شمارهٔ ۳۳
تا شد دل من معتکف دار حقیقت
پی برد درین دار باسرار حقیقت
بر گرمی بازار من آتش زدو افزود
از آتش من گرمی بازار حقیقت
در دیده پندار زنم خار که بشکفت
از باغ حقیقت گل بیخار حقیقت
بی نقطه و بی خط نبود دایره موجود
دل نقطه و هستی خط پرگار حقیقت
هم مرکز جمع آمد و هم دائره فرق
زین دایره بیرون نبود کار حقیقت
معیار حقیقت بفنا بود و بهر سنگ
سنجید مرا دوست بمعیار حقیقت
منصور صفت بانگ اناالحق نزدم فاش
تا بر نشدم بر زبر دار حقیقت
از راه عدم برد بسر منزل هستی
ره گم نکند قافله سالار حقیقت
موسی بد و داود شد و زد بدل کوه
این زمزمه در پرده مزمار حقیقت
یک نقطه حقیقت شد و نازل شد و صاعد
قائل نتوان گشت بتکرار حقیقت
گو راه عدم گیر بخفاش که تابید
خورشید وجود از در و دیوار حقیقت
دل خانه غیبست و زهر عیب مبراست
از صنعت سر پنجه معمار حقیقت
پروانه من کیست که پر سوخت ز جبریل
این شعله که سر زد بدل از نار حقیقت
در فقر بجوئید صفا را که ز شش سوی
پیداست درین مرحله آثار حقیقت
خوابند حریفان تو اگر همدم مائی
باش ایدل سودا زده بیدار حقیقت
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا شد دل من معتکف دار حقیقت
پی برد درین دار باسرار حقیقت
هوش مصنوعی: وقتی دل من به معنای واقعی خود مشغول شد و در جستجوی حقیقت قرار گرفت، در این دنیا به رازهای عمیق و واقعیت هویت پی بردم.
بر گرمی بازار من آتش زدو افزود
از آتش من گرمی بازار حقیقت
هوش مصنوعی: من با شعلهور کردن آتش در بازار، بر گرمی و جنب و جوش آن افزودهام؛ و از آتش درون من، حقیقت به اوج گرمی و روشنایی میرسد.
در دیده پندار زنم خار که بشکفت
از باغ حقیقت گل بیخار حقیقت
هوش مصنوعی: من در تصورم تیغی را به گل تبدیل میکنم که از باغ واقعیت شکوفه کرده، در حالی که خود گل حقیقتی عاری از هیچگونه خاری است.
بی نقطه و بی خط نبود دایره موجود
دل نقطه و هستی خط پرگار حقیقت
هوش مصنوعی: دایرهای که شکل و نشانی ندارد، در واقع نماد وجود دل است. وجود دل همانند نقطهای است که خط پرگار حقیقت را تشکیل میدهد.
هم مرکز جمع آمد و هم دائره فرق
زین دایره بیرون نبود کار حقیقت
هوش مصنوعی: تمام وجود و حقیقت در یک مرکز جمع شده است و هیچ تفاوتی در دایره وجود ندارد؛ همه چیز در این دایره به یک حقیقت وابسته است و از آن خارج نیست.
معیار حقیقت بفنا بود و بهر سنگ
سنجید مرا دوست بمعیار حقیقت
هوش مصنوعی: دوست من با میزان واقعیات و حقیقتهای عمیق سنجش میکند و من را بر اساس همین معیار ارزیابی میکند، که این معیار نهایتاً به فنا و زوال میانجامد.
منصور صفت بانگ اناالحق نزدم فاش
تا بر نشدم بر زبر دار حقیقت
هوش مصنوعی: من در حالی که به حقیقت پی بردم، به طور علنی ندا زدم که من حق هستم؛ اما این سخن را فقط زمانی گفتم که بر دار حقیقت قرار گرفتم و از این دنیا رخت برخاستم.
از راه عدم برد بسر منزل هستی
ره گم نکند قافله سالار حقیقت
هوش مصنوعی: از طریق وجود نداشتن، به سوی منزل وجود حرکت کن، اما رهبر کاروان حقیقت هرگز راه خود را گم نخواهد کرد.
موسی بد و داود شد و زد بدل کوه
این زمزمه در پرده مزمار حقیقت
هوش مصنوعی: موسی و داوود نیکو بودند و به کوه زدم. این صدا و ندا در پس پردهای از حقیقت به گوش میرسد.
یک نقطه حقیقت شد و نازل شد و صاعد
قائل نتوان گشت بتکرار حقیقت
هوش مصنوعی: یک حقیقت به صورت نقطهای مشخص و روشن ظهور کرد و همزمان در حال صعود و نزول است. نمیتوان در بازگشت و تکرار آن حقیقت، نظراتی را مطرح کرد.
گو راه عدم گیر بخفاش که تابید
خورشید وجود از در و دیوار حقیقت
هوش مصنوعی: به دنبال نبودن و تاریکی برو، زیرا نور حقیقت از هر سوی وجود تابیده شده است.
دل خانه غیبست و زهر عیب مبراست
از صنعت سر پنجه معمار حقیقت
هوش مصنوعی: دل همچون خانهای است که از علم و شناختی نامحسوس پر شده و عیوب آن از خلق آثار هنری و تلاشهای عادی دور و پاک است.
پروانه من کیست که پر سوخت ز جبریل
این شعله که سر زد بدل از نار حقیقت
هوش مصنوعی: پروانه من چه کسی است که پرهایش از آتش عشق سوخته است؟ این شعلهای که از جبریل برخاست، نمادی از حقیقتی بسیار گرم و سوزان است.
در فقر بجوئید صفا را که ز شش سوی
پیداست درین مرحله آثار حقیقت
هوش مصنوعی: در فقر به دنبال صفا و پاکی باشید، زیرا در این مرحله از زندگی، نشانههای حقیقت از همه سو نمایان است.
خوابند حریفان تو اگر همدم مائی
باش ایدل سودا زده بیدار حقیقت
هوش مصنوعی: اگر رقیبان تو در خواب هستند، تو که با من هستی، از واقعیتهای زندگی آگاه و بیداری.

صفای اصفهانی