گنجور

شمارهٔ ۱۲۴

به تار موی بتی شد سلاسل دل من
ببین به ضعف که یک موی شد سلاسل من
کشیده ابروی آن ترک نیم‌مست کمان
پی شکار دل این مرغ نیم بسمل من
به پرده دیدم و بی‌پرده در شمائل او
به شکل صورت تصویر شد شمائل من
چه فتنه بود که رفت از مقابل من و باز
نشسته است شب و روز در مقابل من
بزاد عشقم و پرورد و کشت و برد خاک
ندانم از چه بزاد آنکه بود قاتل من
بسوخت ز آتش و خاکسترم سپرد به باد
چه آب بود که از او سرسته شد گل من
خیال مغز به سر دارم و نهفته به پوست
به مغز خشک ببین و خیال باطل من
همیشه در سفرم باز در مقام خودم
که هم‌ترازوی ما هست برج محمل من
هزار مرحله طی کرده راه مانده هنوز
ز من بپرس که گویم کجاست منزل من
پدید گشت به یک عمر جستجوی که بود
من آنکه می‌دوم اندر قفاش در دل من
چه پرده بود که روشن نبود دیدهٔ دل
ز طلعتی که بود آفتاب محفل من
یکی‌ست شاهد و مشهود و آشکار و نهان
شوید جمع و نمایید حل مشکل من
فنای کون و مکان باشد و بقای صفاست
همانکه پیش تو دریاست هست ساحل من

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به تار موی بتی شد سلاسل دل من
ببین به ضعف که یک موی شد سلاسل من
هوش مصنوعی: دل من به قدری ضعیف و آسیب‌پذیر است که حتی یک تار موی محبوب، آن را به زنجیر می‌کشد و به اسیری می‌برد.
کشیده ابروی آن ترک نیم‌مست کمان
پی شکار دل این مرغ نیم بسمل من
هوش مصنوعی: آن ترک که ابروی زیبایش را کشیده، در حال مستی، کمان خود را برای شکار دل این پرنده بی‌نوا و نیمه‌جان گرفته است.
به پرده دیدم و بی‌پرده در شمائل او
به شکل صورت تصویر شد شمائل من
هوش مصنوعی: من در حجاب او را دیدم و بی‌پرده، ویژگی‌های او در قالب و شکل من تجلی پیدا کرد.
چه فتنه بود که رفت از مقابل من و باز
نشسته است شب و روز در مقابل من
هوش مصنوعی: چه بلا و مشکل بزرگ و عجیبی بود که از جلوی من دور شد، اما حالا شب و روز همچنان در جلوی من نشسته است.
بزاد عشقم و پرورد و کشت و برد خاک
ندانم از چه بزاد آنکه بود قاتل من
هوش مصنوعی: عشق من به دنیا آمد، رشد کرد، سرزمین را زیر پا گذاشت و به جستجوی خود رفت. نمی‌دانم چه چیزی باعث شد او به وجود بیاید، همان کسی که قاتل من است.
بسوخت ز آتش و خاکسترم سپرد به باد
چه آب بود که از او سرسته شد گل من
هوش مصنوعی: آتش وجودم را سوزاند و خاکسترم را به باد سپرد، چه چیزی بود که باعث شد از آن آب، گل من شکل بگیرد؟
خیال مغز به سر دارم و نهفته به پوست
به مغز خشک ببین و خیال باطل من
هوش مصنوعی: در ذهنم افکار و اندیشه‌هایی دارم که به صورت پنهانی در وجودم قرار دارند. در حالی که از ظاهرم چیزی نمی‌توان فهمید، در واقع درونم پر از خیال‌های بیهوده و نادرست است.
همیشه در سفرم باز در مقام خودم
که هم‌ترازوی ما هست برج محمل من
هوش مصنوعی: من همیشه در سفر هستم و در جایگاهی قرار دارم که به اندازهٔ خودم وزنیرزشی می‌کند؛ این جایگاه به نوعی شبیه به جا و مقام من در زندگی‌ام است.
هزار مرحله طی کرده راه مانده هنوز
ز من بپرس که گویم کجاست منزل من
هوش مصنوعی: من هزاران مرحله را پشت سر گذاشته‌ام، اما هنوز راهی در پیش دارم. از من بپرس که مقصد من کجاست.
پدید گشت به یک عمر جستجوی که بود
من آنکه می‌دوم اندر قفاش در دل من
هوش مصنوعی: در طول زندگی‌ام که به جستجو گذرانده‌ام، حالا متوجه شدم که چه کسی هستم؛ همان کسی که در دل خودم به دنبال او هستم و در قفسی محصور است.
چه پرده بود که روشن نبود دیدهٔ دل
ز طلعتی که بود آفتاب محفل من
هوش مصنوعی: چه حجابی وجود داشت که دل من نتوانست به روشنی زیبایی و چهره‌اش که مانند آفتاب در جمع من می‌تابید، نگاه کند؟
یکی‌ست شاهد و مشهود و آشکار و نهان
شوید جمع و نمایید حل مشکل من
هوش مصنوعی: یک وجود واحد است که هم در حالت آشکار و هم در حالت پنهان دیده می‌شود. پس به جمع بیایید و برای حل مشکل من تلاش کنید.
فنای کون و مکان باشد و بقای صفاست
همانکه پیش تو دریاست هست ساحل من
هوش مصنوعی: هنگامی که همه چیز و هر آنچه در دنیا وجود دارد از بین برود و تنها حقیقتی که باقی می‌ماند صفا و خلوص الهی باشد، به همین دلیل است که برای من، واقعیت و معنای زندگی‌ام در آغوش تو جای دارد و دنیای واقعی‌ام ساحل توست.