شمارهٔ ۵۰
بر دلم دوش دری از حرم راز گشود
بسته بود این در اقبال بمن باز گشود
بود بر رشته پیوند دلم با غم دوست
عقده جهل بسی ناخن اعجاز گشود
مرغ نارسته پر روح مرا مستی عشق
داد پرواز که گفتی که پر ناز گشود
اینگل از باغ که بشکفت که چون بلبل باغ
از گلوی من سودازده آواز گشود
لوحش الله بدین نغمه که زد مطرب عشق
عقده دام دل از دمدمه ساز گشود
دلم از عشق نهان گنج گهر بود و بخلق
در این گنج گهر دیده غماز گشود
تلخ کامی من از یار بدل شد که بحرف
لب پر شهد تر از شکر اهواز گشود
دل من رفت بعرش از طرب ساز سماع
این چه بالیست که آن مرغ طربساز گشود
نرسد کفر به ایمان صفا بیرخ دوست
در این کعبه به من آن بت طناز گشود
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بر دلم دوش دری از حرم راز گشود
بسته بود این در اقبال بمن باز گشود
هوش مصنوعی: شب گذشته در دل من دربی از اسرار به روی من باز شد، که تا آن moment بسته بود و حالا با خوش شانسی من، این در به رویم گشوده شد.
بود بر رشته پیوند دلم با غم دوست
عقده جهل بسی ناخن اعجاز گشود
هوش مصنوعی: دل من به خاطر دوستی با غم و ناراحتی دچار مشکل و گرههای ذهنی زیادی شده است که مانند ناخنهایی نامرئی آن را میخراشند و نشانههای شگفتی را نمایان میکنند.
مرغ نارسته پر روح مرا مستی عشق
داد پرواز که گفتی که پر ناز گشود
هوش مصنوعی: پرندهای که هنوز بال نیافته، با روح خود، عشق را برایم به ارمغان آورد و به من اجازه پرواز داد، گویی که گفتی بالهایش را با ناز باز کرد.
اینگل از باغ که بشکفت که چون بلبل باغ
از گلوی من سودازده آواز گشود
هوش مصنوعی: هنگامی که گلها در باغ شکوفا میشوند، من نیز مانند بلبلی که آوازش را سر میدهد، از دل شوری که دارم، صدا بلند میکنم و احساساتم را ابراز میکنم.
لوحش الله بدین نغمه که زد مطرب عشق
عقده دام دل از دمدمه ساز گشود
هوش مصنوعی: خدای عشق با نغمهای که مطرب نواخت، دل را از گرفتاریها آزاد کرد و گرههای محبت را باز کرد.
دلم از عشق نهان گنج گهر بود و بخلق
در این گنج گهر دیده غماز گشود
هوش مصنوعی: دل من پر از عشق و گوهرهای نهانی است، اما دیگران با نگاه کردن به آن، راز و غمهای من را آشکار میکنند.
تلخ کامی من از یار بدل شد که بحرف
لب پر شهد تر از شکر اهواز گشود
هوش مصنوعی: تلخی زندگیام به خاطر یارم شد که با لبهایش، شیرینیای به من داد که از عسل هم خوشمزهتر است و این احساس را در من ایجاد کرد.
دل من رفت بعرش از طرب ساز سماع
این چه بالیست که آن مرغ طربساز گشود
هوش مصنوعی: قلب من از شادی و سروری به اوج آسمانها پرواز کرده است. این چه پروازی است که آن پرنده خوشحال و سرمست انجام داده است؟
نرسد کفر به ایمان صفا بیرخ دوست
در این کعبه به من آن بت طناز گشود
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که ایمان و کفر نمیتوانند به یکدیگر نزدیک شوند. زیبایی ایمان، به خاطر وجود دوست (دوست به معنای محبوب یا معشوق) در کعبه نمایان میشود و آن بت زیبا (سمبل محبوب یا معشوق) به من نشان داده شده است. در واقع، بدون حضور محبوب، ایمان نمیتواند به معنای واقعی خود برسد.

صفای اصفهانی