شمارهٔ ۳۰
بسکه شدم سالها معتکف کوی دوست
کس ندهد امتیاز روی من از روی دوست
در حرم دلنواز از دل و جان بی نیاز
هست سر من بناز بر سر زانوی دوست
هندو و خورشید من هر دو بدار دلست
گونه خورشید یار طره هندوی دوست
صید دل ما کند از مژه این مژه نیست
پنجه شیر نرست در کف آهوی دوست
ناوک او دل شکار باشد و هست آشکار
از دل مجروح من قوت بازوی دوست
جان من مرده دل زنده و جاوید شد
کز حرکات نسیم می شنوم بوی دوست
شد ز حدیث خوشت مشکوی من مشکبار
بوده ئی ای همنفس دوش بمشکوی دوست
از من و دل شد قرار تا که فکندیم بار
من بسر کوی دل دل بسر کوی دوست
سنبل بستان دل طره دلبند یار
سرو لب جوی چشم قامت دلجوی دوست
مو بسرم خار شد سر بتنم بار شد
همسر اغیار شد تا گل خودروی دوست
شب همه شب خفته است مار بپهلوی من
کان سر زلف چو مار خفته بپهلوی دوست
بر سر و بر پای دل شعله زد و حلقه شد
مشعله عشق یار سلسله موی دوست
همره زیبا و زشت در حرم و در کنشت
هست بهر جا روم روی دلم سوی دوست
نیست بکون و مکان گوشه ئی و نغمه ئی
جز سر بازار عشق غیر هیاهوی دوست
من که بسحر حلال معجز عیسی کنم
برد بدستان دلم نرگس جادوی دوست
هر که تو بینی وطن یافته در گوشه ئی
موطن جان صفاست گوشه ابروی دوست
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بسکه شدم سالها معتکف کوی دوست
کس ندهد امتیاز روی من از روی دوست
هوش مصنوعی: من به قدری سالها در کنار دوست خداوند عبادت و خلوت کردهام که هیچکس نمیتواند مرا از او جدا کند و برتری یا امتیازی برای من قائل شود.
در حرم دلنواز از دل و جان بی نیاز
هست سر من بناز بر سر زانوی دوست
هوش مصنوعی: در مکانی دلنواز و آرام، نیاز به دل و جان ندارم، زیرا تنها به محبت و توجه دوستم میبالید.
هندو و خورشید من هر دو بدار دلست
گونه خورشید یار طره هندوی دوست
هوش مصنوعی: در دل من هم هندو وجود دارد و هم خورشید. زیبایی یار من شبیه به تابش خورشید و موهای هندوست.
صید دل ما کند از مژه این مژه نیست
پنجه شیر نرست در کف آهوی دوست
هوش مصنوعی: چشم و مژهی محبوب ما را به دام میاندازند، اما این فقط یک بازی است؛ چرا که همچون پنجهی شیر در دست آهو نیست و نمیتواند به راحتی به ما آسیب برساند.
ناوک او دل شکار باشد و هست آشکار
از دل مجروح من قوت بازوی دوست
هوش مصنوعی: پیکان او به دل ها آسیب میزند و این موضوع بر همه روشن است که قدرت و توان دوست ناشی از دل زخمی من است.
جان من مرده دل زنده و جاوید شد
کز حرکات نسیم می شنوم بوی دوست
هوش مصنوعی: جان من به خاطر دوست زنده و جاویدان شده است، چون از حرکات ملایم نسیم بوی او را میبینم و احساس میکنم.
شد ز حدیث خوشت مشکوی من مشکبار
بوده ئی ای همنفس دوش بمشکوی دوست
هوش مصنوعی: از گفتگوی زیبا و خوش تو، بوي خوش به مشکی میماند. ای همنفس من، دیشب بوی دوست را در مشکی حس کردم.
از من و دل شد قرار تا که فکندیم بار
من بسر کوی دل دل بسر کوی دوست
هوش مصنوعی: من و دل آرامشی پیدا کردیم، اما وقتی به کوی محبوب رسیدیم، همه چیز به هم ریخت و بار سنگینی بر دوشمان گذاشته شد.
سنبل بستان دل طره دلبند یار
سرو لب جوی چشم قامت دلجوی دوست
هوش مصنوعی: گلهای باغ نشاندهنده زیبایی محبوب است و موهای او مانند گیاهی زیبا در دل باغ میدرخشند. قامت و چهرهاش همچون درختی سرسبز و آرامشبخش است که در کنار جوی آب قرار دارد. چشمانش نیز جذابیت خاصی دارند و دلنوازی میکنند.
مو بسرم خار شد سر بتنم بار شد
همسر اغیار شد تا گل خودروی دوست
هوش مصنوعی: موهای من به تیرک خاری تبدیل شده و بر سرم سنگینی بار آمده است. همسرم به دست دیگران سپرده شده، اما دل من همچنان به گل خودروی دوستم وابسته است.
شب همه شب خفته است مار بپهلوی من
کان سر زلف چو مار خفته بپهلوی دوست
هوش مصنوعی: شب، همیشه در خواب است و ماری در کنار من خوابیده است. سر زلف معشوق انگار چون ماری در کنار دوستم خوابیده است.
بر سر و بر پای دل شعله زد و حلقه شد
مشعله عشق یار سلسله موی دوست
هوش مصنوعی: دل در آتش عشق معشوق شعلهور شد و همچون مشعل درخشید، آنچنان که زنجیری از عشق به موی دوست شکل گرفت.
همره زیبا و زشت در حرم و در کنشت
هست بهر جا روم روی دلم سوی دوست
هوش مصنوعی: در هر مکان و هر شرایطی که باشم، چه در میان زیباییها و چه در حضور زشتیها، هر جا که بروم، دل من همیشه به سوی دوست متمایل است.
نیست بکون و مکان گوشه ئی و نغمه ئی
جز سر بازار عشق غیر هیاهوی دوست
هوش مصنوعی: در هیچ نقطهای از جهان، جایی وجود ندارد که جز شوق و هیاهوی عشق، صدای دیگری به گوش برسد. فقط عشق است که خود را به نمایش میگذارد و همه چیز تحت تأثیر آن قرار دارد.
من که بسحر حلال معجز عیسی کنم
برد بدستان دلم نرگس جادوی دوست
هوش مصنوعی: من با جادوی عشق، کارهای شگفتانگیز و معجزهآسا انجام میدهم و در دل خود، زیبایی و لطافت معشوقم را میکارم.
هر که تو بینی وطن یافته در گوشه ئی
موطن جان صفاست گوشه ابروی دوست
هوش مصنوعی: هر کسی را که ببینی آرامش و امنیت را در جایی یافته است، ناموس جانش همان گوشه ابروی محبوبش است.

صفای اصفهانی