گنجور

شمارهٔ ۱۱۶

یار برداشت ز رخ پرده برای دل من
برد از من دل و بنشست به جای دل من
نتوان گفت زمینست و سما خلوت دوست
خلوت سلطنت اوست سرای دل من
دل من بارگه سلطنت فقر و فناست
آسمانست و زمینست گدای دل من
عشق با آنکه هوای من و آب من ازوست
تربیت یافته از آب و هوای دل من
پنجه حسن که معمار بنای ابدیست
کرد از آب و گل عشق بنای دل من
ای که از غرب افق می‌طلبی کرد اشراق
آفتاب ازل از شرق سمای دل من
دل من کشتی نوحست به دریای فنا
ناخدای دل کشتیست خدای دل من
دید ناهار نحیف هستم و بیمار و ضعیف
حق غذای دل من گشت و دوای دل من
به رخ زرد من آن نرگس بیمار گشود
یار بگشود درِ دارشفای دل من
سایه افکند کسای دل من بر ملکوت
جبرئیلست ز اصحاب کسای دل من
دل مرا بس، برو ای دنیی بی صبر و ثبات
نگرفته‌ست تعلق به تو رای دل من
دل من جوی اگر طالب نوری که هباست
آفتاب فلک از نور و ضیای دل من
در مکانیست کزو نیست برون کون و مکان
که سر کون و مکان باد فدای دل من
نرسیدند به سرمنزل مقصود صفا
مگر آن قوم که رفتند به پای دل من

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یار برداشت ز رخ پرده برای دل من
برد از من دل و بنشست به جای دل من
هوش مصنوعی: دوست پرده را از چهره کنار زد و دل من را از من گرفت و خود به جای دل من نشسته است.
نتوان گفت زمینست و سما خلوت دوست
خلوت سلطنت اوست سرای دل من
هوش مصنوعی: در دل من فضایی وجود دارد که هیچ چیز نمی‌تواند با آن مقایسه شود؛ اینجا مثل یک سلطنت است و خلوتی دارد که تنها به دوستی خاص تعلق دارد، نه به دنیای مادی.
دل من بارگه سلطنت فقر و فناست
آسمانست و زمینست گدای دل من
هوش مصنوعی: دل من مکانی است که شماجایگاه پادشاهی فقر و زوال است؛ این مکان مانند آسمان و زمین، محل زندگی گدای دل من است.
عشق با آنکه هوای من و آب من ازوست
تربیت یافته از آب و هوای دل من
هوش مصنوعی: عشق، با اینکه من به خاطر او زندگی می‌کنم و وجودم از اوست، اما تحت تأثیر احساسات و دل‌نگرانی‌های من شکل گرفته است.
پنجه حسن که معمار بنای ابدیست
کرد از آب و گل عشق بنای دل من
هوش مصنوعی: پنجه دلنشین حسن مانند معمار، ساختمان همیشگی را از آب و گل عشق ساخت و بنا کرد در قلب من.
ای که از غرب افق می‌طلبی کرد اشراق
آفتاب ازل از شرق سمای دل من
هوش مصنوعی: تو که از سمت غرب خواهان نور و روشنی هستی، بدان که تابش آفتاب اولیه و درخشش آن از سمت شرق دل من می‌تابد.
دل من کشتی نوحست به دریای فنا
ناخدای دل کشتیست خدای دل من
هوش مصنوعی: دل من مانند کشتی نوح است که در دریای نابودی غوطه‌ور است و ناخدای این کشتی، خداوند دل من است.
دید ناهار نحیف هستم و بیمار و ضعیف
حق غذای دل من گشت و دوای دل من
هوش مصنوعی: من دیدم که در حال حاضر ضعیف و بیمار هستم و به همین دلیل حق من غذا و دارویی است که بتواند درد درونم را درمان کند.
به رخ زرد من آن نرگس بیمار گشود
یار بگشود درِ دارشفای دل من
هوش مصنوعی: توجه من به نرگسی بیمار جلب شده که به من عشق ورزیده و دروازه‌ای به سوی درمان قلب من را گشوده است.
سایه افکند کسای دل من بر ملکوت
جبرئیلست ز اصحاب کسای دل من
هوش مصنوعی: دل من به گونه‌ای است که بر ملکوت جبرئیل سایه افکنده است، و این اوصاف از دوستان و همراهان دل من به شمار می‌روند.
دل مرا بس، برو ای دنیی بی صبر و ثبات
نگرفته‌ست تعلق به تو رای دل من
هوش مصنوعی: دل من به تنهایی از این دنیا و تغییراتش خسته و بی‌صبر است و نمی‌تواند به تو وابسته بماند.
دل من جوی اگر طالب نوری که هباست
آفتاب فلک از نور و ضیای دل من
هوش مصنوعی: دل من همچون جوی است که اگر نور و روشنی بخواهد، باید بداند که آفتاب آسمان از نور و روشنایی دل من می‌تابد.
در مکانیست کزو نیست برون کون و مکان
که سر کون و مکان باد فدای دل من
هوش مصنوعی: در جایی هست که هیچ‌گونه محدودیت و جدایی وجود ندارد. اینجا مکان و زمان معنایی ندارد و همه چیز به دل من وابسته است.
نرسیدند به سرمنزل مقصود صفا
مگر آن قوم که رفتند به پای دل من
هوش مصنوعی: تنها افرادی به آرامش و هدف نهایی خود می‌رسند که با صداقت و دلی پاک گام بردارند، نه کسانی که تنها به ظاهر می‌پردازند.