شمارهٔ ۱۱۰
یار در چشم و من دلشده خون میگریم
دوست در خانه من از شهر برون میگریم
دیده ابر که میبارد و جویی که رود
کاش دیدی که من شیفته چون میگریم
کشتزار فلکی سبز ز باران منست
بیبهار تو من از ابر فزون میگریم
همه گریند که گیرند ره هشیاری
من سودازده از عشق جنون میگریم
سوخت آن گونه که خاکستر من داد به باد
زآتش این فلک آینهگون میگریم
پست کرد این تن خاکی دل افلاکی من
مرغ بالایم از اندیشه دون میگریم
عمرها رفته و من بیخبر از گنج حضور
گنج ظاهر شده از شرم کنون میگریم
دیده و دامن و اطراف من از خون شده لعل
دیرگاهیست که بیلعل تو خون میگریم
در ره عشق بسی مرحله طی کرده و باز
عقباتیست که بیراهنمون میگریم
دل من جو شد و دریا شد و آرام گرفت
باز میجوشم و در عین سکون میگریم
به هلالی که نمود ابروی آن ماه و نمود
رخ و بالای مرا زرد و نگون میگریم
تو صفا را به برای قافلهسالار ثبات
که من از توسن ایام حرون میگریم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یار در چشم و من دلشده خون میگریم
دوست در خانه من از شهر برون میگریم
هوش مصنوعی: عزیزم در کنارم است و من از دلbroken میزنم و گریه میکنم، در حالی که دوستم در خانهام است اما من به خاطر دوریاش از شهر، اشک میریزم.
دیده ابر که میبارد و جویی که رود
کاش دیدی که من شیفته چون میگریم
هوش مصنوعی: چشمانم مانند ابرهایی هستند که باران میریزند و دلم مانند جویباری است که در حال حرکت است. کاش میتوانستی ببینی چقدر در عشق دلتنگ و پریشان هستم، مانند بارانی که میگریزد.
کشتزار فلکی سبز ز باران منست
بیبهار تو من از ابر فزون میگریم
هوش مصنوعی: کشتزار آسمانی با باران من سبز و پر از زندگی است. بدون بهار تو من بیش از اندازه از ابرها اشک میریزم.
همه گریند که گیرند ره هشیاری
من سودازده از عشق جنون میگریم
هوش مصنوعی: همه مردم به خاطر گرفتاریهایشان در حال گریه و اندوه هستند، در حالی که من که از عشق دیوانه شدهام، به جای اینکه به آگاهی برسم، در حال اشک ریختن از جنون عشق هستم.
سوخت آن گونه که خاکستر من داد به باد
زآتش این فلک آینهگون میگریم
هوش مصنوعی: به گونهای سوختم که خاکستر من به باد رفت، و از آتش این دنیا مانند آینهای که منعکس میکند، در حال گریهام.
پست کرد این تن خاکی دل افلاکی من
مرغ بالایم از اندیشه دون میگریم
هوش مصنوعی: این بدن خاکی من باعث شده که روح بلندپروازم از افکار ناپایدار و سطحی غمگین و ناراحت شود. من مانند پرندهای هستم که به دنبال آسمان و آزادی است.
عمرها رفته و من بیخبر از گنج حضور
گنج ظاهر شده از شرم کنون میگریم
هوش مصنوعی: سالها گذشت و من از حقیقت وجود بیخبر ماندم. اکنون که به ارزشهای حقیقی پی بردم، از شرم و ناراحتی به گریه افتادهام.
دیده و دامن و اطراف من از خون شده لعل
دیرگاهیست که بیلعل تو خون میگریم
هوش مصنوعی: چشم و دامن و اطراف من مدتهاست که از اشک خونین شده و من به مدت طولانی بدون حضور تو به جای اشک، خون میریزم.
در ره عشق بسی مرحله طی کرده و باز
عقباتیست که بیراهنمون میگریم
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، مراحل زیادی را پشت سر گذاشتهام، اما هنوز موانعی وجود دارند که بدون راهنما در حال فرار از آنها هستم.
دل من جو شد و دریا شد و آرام گرفت
باز میجوشم و در عین سکون میگریم
هوش مصنوعی: دل من به شدت متلاطم و پر از احساسات است، اما در عین حال آرامش را تجربه میکند. همچنان که درونم پر از شور و هیجان است، از چشمانم اشک میریزد.
به هلالی که نمود ابروی آن ماه و نمود
رخ و بالای مرا زرد و نگون میگریم
هوش مصنوعی: به هلالی که ابروی آن ماه را نشان میدهد و چهرهام را زرد و پژمرده کرده است، میگرایم و بر آن اشک میریزم.
تو صفا را به برای قافلهسالار ثبات
که من از توسن ایام حرون میگریم
هوش مصنوعی: تو در حال ایجاد فضایی آرام برای راهنمای گروه هستی، در حالی که من از ناپایداری روزگار رنج میبرم و به این حالت شکایت میکنم.

صفای اصفهانی