گنجور

شمارهٔ ۳۱

دو چشم او که ندانم فرشته یا که پریست
بخواب رفت و مرا در بدن تب سهریست
ستاره کس به ندیدست و آفتاب بهم
بر آفتاب رخش لب ستاره سحریست
اگر ستاره نبیند که گونه مه من
ز آفتاب بود خوبتر ز بی بصریست
زوال شمس پدیدست و شمس طلعت یار
منزهست ز تغییر و از زوال بریست
عیان ماست خبرهای غیب بی خبران
بران سرند که پایان کار بی خبریست
شکار شاه نمودم درین قفس زنهار
گمان بد نبرد کس که باز من هنریست
خدست و خط بتم سوری و سپر غم خلد
چه جای لاله باغ بنفشه طبریست
فراز قامت بالنده روی دلبر ماست
چو آفتاب که بالای سرو غاتفریست
بود چو باز شکاری بوقت بردن دل
که در خرامش او شیوه های کبک دریست
کمر کن از سر آن زلف و حکمران بدوام
که بی ثباتی این خسروان ز بی کمریست
هزار نکته بکارست شاه را که تمام
سوای مملکت آرائیست و تاجوریست
بپیش تیغ فنا ای سوار مرکب دل
ز عشق دوست سپر کن که آسمان سپریست
ز سر قدم کن و طی کن طریق عشق صفا
فروتر از قدم آن سر که در هوای سریست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دو چشم او که ندانم فرشته یا که پریست
بخواب رفت و مرا در بدن تب سهریست
هوش مصنوعی: دو چشم او به قدری زیباست که نمی‌توانم بگویم آیا فرشته‌اند یا پری. وقتی که به خواب رفت، مرا در حالتی از تب و بی‌قراری فرو برد.
ستاره کس به ندیدست و آفتاب بهم
بر آفتاب رخش لب ستاره سحریست
هوش مصنوعی: هیچ کس ستاره را ندیده و خورشید هم به نور پرتو تابانش درخشش چهره او را نمی‌تواند نمایان کند، لبان او همچون ستاره صبحگاهی می‌درخشد.
اگر ستاره نبیند که گونه مه من
ز آفتاب بود خوبتر ز بی بصریست
هوش مصنوعی: اگر ستاره دیدن وجود ندارد، بهتر است که زیبایی چهره من از نور خورشید باشد تا اینکه کسی نابینا باشد و نتواند زیبایی را ببیند.
زوال شمس پدیدست و شمس طلعت یار
منزهست ز تغییر و از زوال بریست
هوش مصنوعی: غروب خورشید نمایان است و خورشید چهره دوست پاک و خالص از تغییر و زوال است.
عیان ماست خبرهای غیب بی خبران
بران سرند که پایان کار بی خبریست
هوش مصنوعی: آشکار است که اخبار پنهان برای کسانی که بی‌خبرند، ناپدید و نامشخص است؛ پس به آن‌ها بفهمانید که سرنوشت ناآگاهی، به پایان می‌رسد.
شکار شاه نمودم درین قفس زنهار
گمان بد نبرد کس که باز من هنریست
هوش مصنوعی: من در این قفس به شکار شاه پرداخته‌ام. تنها خواهش من این است که هیچ‌کس به من بدگمان نشود، زیرا من هم هنری دارم.
خدست و خط بتم سوری و سپر غم خلد
چه جای لاله باغ بنفشه طبریست
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی معشوق موجب می‌شود که اندوه و مشکلات زندگی کوچک و بی‌اهمیت به نظر برسند، و در این میان، یاد و خاطره‌ی او همواره در دل باقی می‌ماند. در این جهان، زیبایی معشوق مانند گل‌های زیباست که حتی در میان غم‌ها، چشمگیر و دل‌انگیز می‌باشد.
فراز قامت بالنده روی دلبر ماست
چو آفتاب که بالای سرو غاتفریست
هوش مصنوعی: بلندی و زیبایی قامت دلبر ما به اندازه تابش آفتاب در بالای درخت سرو باشکوه است.
بود چو باز شکاری بوقت بردن دل
که در خرامش او شیوه های کبک دریست
هوش مصنوعی: مانند باز شکاری است که در هنگام شکار، دل را به پرواز در می‌آورد و در حرکاتش حالاتی دارد که شبیه به کبک دری است.
کمر کن از سر آن زلف و حکمران بدوام
که بی ثباتی این خسروان ز بی کمریست
هوش مصنوعی: برای تسلط بر امور و حکمرانی همیشگی، باید از سر زلف آن معشوق خود را برای کمر کردن آماده کنیم، زیرا ناپایداری حاکمان بزرگ به خاطر ضعف و عدم استحکام آنان است.
هزار نکته بکارست شاه را که تمام
سوای مملکت آرائیست و تاجوریست
هوش مصنوعی: شاه هزار نکته و نکته سنجی دارد که همه آنها به جز امور مملکتی، به زینت تاج و جلال پادشاهی مربوط می‌شود.
بپیش تیغ فنا ای سوار مرکب دل
ز عشق دوست سپر کن که آسمان سپریست
هوش مصنوعی: ای سوار عاشق، در برابر خطر مرگ قرار بگیر و برای حفظ جانت، عشق دوستی را در دل خود سپر کن؛ زیرا آسمان نیز به نوعی سپر است که تو را می‌پوشاند.
ز سر قدم کن و طی کن طریق عشق صفا
فروتر از قدم آن سر که در هوای سریست
هوش مصنوعی: با عشق به دل و جان بپرداز و در این راه پیش برو که عشق، از هر چیز دیگر ارزشمندتر است. این ارزش بالاتر از قدمی است که برای رسیدن به لازمات عشق برداشته می‌شود و کسی که در دنیای عشق سرش را پایین می‌آورد، همواره به خوشبختی نزدیک‌تر است.