل مانند لعل بدخشانی می‌درخشد، و به خاطر عشق تو، لب عاشقان در میدان‌ها به خون غلتیده است.
دین و دل دانایی سد ره عشق آمد
ای آدم فردوسی بگریز ز شیطان‌ها
هوش مصنوعی: عشق و احساسات عمیق انسان، نیاز به آگاهی و دانایی دارد و گاه ممکن است که موانع و مشکلاتی مثل شیطان‌ها، به‌عنوان نماد فریب و وسوسه، در مسیر عشق قرار بگیرند. بنابراین، باید از این موانع دوری کنیم تا بتوانیم به عشق واقعی برسیم.
با آنکه زهر خارش خون می‌چکد این وادی
در چشم صفا باشد خوشتر ز گلستان‌ها
هوش مصنوعی: با وجود اینکه در این مکان زهر تلخ و دردآوری وجود دارد که بر دل می‌نشیند، اما این سرزمین به وضوح و زیبایی آن، از باغ‌های گلستان زیباتر است.