شمارهٔ ۱۱۵
به تیره شب نظر آفتاب میبینم
رخ تو مینگرم یا که خواب میبینم
به غیر نقش خط از روی آبدار تو من
خط دو کون چو نقش بر آب میبینم
خراب عشق توام ورنه در عمارت خویش
بنای کون و مکان را خراب میبینم
نظر نداشتی ای آنکه گفتی از سر زلف
جمال شاهد جان در حجاب میبینم
تو طره مینگری من ز طره طلعت دوست
تو ابر تیره و من آفتاب میبینم
نه تاب هر نظرست این فروغ و تابش روی
که من در آن سر زلف به تاب میبینم
به چشم باز من آن روی را چو بیضه نور
عیان ز موی چو پر غراب میبینم
شتاب گیر دلا وصل اوست حاصل عمر
که عمر را به روش در شتاب میبینم
کتاب عشق ز من جو که من ز خشت سیاه
بیاض صفحه سر کتاب میبینم
پیادهای تو ز من پرس راه وادی عشق
که خون راهروان تا رکاب میبینم
صفای سرم و خود را بیمن همت پیر
به قصر خسرو مالک رقاب میبینم
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به تیره شب نظر آفتاب میبینم
رخ تو مینگرم یا که خواب میبینم
هوش مصنوعی: در دل تاریکی شب، نور آفتاب را میبینم و به چهره تو نگاه میکنم، شاید هم در حال خواب دیدن هستم.
به غیر نقش خط از روی آبدار تو من
خط دو کون چو نقش بر آب میبینم
هوش مصنوعی: جز نقش زیبا و شفاف چهرهات، هیچ چیز دیگری را نمیبینم. همه چیزهایی که در دنیای مادی وجود دارند، مانند نقش بر آب، بیپایه و بیاعتبارند.
خراب عشق توام ورنه در عمارت خویش
بنای کون و مکان را خراب میبینم
هوش مصنوعی: عاشق تو هستم و به خاطر عشق تو، اگرچه در ظاهر در مکان خودم هستم، اما در درونم همه چیز را نابود شده میبینم.
نظر نداشتی ای آنکه گفتی از سر زلف
جمال شاهد جان در حجاب میبینم
هوش مصنوعی: تو که ادعا کردی از زیباییهای پنهان، چیزی نمیبینی، پس چطور میتوانی درباره زیبایی دلانگیز او صحبت کنی در حالی که خود را از نگاه به آنها محروم کردهای؟
تو طره مینگری من ز طره طلعت دوست
تو ابر تیره و من آفتاب میبینم
هوش مصنوعی: تو به زیباییهای خودت نگاه میکنی، اما من از زیبایی دوستتان میگویم. تو مانند ابری تیره هستی و من مانند آفتاب روشن میبینمت.
نه تاب هر نظرست این فروغ و تابش روی
که من در آن سر زلف به تاب میبینم
هوش مصنوعی: این نور و درخشش چهرهات آنقدر قوی و خیرهکننده است که کسی نمیتواند آن را تحمل کند. من فقط در این زیبایی، زلفهای تو را با حالتی سرگشته میبینم.
به چشم باز من آن روی را چو بیضه نور
عیان ز موی چو پر غراب میبینم
هوش مصنوعی: با چشمان باز، آن چهره را که مانند سفیدی یک تخم مرغ درخشان است، به وضوح مشاهده میکنم، در حالی که موهایش مانند پر کلاغ تیره و مشکی است.
شتاب گیر دلا وصل اوست حاصل عمر
که عمر را به روش در شتاب میبینم
هوش مصنوعی: عزیزم، سریعتر عمل کن، زیرا هدف زندگی در پیوستن به اوست. من میبینم که عمر به شیوهای سریع در حال گذر است.
کتاب عشق ز من جو که من ز خشت سیاه
بیاض صفحه سر کتاب میبینم
هوش مصنوعی: عشق را از من بپرس، چون من در دنیای تاریک و دشواری که دارم، تنها نشانههایی از روشنی و زیبایی را در زندگی میبینم.
پیادهای تو ز من پرس راه وادی عشق
که خون راهروان تا رکاب میبینم
هوش مصنوعی: شخصی از من سوال میکند که چطور باید به وادی عشق برود. من در پاسخ به او میگویم که در این مسیر خطرات زیادی وجود دارد و افرادی که در این راه حرکت میکنند، تا جایی که رگهایشان خون میریزد، در اینجا به مشکلاتی برخوردند.
صفای سرم و خود را بیمن همت پیر
به قصر خسرو مالک رقاب میبینم
هوش مصنوعی: در دل خود آرامش و خلوص دارم و بدون وجود من، تلاش و زحمات آن پیر را در قصر خسرو، که صاحب قدرت و مقام است، میبینم.

صفای اصفهانی