گنجور

شمارهٔ ۳۰ - در شکوه از قطع مستمری خود و نکوهش ظلم گوید

از پی تشکیل حل ز عقد خراسان
حل مشاکل کنم بطرزی آسان
آسان گویم که گر بگویم مشکل
یکسر مشکل شود حدیث خراسان
مشرق خورشید آسمان حقیقت
اینک در زیر ابر ظلمست پنهان
عالم او مرتشی ایالت او پست
مجمع اوباش جمع و ملک پریشان
سیرت و سان را نهفته از دیو آدم
گردن در آن آختست و ساخته حیوان
شهر رضا هادی ولایت مطلق
گشته ضلالت سرای غول بیابان
غول درو کدخدا و دیو درو میر
والی شیطان جنود والی شیطان
قصر ایالت بدست مظلمه آباد
کاخ عدالت بپای مفسده ویران
مفسده بی خرد نشانده بدامن
مظلمه را دیو و دد نشسته بدیوان
ملک جمست این جم از میان شده غائب
اهرمن خیره سر نشسته بایوان
داد سلیمان نهاد بر کتف باد
دیو دغل حاکم بساط سلیمان
انسان در او نشسته بر پر عنقا
گشته خراسان چو قاف و سیمرغ انسان
باغ بقا را نرسته ورد بساحت
مام وفا را نمانده شیر به پستان
عرش خدا را که سجده برده ملایک
گشته ز نائی نعوذ بالله دربان
عدل در این بوم هم که طویله عنقا
علم برین مرز هم قبیله نسیان
مقصد ابدال گشته مرتع جهال
وای برین قوم اوفتاده بخذلان
آب حیل جاری از جوانب این ملک
دریا دریا و خشک چشمه حیوان
جهل چو ابر سیاه گشت و برین خاک
ظلم فرو ریخت همچو قطره باران
عالم ارکان شهر یک دو سه غر زن
عامل دیوان شاه یکدوسه کشخان
این دو سه کشخان برون ز عدل و ز انصاف
این دو سه غر زن بری زدین و ز ایمان
رشوه بدار القضاست عدل مزکی
نقد بدارالحکومه قاطع برهان
هر چه مصور شود بصورت اشیاء
هست گران داد و دین و دانش ارزان
دین بفروشند و زر ناسره گیرند
کافرم ار این دو فرقه اند مسلمان
دادن جان چون چنو تغذی ناهار
ریختن خون چو آب خوردن عطشان
عطشان چونست خورد خواهد چون آب
ریختن خون بخاورستی چونان
تیشه ظلم و ضلالت متعدی
ریشه ملکت ز بیخ کند و ز بنیان
پایه ظالم بر آب باشد و غافل
تولیت ناکس و ایالت نادان
عامل ظالم رود بخانه مفلس
چونان کاندر نبرد رستم دستان
از زبر دوش هشته عیبه جوشن
از بر زانو نهاده دامن خفتان
جان شکر و جای نان ز سفره ایتام
پوست کند جای جامه از تن عریان
جامه عریان کنند و نیست بجز پوست
نان یتیمان خورند و نیست بجز جان
خون امامست بی خرد چو خورد آب
جان گرامست بی ادب چو خورد نان
دادگرا ای خدای خلق تو بنمای
کشف مر این امر بر شهنشه ایران
دادگر ملک و عدل پرور گیتی
نورده آفتاب و سایه یزدان
قطب سلاطین ارض ناصردین شاه
تاجور خان و رای و کسری و خاقان
پایان هرگز بحشمتش نبرد راه
سلطنت قطب را نباشد پایان
عدل و هنر خورده بایسارش سوگند
فتح و ظفر بسته بایمینش پیمان
جان نهد او را بشهریاری گردن
دل کند او را بپادشاهی اذعان
باشد شاها کمال خصم تو مردن
مرد چو گر خواست زنده ماند عدوان
خواست ورای کمال پایه و شد پست
زانکه ورای کمال باشد نقصان
گله تست ای ملک رعیت و حکام
گرگ بهم گله تو خواهد چوپان
دست تو انسان جود را قد و بالا
کلک تو نظم وجود را سر و سامان
خارستم را بکن ز بیخ که ماند
با گل عدل تو مملکت بگلستان
بر سر عدل ار قبول را نهی انگشت
چرخ کند طاعت تو از بن دندان
علم چو قطب آسیاش چنبر نه چرخ
عدل چنو مرکزست و دائر امکان
سینه خصم آسمان و تیر تو کوکب
رمح تو سرو و دل اعادی بستان
ظل ترا دست نور بر دل خورشید
طفل ترا پای قدر بر سر کیوان
ماه بایوان تست مسند درویش
چرخ بمیدان تست درخم چوگان
تیر تو آب و تن منافق کاغذ
تیغ تو پتک و سر مخالف سندان
کاخ ترا آسمان کمینه درگاه
گوی ترا آفتاب هندوی فرمان
چشمه رخشانی ای شهنشه آفاق
این وزرای تو ابر چشمه رخشان
گوهر عمانی ای خدیو جهان داد
وین وزرایند دزد گوهر عمان
شخص ترا از سمای رفعت و اجلال
اختر اقبال پادشاهی تابان
زین وزرا و ولاه بی خرد و هوش
سر ولایت بروس رفت و ب آلمان
شه بچه ماند ببوستان حقایق
رسته ز خلق اندرو شقایق و نعمان
گرد و بر بوستان درنده بسیار
ساحتش از گل پر از جواهر الوان
زاندر گلشن که دسته دسته بود خار
گل نتوان برد ب آستین و بدامان
خار دل ای پادشاه دولت بر کن
تا پس این نشاء/ نیز باشی سلطان
بنده عرفان رسد بدولت باقی
باقی لغو است و ژاژ و یافه و هذیان
حکمت لقمان خوش است تاج سر شاه
کز زر و گوهر به است حکمت لقمان
خسرو دانش پژوه و پادشه ماست
افسر و اورنگ او ز عقل و ز ایقان
ای ملک ارکان ملک شه متزلزل
حفظ تو باید که تا بپاید ارکان
سنگ بد آئین شکست لؤلؤی شهوار
گوهر عدل تو کو که بدهد تاوان
والی ملکست مرکب و دگلی کرد
راکب مرکب که گوی برده ز میدان
گویش چوگان پرست و مانده گرفتار
گوی سپید مؤیدیش بچوگان
فارس یگران نشین ملک همان است
زین کفل ساده ران والی یگران
دانی شاها وزیر کیست در این مرز
شوهر راضی بفعل ام الخاقان
زین زن وزین شوی کار ملک تبه شد
ام الخاقان زنست و شوی علیجان
ماری بادم و حیله بازی روباه
موری با چنگ ترکتازی سرحان
میر و رعیت خراب واو شده آباد
او بطرب غیر او سراسر پژمان
بر خراسان ز خون دل هله دریاست
کشتی ملکش بچار موجه طوفان
ای ملک ای ناخدای کشتی کشور
کشتی ما را رسان بساحل احسان
گوی بصدر آن سر صدور سلاطین
پادشها ای سر ملوک جهانبان
ملک خراسان خراب گشت ز بیداد
داد کند ملک را عمارت ویران
خان محاسب بنان دوله که گویند
بابش فضل اللهست باشد بهتان
بابش باشد نفوذ بالله کش کلک
زد بسر رزق ماسوی خط بطلان
فضل خدا کس بدین صفت نشنیدست
سیرت شیطان بود بصورت رحمان
قسط بباطل زدند بر قلم بر
باری معلوم شد فضیلت این خان
خورد بمکر و حیل وظیفه ما را
با دو سه خر کره خان فربه سرخوان
قسمت دیوانی صفای حکیمست
داند محمود پور صاحب دیوان
کرد به اسم صفای شاعر و بلعید
جز من پنداشت شاعری‌ست به ایران
کیست ندانم صفای شاعر رازی
تازه برون کرده سر ز ثقبه نسوان
خود مثلست اینکه پر بگیرد و پرواز
شب پره چون آفتاب گردد پنهان
شاعر و آنهم صفا و آنگه جز من
نیست اگر هست هان بباید برهان
کاش ز سر تا بپای جمله صفا بود
نان مرا از چه گشته گربه انبان
کردی ای خان بی خرد تو بدرویش
آنچه نکرده است با گدا سگ و دربان
قطع نمودی وظیفه من و بگذشت
ماند ترا از من این وظیفه بگیهان
نی تو بمانی نه حرص و آز تو وین نظم
ماند چندین هزار قرن بدوران
فضله شیطان ظلمتی هله خود را
فضل الله خواند و نوری و سر اعیان
واسطه رزق اوست روزنه پست
پست چه بالای معدنست و سر کان
از کفل ساده گوی فضل و هنر چیست
کلک کفالت دهد بطفل دبستان
از غرضست این نشید نغز مبرا
بیرون از شک و از شوائب نقصان
باشد خورشید آسمان تجرد
سر زده از مشرق صفای صفاهان
ار جو کاین آیت معانی خواند
باطن توحید بر موالی تهران
شاه بزرگیرد این ل آلی حکمت
گرش نیوشد که کامل است و سخندان

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از پی تشکیل حل ز عقد خراسان
حل مشاکل کنم بطرزی آسان
هوش مصنوعی: من برای حل مشکلات و چالش‌ها، به شیوه‌ای ساده و راحت از دانشی که از خراسان به دست آورده‌ام استفاده می‌کنم.
آسان گویم که گر بگویم مشکل
یکسر مشکل شود حدیث خراسان
هوش مصنوعی: می‌گویم اگر بخواهم داستان خراسان را بیان کنم، این کار به سادگی انجام می‌شود، اما اگر بخواهم به عمق موضوع بپردازم، همه چیز به پیچیدگی خواهد گرایید.
مشرق خورشید آسمان حقیقت
اینک در زیر ابر ظلمست پنهان
هوش مصنوعی: خورشید حقیقت که به سمت مشرق می‌تابد، اکنون در زیر ابرهای ظلمت پنهان شده است.
عالم او مرتشی ایالت او پست
مجمع اوباش جمع و ملک پریشان
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر کشیده می‌شود که عالم و دانشمندی که باید هدایت‌گر و مرشد باشد، گرفتار فساد و انحطاط است. همچنین از وضعیت نابسامان جامعه و تجمع افراد بی‌سر و سامان سخن می‌گوید. در کل، وضعیتی ناگواری از عدم صلاح و نظم در حاکمیت و جامعه نمایش داده می‌شود.
سیرت و سان را نهفته از دیو آدم
گردن در آن آختست و ساخته حیوان
هوش مصنوعی: در کردار و ظاهر آدمی جنبه‌های ناپسند وجود دارد که او را به حیوان نزدیک می‌کند.
شهر رضا هادی ولایت مطلق
گشته ضلالت سرای غول بیابان
هوش مصنوعی: شهر رضا در حال حاضر تحت کنترل کامل و بی‌چون و چرا قرار گرفته و به مکان گمراهی و سرگشتگی مشابه غولی در بیابان تبدیل شده است.
غول درو کدخدا و دیو درو میر
والی شیطان جنود والی شیطان
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف افرادی می‌پردازد که ممکن است در ظاهر قدرت و نفوذ داشته باشند، اما در واقع نقش‌های منفی و منبع شرارت را ایفا می‌کنند. به نوعی، از وجود شیاطین و نیروهای منفی در درون افراد و قدرت‌ها صحبت می‌کند که در پسِ ظواهر دوستانه و سرپرستی، نیت‌های نادرستی دارند. از این رو، بیان‌گر تضاد میان ظاهر و باطن در روابط انسانی و اجتماعی است.
قصر ایالت بدست مظلمه آباد
کاخ عدالت بپای مفسده ویران
هوش مصنوعی: حکومت نیک و آباد بر پایه حق و عدالت استوار است، اما اگر ناحقی پیش بیاید، آن حکومت به فساد دچار شده و ویران خواهد شد.
مفسده بی خرد نشانده بدامن
مظلمه را دیو و دد نشسته بدیوان
هوش مصنوعی: نابخردی و فساد موجب می‌شود که مظلومان برای خود مشکلاتی ایجاد کنند و در نتیجه، موجودات شرور و بدطینت در تلاش برای آسیب رساندن به عدالت‌ها و حقوق دیگران قرار بگیرند.
ملک جمست این جم از میان شده غائب
اهرمن خیره سر نشسته بایوان
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن وضعیتی است که در آن، ملک یا سرزمینی به نام جم به طور ناگهانی ناپدید شده است و در این حال، موجودی بد یا شیطانی به نام اهرمن با نگاهی خیره و غافل در ایوان نشسته است. به طور کلی، این تصویر از غیبت و بیداری نیروهای منفی و شر در یک وضعیت نامساعد حکایت می‌کند.
داد سلیمان نهاد بر کتف باد
دیو دغل حاکم بساط سلیمان
هوش مصنوعی: سلیمان به باد فرمان داد و بر دوش او گذاشت، و دیو فریبکار را که حاکم بر زمین بود، به زیر سلطه خود درآورد.
انسان در او نشسته بر پر عنقا
گشته خراسان چو قاف و سیمرغ انسان
هوش مصنوعی: انسان در درون خود به کمال و قدرتی دست یافته که به او اجازه می‌دهد مانند پرنده‌ای افسانه‌ای به اوج‌های بلندی پرواز کند و به سرزمین‌های دوردست، مانند خراسان برود. این تصویر نشان‌دهنده یگانگی و قدرت روح انسان است که می‌تواند به مراتب عالی برسد.
باغ بقا را نرسته ورد بساحت
مام وفا را نمانده شیر به پستان
هوش مصنوعی: در باغ بقای محبت، نشانی از طراوت نیست و وفا، که باید در دل داشته باشد، دیگر در دسترس نیست؛ انگار که شیرینی و حیات از آن گرفته شده و خبری از عواطف واقعی نیست.
عرش خدا را که سجده برده ملایک
گشته ز نائی نعوذ بالله دربان
هوش مصنوعی: سجده ملائکه بر عرش خدا نشان از عظمت الهی دارد و این که دربانان از درک این حتی دورند، به معنای علو مقام و بزرگ‌منشی خداوند است.
عدل در این بوم هم که طویله عنقا
علم برین مرز هم قبیله نسیان
هوش مصنوعی: در این سرزمین که حتی در آن، عدالت به خوبی برقرار نیست، علم و دانش در مرزهایش هم به فراموشی سپرده شده است.
مقصد ابدال گشته مرتع جهال
وای برین قوم اوفتاده بخذلان
هوش مصنوعی: مقصود از ابدال به جایگاهی برای سرگردانان و نادانان تبدیل شده است. وای بر این قوم که به دلیل نادانی و سستی به سقوط دچار شده‌اند.
آب حیل جاری از جوانب این ملک
دریا دریا و خشک چشمه حیوان
هوش مصنوعی: آب در این سرزمین به وفور در جریان است و دریاهایی بزرگ و سرشار از آب وجود دارند، در حالی که چشمه‌های حیاتی و منابع آب نیز به وفور یافت می‌شوند.
جهل چو ابر سیاه گشت و برین خاک
ظلم فرو ریخت همچو قطره باران
هوش مصنوعی: ناوری دانش و نادانی مانند ابر سیاهی است که بر زمین ظلمت می‌افکند، همان‌گونه که باران بر خاک می‌بارد.
عالم ارکان شهر یک دو سه غر زن
عامل دیوان شاه یکدوسه کشخان
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به توصیف وضع و حال یک عالم می‌پردازد که بی‌توجهی او به مسائل اجتماعی و امور شهری، او را به حالتی دلسرد و غافل کرده است. او بیشتر به مسائل سطحی و حواشی زندگی مشغول است تا به دغدغه‌های اصلی جامعه و مردم. به نوعی، شاعر به این نکته اشاره دارد که اگر فردی در مسند قدرت باشد، باید به اهمیت کار و مسئولیت‌های خود توجه کند و در این راستا کوشا باشد. به طور کلی، این بیت نقدی به عدم توجه و بی‌مسئولیتی برخی افراد در برابر وظایف و مسئولیت‌های اجتماعی است.
این دو سه کشخان برون ز عدل و ز انصاف
این دو سه غر زن بری زدین و ز ایمان
هوش مصنوعی: این چند نفر که از انصاف و عدالت خارج شده‌اند، به دلیل غرور و خودبینی، به دیگران ظلم می‌کنند و از ایمان دور شده‌اند.
رشوه بدار القضاست عدل مزکی
نقد بدارالحکومه قاطع برهان
هوش مصنوعی: رشوه دادن باعث نابودی عدالت می‌شود و در حکومت، باید دلایل قاطع و مستحکم برای تصمیم‌گیری وجود داشته باشد.
هر چه مصور شود بصورت اشیاء
هست گران داد و دین و دانش ارزان
هوش مصنوعی: هر چیزی که به شکل اشیاء مجسم شود، هزینه بالایی دارد. اما روحانیت، علم و دانش، به راحتی و با هزینه کم به دست می‌آید.
دین بفروشند و زر ناسره گیرند
کافرم ار این دو فرقه اند مسلمان
هوش مصنوعی: افرادی که به جای دین و ایمان، به دنبال سود مالی هستند و به راحتی ارزش‌های اخلاقی را کنار می‌گذارند، حتی اگر خود را مسلمان معرفی کنند، در واقع از جوهر دین فاصله گرفته‌اند.
دادن جان چون چنو تغذی ناهار
ریختن خون چو آب خوردن عطشان
هوش مصنوعی: جان دادن در اینجا به معنی فدای چیزی با تمام وجود است، مانند تناول ناهاری که سیراب کننده و انرژی بخش است. همچنین، ریختن خون در معنای تحمل درد و رنج به خاطر چیزی مانند نوشیدن آب برای کسی تشنه است. در واقع، این مصداقی از فداکاری و ایثار است که نشان می‌دهد انسان برای هدفی بزرگ‌تر حاضر است جان و دل خود را فدای آن کند.
عطشان چونست خورد خواهد چون آب
ریختن خون بخاورستی چونان
هوش مصنوعی: عطشان مانند کسی است که وقتی آب بریزند، او آن را خواهد نوشید، حتی اگر این آب به قیمت ریختن خونش باشد.
تیشه ظلم و ضلالت متعدی
ریشه ملکت ز بیخ کند و ز بنیان
هوش مصنوعی: تیشه ظلم و گمراهی به شدت تأثیرگذار است و می‌تواند ریشه یک ملت را از بیخ و بنیان کند.
پایه ظالم بر آب باشد و غافل
تولیت ناکس و ایالت نادان
هوش مصنوعی: پایه‌های ظلم مانند تکیه‌گاه‌هایی هستند که بر روی آب قرار دارند، و شخصی که در منصب‌های مهم قرار دارد، جاهل است و نادانی را به‌دست می‌گیرد.
عامل ظالم رود بخانه مفلس
چونان کاندر نبرد رستم دستان
هوش مصنوعی: ظالم مانند رستم در میدان جنگ به خانه شخص فقیر و ناتوان می‌رود و او را مورد ظلم قرار می‌دهد.
از زبر دوش هشته عیبه جوشن
از بر زانو نهاده دامن خفتان
هوش مصنوعی: لباس زره‌ای را روی دوش‌ها انداخته و دامن لباس را روی زانوها قرار داده است.
جان شکر و جای نان ز سفره ایتام
پوست کند جای جامه از تن عریان
هوش مصنوعی: زندگی با شکر و نعمت جان شکرگزار است، اما در مقابل، جایی برای نان و تغذیه‌ی یتیمان وجود ندارد. در عوض، برای پوشاندن تن عریان، مجبور به استفاده از پوست و چیزهای دیگر هستیم.
جامه عریان کنند و نیست بجز پوست
نان یتیمان خورند و نیست بجز جان
هوش مصنوعی: لباس‌ها را از تن مردم می‌ستانند و آنچه باقی می‌ماند فقط پوست است، نان یتیمان را می‌خورند و در نهایت تنها جانشان باقی می‌ماند.
خون امامست بی خرد چو خورد آب
جان گرامست بی ادب چو خورد نان
هوش مصنوعی: اگر کسی درک درستی از خون امام نداشته باشد و آن را بی‌مقدار ببیند، در حقیقت مانند کسی است که آب را بی‌اهمیت می‌داند. همچنین اگر کسی به ارزش نان و غذا توجه نکند و آن را به درستی نشناسد، در واقع بی‌‌ادب و نادان محسوب می‌شود.
دادگرا ای خدای خلق تو بنمای
کشف مر این امر بر شهنشه ایران
هوش مصنوعی: ای دادگر، ای پروردگار مردم، این حقیقت را برای شاه ایران آشکار کن.
دادگر ملک و عدل پرور گیتی
نورده آفتاب و سایه یزدان
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف خدایی می‌پردازد که عدالت را برقرار کرده و به مردم روشنی و نعمت می‌بخشد. او همچون خورشید در آسمان می‌تابد و سایه‌اش همانند سایه یزدان بر زمین گسترده است.
قطب سلاطین ارض ناصردین شاه
تاجور خان و رای و کسری و خاقان
هوش مصنوعی: ناصرالدین شاه، حاکم بزرگ و مقتدر، به عنوان سرآمد پادشاهان زمین شناخته می‌شود و در کنار او، به نام‌هایی چون رای، کسری و خاقان اشاره شده است که نمایانگر قدرت‌ها و حکمرانی‌های بزرگ در تاریخ هستند.
پایان هرگز بحشمتش نبرد راه
سلطنت قطب را نباشد پایان
هوش مصنوعی: هرگز پایان سلطنت و شوکت او به راه خود لطمه نمی‌زند و هیچ‌گاه به پایان نمی‌رسد.
عدل و هنر خورده بایسارش سوگند
فتح و ظفر بسته بایمینش پیمان
هوش مصنوعی: عدالت و هنر را با قسمتی که به آنها تعلق دارد توصیف کن و پیروزی و کامیابی را نذر و پیمانی برای رسیدن به آن‌ها بدان.
جان نهد او را بشهریاری گردن
دل کند او را بپادشاهی اذعان
هوش مصنوعی: او با جانش شهر به دست می‌آورد و دلش را برای به دست آوردن پادشاهی به خطر می‌اندازد.
باشد شاها کمال خصم تو مردن
مرد چو گر خواست زنده ماند عدوان
هوش مصنوعی: اگر خواهان کمال و پیروزی بر دشمن خود هستی، باید بدانی که مردان واقعی در مواقع سختی و برای حفاظت از خود و اصولشان به میدان می‌آیند. اگر بتوانند، به خاطر ظلم و ستم نمی‌ترسند و به مبارزه ادامه می‌دهند.
خواست ورای کمال پایه و شد پست
زانکه ورای کمال باشد نقصان
هوش مصنوعی: خواسته‌ای فراتر از کمال، سبب پایین آمدن و تنزل می‌شود؛ چرا که اگر چیزی فراتر از کمال باشد، به نوعی نقص و کاستی به حساب می‌آید.
گله تست ای ملک رعیت و حکام
گرگ بهم گله تو خواهد چوپان
هوش مصنوعی: ای پادشاه، تو هم رعیت و هم حکام را زیر نظر داری. وقتی گرگ‌ها به گله حمله کنند، تو نیاز به چوپان خواهی داشت تا از آن‌ها محافظت کند.
دست تو انسان جود را قد و بالا
کلک تو نظم وجود را سر و سامان
هوش مصنوعی: دست تو باعث رشد و شکوفایی می‌شود و قلم تو به زندگی نظم و ترتیب می‌بخشد.
خارستم را بکن ز بیخ که ماند
با گل عدل تو مملکت بگلستان
هوش مصنوعی: مرا از ریشه بکن تا اینکه در کنار گلهای تو، سرزمینم به بهشت تبدیل شود.
بر سر عدل ار قبول را نهی انگشت
چرخ کند طاعت تو از بن دندان
هوش مصنوعی: اگر بر سر عدالت، انگشت اشاره‌ات را به نافرمانی بلند کنی، اطاعت تو از دل و جان نیز به طرز عجیبی می‌لرزد و تغییر می‌کند.
علم چو قطب آسیاش چنبر نه چرخ
عدل چنو مرکزست و دائر امکان
هوش مصنوعی: علم مانند قطب آسیا است که دور آن حلقه‌ای تشکیل می‌شود، و چرخ عدالت هم مانند مرکزی است که در دایره‌ی امکان قرار دارد.
سینه خصم آسمان و تیر تو کوکب
رمح تو سرو و دل اعادی بستان
هوش مصنوعی: سینه دشمن مانند آسمان است و تیر تو همچون ستاره‌ای می‌درخشد. تو مانند درخت سرو هستی و قلب دشمنان به مانند باغی است که در آن به سر می‌برند.
ظل ترا دست نور بر دل خورشید
طفل ترا پای قدر بر سر کیوان
هوش مصنوعی: سایه‌ات نور ایمان بر دل خورشید است و قدمت بر سر کیوان، نشان از جایگاه والای تو دارد.
ماه بایوان تست مسند درویش
چرخ بمیدان تست درخم چوگان
هوش مصنوعی: ماه در آستانه تو مانند مسند درویش نشسته است و چرخ بخت در میدان زندگی به نفع تو در حال حرکت است، مانند تیری که در خم چوگان آماده پرتاب شده است.
تیر تو آب و تن منافق کاغذ
تیغ تو پتک و سر مخالف سندان
هوش مصنوعی: تیر تو مانند آبی است و بدن فرد نفاقی مانند کاغذ. تیغ تو همچون پتکی است و سر مخالف مانند سندان.
کاخ ترا آسمان کمینه درگاه
گوی ترا آفتاب هندوی فرمان
هوش مصنوعی: کاخ تو در آسمان به اندازه یک درگاه کوچک است، و تو همچون خورشید هندو، فرمانروا و قدرت‌مند هستی.
چشمه رخشانی ای شهنشه آفاق
این وزرای تو ابر چشمه رخشان
هوش مصنوعی: ای پادشاه بزرگ جهان، چشمان تو مانند چشمه‌ای درخشان و روشن است. وزرای تو نیز مانند ابرهایی هستند که بر فروغ چشمان تو تأثیر می‌گذارند.
گوهر عمانی ای خدیو جهان داد
وین وزرایند دزد گوهر عمان
هوش مصنوعی: ای پتروکی در دنیای هستی، جواهراتی که در عمان وجود دارد، متعلق به توست؛ اما وزرای تو، همانند دزدانی هستند که این جواهرات را به سرقت می‌برند.
شخص ترا از سمای رفعت و اجلال
اختر اقبال پادشاهی تابان
هوش مصنوعی: شخصی تو را از آسمان بلندای عظمت و بزرگی به سوی درخشش و خوشبختی مشرف کرده است.
زین وزرا و ولاه بی خرد و هوش
سر ولایت بروس رفت و ب آلمان
هوش مصنوعی: به خاطر وزرا و والیان نادان و بی‌خرد، سرزمین فرمانروایی به آلمان منتقل شد.
شه بچه ماند ببوستان حقایق
رسته ز خلق اندرو شقایق و نعمان
هوش مصنوعی: پادشاه در باغ حقیقت مانند کودکی است که در آن گل‌های زیبا و شگفت‌انگیز از میان مردم رشد کرده‌اند.
گرد و بر بوستان درنده بسیار
ساحتش از گل پر از جواهر الوان
هوش مصنوعی: در اطراف باغ، موجودات وحشی زیادی وجود دارد و آنجا با گل‌های زیبا و جواهرهای رنگارنگ پر شده است.
زاندر گلشن که دسته دسته بود خار
گل نتوان برد ب آستین و بدامان
هوش مصنوعی: در باغی که پر از گل است، نمی‌توان خارها را به دامن و آستین خود چسباند.
خار دل ای پادشاه دولت بر کن
تا پس این نشاء/ نیز باشی سلطان
هوش مصنوعی: ای پادشاه، غم و ناراحتی را از دل خود دور کن تا بعد از این هم سلطنت و قدرت خود را حفظ کنی.
بنده عرفان رسد بدولت باقی
باقی لغو است و ژاژ و یافه و هذیان
هوش مصنوعی: هر کسی که به شناخت عمیق و واقعی دست یابد، به سراغ چیزهای بیهوده و بی‌ارزش نمی‌رود، چرا که این‌ها تنها صحبت‌های بی‌معنا و خرافات هستند.
حکمت لقمان خوش است تاج سر شاه
کز زر و گوهر به است حکمت لقمان
هوش مصنوعی: حکمت لقمان ارزشمندتر از تاج و زر و جواهرات است؛ زیرا حکمت او برای یک شاه به مراتب باارزش‌تر و زیباتر از هر نوع ثروتی است.
خسرو دانش پژوه و پادشه ماست
افسر و اورنگ او ز عقل و ز ایقان
هوش مصنوعی: خسرو، پادشاهی آگاه و فرزانه است. تاج و تخت او نشانه‌ای از خرد و یقین است.
ای ملک ارکان ملک شه متزلزل
حفظ تو باید که تا بپاید ارکان
هوش مصنوعی: ای پادشاه که ارکان سلطنت به تو وابسته است، برای حفظ و استحکام سلطنتت باید به تو توجه شود تا این ارکان پابرجا بمانند.
سنگ بد آئین شکست لؤلؤی شهوار
گوهر عدل تو کو که بدهد تاوان
هوش مصنوعی: سنگی که به نیکی رفتار نمی‌کند، لؤلؤ (دریا) را می‌شکند، اما سنگی که درخشان و با فرهنگ است، می‌تواند عدالت تو را نشان دهد و تاوان آن را پرداخت کند.
والی ملکست مرکب و دگلی کرد
راکب مرکب که گوی برده ز میدان
هوش مصنوعی: حاکم سرزمین تو همانی است که سوار بهار و زیبایی‌ها شده و در میدان زندگی، موفق به کسب پیروزی و افتخار می‌شود.
گویش چوگان پرست و مانده گرفتار
گوی سپید مؤیدیش بچوگان
هوش مصنوعی: کسی که در بازی چوگان مهارت دارد، در دام گوی سفید گرفتار شده و به تأیید آن به کودکان اشاره می‌کند.
فارس یگران نشین ملک همان است
زین کفل ساده ران والی یگران
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی اشاره به موقعیت اجتماعی یا مقام فردی دارد. در اینجا به یک شخص خاص اشاره می‌شود که در سرزمینی زندگی می‌کند که جایگاه و مقامش همانند دیگران است. به عبارتی دیگر، او در وضعیت و شرایط مشابه با دیگران قرار دارد و این موضوع می‌تواند به سادگی در رفتار یا زندگی او مشهود باشد. به طور کلی، این شعر به مقایسه و نسبت اجتماعی در بین افراد اشاره دارد.
دانی شاها وزیر کیست در این مرز
شوهر راضی بفعل ام الخاقان
هوش مصنوعی: می‌دانی در این سرزمین وزیر شاه کیست؟ شوهر ام‌الخاقان راضی به این کار است.
زین زن وزین شوی کار ملک تبه شد
ام الخاقان زنست و شوی علیجان
هوش مصنوعی: از این زن و شوهر، کار پادشاهی نابود شد. مادر امپراتور زن است و شوهرش علیجان.
ماری بادم و حیله بازی روباه
موری با چنگ ترکتازی سرحان
هوش مصنوعی: من مانند ماری هستم و در کارهای حیله‌گری همچون روباه، به دنبال فریب و تزویر می‌باشم. در میانه این بازی، با قدرت و خشونت شجاعت و دلیری خود را به نمایش می‌گذارم.
میر و رعیت خراب واو شده آباد
او بطرب غیر او سراسر پژمان
هوش مصنوعی: در این بیت اشاره شده است که وقتی مربی و رهبری به خرابی و ویرانی دچار شود، سرزمین و جامعه او نیز دچار نابسامانی می‌شود. در حالی که اگر او با غیر خود (غیر خودخواهی) رفتار کند و به دیگران توجه داشته باشد، می‌تواند به رفاه و آبادانی جامعه‌اش کمک کند. به عبارت دیگر، خوشبختی و آبادانی جامعه در گرو رفتار و نگرش درست رهبر است.
بر خراسان ز خون دل هله دریاست
کشتی ملکش بچار موجه طوفان
هوش مصنوعی: در خراسان، به خاطر غم و اندوه، دریا را ببین که کشتی سلطنتش در میان چهار موج طوفانی است.
ای ملک ای ناخدای کشتی کشور
کشتی ما را رسان بساحل احسان
هوش مصنوعی: ای فرشته، ای سرپرست و ناخدای کشتی، کمک کن تا کشتی ما را به ساحل نیکی برسانی.
گوی بصدر آن سر صدور سلاطین
پادشها ای سر ملوک جهانبان
هوش مصنوعی: ای سرتاسر جهان، تو سرور پادشاهان و خوش‌سیرت‌ترین ملوک این عالم هستی.
ملک خراسان خراب گشت ز بیداد
داد کند ملک را عمارت ویران
هوش مصنوعی: سرزمین خراسان به دلیل ظلم و ستم نابود شده است، اما اکنون دادگری می‌خواهد تا این سرزمین ویران را دوباره بسازد و سامان دهد.
خان محاسب بنان دوله که گویند
بابش فضل اللهست باشد بهتان
هوش مصنوعی: خان محاسب بنان دوله، که به او فضل الله می‌گویند، فردی است که به او تهمت می‌زنند.
بابش باشد نفوذ بالله کش کلک
زد بسر رزق ماسوی خط بطلان
هوش مصنوعی: به کمک خداوند، اگر کسی بخواهد بر رزق و روزی دیگران تأثیر بگذارد، در واقع به چیزی غیر از مشی خدادادی آسیب می‌زند و این عملش نادرست است.
فضل خدا کس بدین صفت نشنیدست
سیرت شیطان بود بصورت رحمان
هوش مصنوعی: نعمت خداوند را هیچ‌کس به این شکل تجربه نکرده است؛ رفتار شیطان به شکل یک رحمان نمایان شده است.
قسط بباطل زدند بر قلم بر
باری معلوم شد فضیلت این خان
هوش مصنوعی: افرادی به بی‌عدالتی و ناحقی در کار خود دست زدند و به دلیل این کار، حقیقت و ارزش واقعی این شخص یا موقعیت مشخص شد.
خورد بمکر و حیل وظیفه ما را
با دو سه خر کره خان فربه سرخوان
هوش مصنوعی: ما با ترفند و حیله‌های خود، وظیفه‌مان را انجام می‌دهیم و به سراغ دو یا سه الاغ چاق خان می‌رویم تا غذا را بر سر سفره بیاوریم.
قسمت دیوانی صفای حکیمست
داند محمود پور صاحب دیوان
هوش مصنوعی: نخستین بخش از دیوان به زیبایی و نظم خاصی از حکیم اختصاص دارد و محمود، پسر صاحب دیوان، به خوبی از این موضوع آگاه است.
کرد به اسم صفای شاعر و بلعید
جز من پنداشت شاعری‌ست به ایران
هوش مصنوعی: شاعر با نام و یاد خود، توجه دیگران را جلب کرد و تنها من این را فهمیدم که او به واقع شاعری حقیقی در ایران است.
کیست ندانم صفای شاعر رازی
تازه برون کرده سر ز ثقبه نسوان
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چه کسی است، اما شاعر به تازگی راز تازه‌ای را فاش کرده و برای زنان جاذبه‌ای تازه ایجاد کرده است.
خود مثلست اینکه پر بگیرد و پرواز
شب پره چون آفتاب گردد پنهان
هوش مصنوعی: انسان مانند آن است که می‌خواهد در تاریکی شب مانند شب پره پرواز کند، اما زمانی که صبح می‌شود و آفتاب می‌تابد، می‌ماند و نمی‌تواند به پرواز ادامه دهد.
شاعر و آنهم صفا و آنگه جز من
نیست اگر هست هان بباید برهان
هوش مصنوعی: شاعر به نوعی از خوشی و صفا اشاره می‌کند و می‌گوید اگر کسی غیر از من وجود دارد، باید آن را اثبات کند. در واقع، او چنین حسی دارد که تنها اوست که این احساس را تجربه می‌کند و دیگران نمی‌توانند ادعایی داشته باشند.
کاش ز سر تا بپای جمله صفا بود
نان مرا از چه گشته گربه انبان
هوش مصنوعی: ای کاش از سر تا پای من پر از صفا و پاکی بود، اما نمی‌دانم چرا نان من مثل این است که گربه‌ای انبان را گند زده است.
کردی ای خان بی خرد تو بدرویش
آنچه نکرده است با گدا سگ و دربان
هوش مصنوعی: ای خان نادان، تو با درویش کارهایی کردی که حتی سگ و دربان هم انجام ندادند.
قطع نمودی وظیفه من و بگذشت
ماند ترا از من این وظیفه بگیهان
هوش مصنوعی: تو وظیفه‌ام را قطع کردی و رفتی، اما هنوز این وظیفه بر دوش من باقی مانده است.
نی تو بمانی نه حرص و آز تو وین نظم
ماند چندین هزار قرن بدوران
هوش مصنوعی: نهاد تو و خواسته‌های دنیا از بین می‌روند، اما این شعر و نظم به یادگار خواهد ماند و قرن‌ها باقی خواهد ماند.
فضله شیطان ظلمتی هله خود را
فضل الله خواند و نوری و سر اعیان
هوش مصنوعی: شیطان به اشتباه توانسته خود را با نعمت الهی یکی کند و خود را نور و برتری نشان دهد، در حالی که حقیقتا در ظلمات قرار دارد.
واسطه رزق اوست روزنه پست
پست چه بالای معدنست و سر کان
هوش مصنوعی: روزنه‌ ای که در زمین وجود دارد، راهی است برای پیدا کردن روزی. این روزی از بالای معدن و به عبارتی از دل زمین به پایین می‌آید.
از کفل ساده گوی فضل و هنر چیست
کلک کفالت دهد بطفل دبستان
هوش مصنوعی: از پشت بسته و بی‌تجربه خود می‌پرسد که چه فضیلت و هنری وجود دارد که از دست او می‌تواند به یک کودک مدرسه‌ای کمک کند.
از غرضست این نشید نغز مبرا
بیرون از شک و از شوائب نقصان
هوش مصنوعی: این شعر به این معنی است که این صدا یا آواز زیبا و دلنشین، به خاطر نیت یا هدف خاصی نیست و از هر گونه شک و نقصی خالی است.
باشد خورشید آسمان تجرد
سر زده از مشرق صفای صفاهان
هوش مصنوعی: ممکن است خورشید آسمان وجودِ خالص، که از طرف مشرق اصفهان درخشان شده، در حال طلوع باشد.
ار جو کاین آیت معانی خواند
باطن توحید بر موالی تهران
هوش مصنوعی: اگر کسی این آیه را با معنای عمیقش بخواند، باطن توحید برای دوستداران و پیروان در تهران روشن می‌شود.
شاه بزرگیرد این ل آلی حکمت
گرش نیوشد که کامل است و سخندان
هوش مصنوعی: اگر پادشاه بزرگوار به حکمت و دانش خوب گوش دهد، به حقیقت کامل و درست خواهد رسید و نیاز به کلمات زیاد نخواهد داشت.