گنجور

شمارهٔ ۱۱۳

شبی که دیده بدیدار دوست باز کنم
دم سپیده ز خورشید احتراز کنم
بود وضوی من از آب چشم و طاعتم این
که رو بقبله ابروی او نماز کنم
پرم بعرش حقیقت ز آشیانه آز
دو بال بسته مرغ نیاز باز کنم
مرا که ساعد سلطان بود مساعد پای
چرا نشیمن خود آشیان آز کنم
شکار نسر حقیقت کنم بقوت سیر
کبوتر دل شوریده شاهباز کنم
هرانچه یار فزاید بناز گو بفزای
که هر چه هست مرا جمله و نیاز کنم
من ار نیاز کنم خویش را بحضرت دوست
بهرچه هست بتائید دوست ناز کنم
رسیده ام بمیان و بموی دلبر خویش
اگر میان وی از موی امتیاز کنم
ز خاک کوی تو دل را دهم طراز بروی
دل فسرده چو روی بت طراز کنم
اگر بدست من افتد شکنج طره بخت
ز گرد راه تو آن طره را طراز کنم
ز خاک پای تو آبی زنم بر آتش دل
دل هوائی خود را محل راز کنم
حدیث موی تو گویم دم از غم تو زنم
بگفتگوی تو افسانه را دراز کنم
مرا که موطن دل خانه حقیقت اوست
چرا مسافرت کعبه مجاز کنم
صفاست قبله دل نیست جز اطاعت امر
من ار پرستش سنگ و گل حجاز کنم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شبی که دیده بدیدار دوست باز کنم
دم سپیده ز خورشید احتراز کنم
هوش مصنوعی: در شبی که چشمم به دیدار دوست روشن شود، به محض سپیده دم، از نور خورشید دور می‌مانم.
بود وضوی من از آب چشم و طاعتم این
که رو بقبله ابروی او نماز کنم
هوش مصنوعی: وضوی من با اشک‌های چشمانم است و عبادتم این است که رو به سوی ابروی او نماز بگذارم.
پرم بعرش حقیقت ز آشیانه آز
دو بال بسته مرغ نیاز باز کنم
هوش مصنوعی: من با اشتیاق و عشق به جستجوی حقیقت می‌پردازم و می‌خواهم از قید و بندهای محدودیت‌ها رها شوم تا به آسمان‌های بلند آرزوهایم پرواز کنم.
مرا که ساعد سلطان بود مساعد پای
چرا نشیمن خود آشیان آز کنم
هوش مصنوعی: من که به عنوان یاری برای سلطان شناخته می‌شوم، چرا باید در پای او زندگی خود را بیهوده بگذرانم و آرزوهایم را نادیده بگیرم؟
شکار نسر حقیقت کنم بقوت سیر
کبوتر دل شوریده شاهباز کنم
هوش مصنوعی: من به دنبال حقیقت مثل یک شکارچی هستم و با نیروی عشق، قلب دل‌باخته‌ام را به پروازی آزاد مانند کبوتر تبدیل می‌کنم.
هرانچه یار فزاید بناز گو بفزای
که هر چه هست مرا جمله و نیاز کنم
هوش مصنوعی: هر چیزی که محبوب من بر زیبایی‌اش بیفزاید، با دل‌ها و عشق می‌گوید که به آن زیبایی‌ها افزوده شود؛ زیرا همه چیز برای من محبت و نیاز به اوست.
من ار نیاز کنم خویش را بحضرت دوست
بهرچه هست بتائید دوست ناز کنم
هوش مصنوعی: اگر به چیزی نیاز داشته باشم، خود را در پیشگاه دوست به خاطر هر چیزی که هست، با ناز و محبت نشان می‌دهم.
رسیده ام بمیان و بموی دلبر خویش
اگر میان وی از موی امتیاز کنم
هوش مصنوعی: به جایی آمده‌ام که در کنار معشوقم هستم. اگر بخواهم چیزهایی را از او جدا کنم، این کار را با موی او انجام می‌دهم.
ز خاک کوی تو دل را دهم طراز بروی
دل فسرده چو روی بت طراز کنم
هوش مصنوعی: از خاک کوی تو قلبم را آراسته می‌کنم، همچنان که بر روی دل غمگینم، چون بت زیبا پیرایه می‌زنم.
اگر بدست من افتد شکنج طره بخت
ز گرد راه تو آن طره را طراز کنم
هوش مصنوعی: اگر روزی دستم به دست تقدیر برسد، موهای پیچ و تابیده‌ات را از گرد راهت می‌گیرم و به زیباترین شکل آرایش می‌کنم.
ز خاک پای تو آبی زنم بر آتش دل
دل هوائی خود را محل راز کنم
هوش مصنوعی: از خاک پای تو برای خاموش کردن آتش دل ناآرام خود استفاده می‌کنم و محل راز و عشق را می‌سازم.
حدیث موی تو گویم دم از غم تو زنم
بگفتگوی تو افسانه را دراز کنم
هوش مصنوعی: من درباره زیبایی موی تو سخن می‌گویم و در غم دوری‌ات می‌نالم، در گفت‌وگو با تو، داستان عشق را طولانی و پرمحتوا می‌کنم.
مرا که موطن دل خانه حقیقت اوست
چرا مسافرت کعبه مجاز کنم
هوش مصنوعی: من که دل و جانم در حقیقت واقعی‌ام جا دارد، چرا باید به سفر حج و کعبه‌ی نمادین بروم؟
صفاست قبله دل نیست جز اطاعت امر
من ار پرستش سنگ و گل حجاز کنم
هوش مصنوعی: دل تنها در اطاعت از دستورات من آرام می‌گیرد و اگر بخواهم، برای پرستش حتی سنگ و گل حجاز هم می‌روم.