شمارهٔ ۱۲۲
گاه دی است و نوبت فصل بهار من
بنشسته است یار چو گل در کنار من
بر گنج خسروی ندهم کنج خانقاه
امروز دور دور من و یار یار من
جان یافتم ز دولت دل در حضور یار
فرخنده است روز چنین روزگار من
جبریل را ز بال فکند و هنوز نیست
در اوج خویش باز حقیقت شکار من
روی دلم بسمت دیاری بود که اوست
ابروی دوست قبله شرع دیار من
نقش و نگار را بزدودم ز لوح دل
تا گشت جای جلوه نقش نگار من
از جسم و جان امید بریدم هزار بار
تا دید روی او دل امیدوار من
دیدم که عشق اوست خداوند کائنات
روزی که شد بکوی حقیقت گذار من
بردم بپای عشق بسر سجده نیاز
یک قبله گشت و یکدل و یکروی کار من
دادم زمام مملکت دل بدست دوست
باقی نماند در کف من اختیار من
صبحست و یار ساقی و من در خمار دوش
یارب پذیر عذر لب میگسار من
جز صاف غم که صیقل آئینه صفاست
کو آب رحمتی که نشاند غبار من
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گاه دی است و نوبت فصل بهار من
بنشسته است یار چو گل در کنار من
هوش مصنوعی: گاهی فصلی است که شبیه دیماه سرد است و حالا نوبت بهار است. یار من همچون گلی در کنار من نشسته است.
بر گنج خسروی ندهم کنج خانقاه
امروز دور دور من و یار یار من
هوش مصنوعی: من ثروت پادشاه را فدای گوشهی خانقاه نمیکنم، امروز دور من و یارم، همه جا فقط ما دو نفر هستیم.
جان یافتم ز دولت دل در حضور یار
فرخنده است روز چنین روزگار من
هوش مصنوعی: در روزی که حضور یارم را دارم، زندگیام بسیار خوش و شاداب است و به خاطر محبت او جان تازهای پیدا کردهام.
جبریل را ز بال فکند و هنوز نیست
در اوج خویش باز حقیقت شکار من
هوش مصنوعی: جبریل هنگام پرواز خود، بال خود را رها کرد و هنوز نتوانسته به اوج کمال خود برسد. حقیقتی که من به دنبال آن هستم، همچنان در دسترس من نیست.
روی دلم بسمت دیاری بود که اوست
ابروی دوست قبله شرع دیار من
هوش مصنوعی: دلم به سمت جایی میکشد که آنجا محبوب من است، و ابروی او برای من مانند قبلهای است که راهنمای زندگیام است.
نقش و نگار را بزدودم ز لوح دل
تا گشت جای جلوه نقش نگار من
هوش مصنوعی: برای پاک کردن تصویرها و زرق و برقها از درون قلبم، جایی را آماده کردم تا زیبایی و جلوههای خودم را در آن قرار دهم.
از جسم و جان امید بریدم هزار بار
تا دید روی او دل امیدوار من
هوش مصنوعی: من هزار بار از جسم و جانم ناامید شدم، اما وقتی که روی او را دیدم، دل نگران و ناامید من دوباره امیدوار شد.
دیدم که عشق اوست خداوند کائنات
روزی که شد بکوی حقیقت گذار من
هوش مصنوعی: در آن روز که به حقیقت رسیدم، متوجه شدم که عشق او همان خداوند جهان است.
بردم بپای عشق بسر سجده نیاز
یک قبله گشت و یکدل و یکروی کار من
هوش مصنوعی: در عشق، خود را در حالت نیاز به سجده درمیآورم و به یک قبله و با یک دل و یک روی، تمام امورم را سامان میدهم.
دادم زمام مملکت دل بدست دوست
باقی نماند در کف من اختیار من
هوش مصنوعی: من اختیار و کنترل قلب خود را به دست دوست دادم و دیگر هیچ چیز در دست من نمانده است.
صبحست و یار ساقی و من در خمار دوش
یارب پذیر عذر لب میگسار من
هوش مصنوعی: صبح شده و محبوبم در کنار بزم و من هنوز در حالت مستی دیشب هستم. ای خدا، لطفاً عذر مرا که شرابنوش هستم، بپذیر.
جز صاف غم که صیقل آئینه صفاست
کو آب رحمتی که نشاند غبار من
هوش مصنوعی: به جز درد و غم که مانند صیقل دادن به آیینه، وجودم را تحت تأثیر قرار داده، کجاست آن آب رحمت که بتواند غبار آلودگیها و مشکلات را از من بردارد؟
حاشیه ها
1403/10/12 06:01
فراز رنج پور
گاه دی است و نوبت فصل بهار من!
بنشسته است یار چو گل در کنار من!
برای عاشق کافی است که یارِ همچو گل در کنارش باشد. در چنین حال عاشقانه ای، دی ماه در اوج سرما تبدیل به فصل بهار می شود. این معجزه یار بهاری است. این چنین است که بهار یاوری در ماه دی متولد می شود و دل عاشق خود را به وجود خود گرم می کند

صفای اصفهانی