شمارهٔ ۲۹ - فی الحکم والمعارف
مرد که بر کند دل ز آرزوی تن
مرد همانست غیر او همگی زن
آرزوی تن طراز زن بود ای مرد
نیستی ار زن مخواه آرزوی تن
مرد بمیدان بود مبارز و بر زین
صورت مردست مرد خانه و بر زن
کرد بسر استوار مغفر مردان
مرد نکرد ار ز معجر زن جوشن
حربه زن سوزنست و در بر خفتان
نیزه رستم بود بکار نه سوزن
بیژن جان در چه طبیعت و چه راست
از دل سنگین بسر نهاده نهنبن
از سر این چاه تیره سنگ چنین سخت
سست نگیرد مگر توان تهمتن
دل بکن از شهوت منیژه دنیا
ای به چه افتاده از منیژه چو بیژن
گلشن علوی مقام قرب الوهی
عرش جلال تو و تو مانده بگلخن
باز سپیدی نشین بساعد سلطان
صعوه نئی کش حیات بسته بارزن
ارزن مرغ دلست دانه توحید
ماء/من موسای روح وادی ایمن
ایمن سالک بود بسینه سینا
آری دل را بسینه باشد مسکن
از شجر طور دل تجلی انوار
گر زندی بر بکوه وقت دمیدن
کوه بلرزد بگونه تن موسی
وقت ظهور تجلی دل روشن
دل نه مر این سنگ سخت سینه خاکی
سنگ بسختی ز روی برده و آهن
جان نه مر این مرغ مانده در قفس جسم
ریزه خور خوان دیو و خانه اهرن
تا کی گوئی که بهمن آمد و دی رفت
دل ببر از این شد آمد دی و بهمن
آب ز آبان مجوی و داد ز خرداد
ز آمد و شدشان نه شاد باش و نه غمگن
چنگ مزن گردسان بدامن دنیی
تات بچنگ فنا نیفتد دامن
جو الوهی ندید و بام ربوبی
مرغ کزین آب و خاک کرد نشیمن
ای دل سنگین پی حقیقت عامی
ریخته ئی گوئی از خماهن هاون
خانه رحمن نئی بدین همه سختی
خانه شیطانی ای فشرده خماهن
گنج تو در زیر خاک و شهوت ناریت
بر زبر گنج پاک اژدر ریمن
دوست پس در نشسته و تو گدای خوی
گنج باژدر سپرده خانه بدشمن
چند کنی همسرای امام تو کمپیر
معجزه انبیا بحیله جوزن
دوک بود در مصاف رمح عجائز
آن رجال جیال رمح جبل کن
بینش اگر جوئی این حقیقت پیداست
برهان گر خواهی این خداست مبرهن
در دل پاکان جمال حق گل خود روست
تخم که گفتت بشوره زار پراکن
خانه خالی ز بت مکان الوهیست
سینه که گفت از بت هوای بیا کن
طره جانان بدست جانت نیفتد
ایدلت از موی آرزوی تن آون
تنت بود بام خانه دل و خورشید
تابدت ار بام خانه کردی روزن
زین شب و روزم نکرد سودی چندانک
درد سر خویش را بسودم چندن
دردسر جان ز تن بود هله سایم
چندن تا چندتن بباید سودن
ای دل آزاده گر بقلب خلیلی
سر بزن این چار مرغ دشمن رهزن
بشکن از تیشه مجاهده آنگاه
همچو خلیل این بت هوی را گردن
نیست بتی چون تو سد راه تو خود را
یار براهیم بت شکن شو و بشگن
مندیش ای بت شکن ز آتش نمرود
بشکن کاین آتش از تو گردد گلشن
موسی بیضا کفی تو نفس تو فرعون
عقل عصا نفی نیل و یار مهیمن
ای شده از مصر تن بطور معانی
اژدر و فرعون و نیل تست معین
تا نکنی غرق نیل نفی هوی را
زنهار ارنی مگو که میشنوی لن
عیسی وقتا جنود نفس بهیمی
چند یهودند کار دید، و پر فن
بر فلک عقل شو چو روح و رها کن
دار و ز دارالامان خود کن ماء/من
ای پسر این دار دنیی آفت داناست
ز آفت رستن به ارتوانی رستن
ما می پستان او سیاه چنو قیر
باغی ریحان او تباه چو راسن
دار یقین ناخوشیش و ناسره کاریش
نیز نگوئی ز نابکار مبر ظن
گشتن گردونش کاسیای سر ماست
با سر ما کرد آنچه کرد بگشتن
زاد مر آن را هزار فتنه که دانست
مادر دهرستش از همال سترون
اختر او آفتاب روزن نادان
بارش او آبیار مزرع کودن
گردش او بر مراد یکدوسه کشخان
شاه و امیر و وزیر و غرچه و غر زن
دست تبرکش زد این عجوز سیه کار
کرد بدست از هلال دست برنجن
تا که برد دستبرد دست خدا را
زال بدستینه کی تواند بردن
برق بخرمن زدم که سوزد و تابید
طلعت بختم چنو که ماه ز خرمن
کثرت ما برد و غافل آنکه بتجرید
وحدت بختست و تخت و یاره و گر زن
آتش نمرود شعله ور بود اما
بهر خلیلست لاله و گل و سوسن
باد بود خصم عاد شرک و بتوحید
هست چراغ مرا فتیله و روغن
من ننهم دل بمهر چرخ و معاداش
با که وفا کرد این دو رنگ که با من
چشم نگوئی ز حد ناوک زوبین
داشتن از چشم رستنستی روین
نقش تو قدسیست با دغل مکنش یار
لاد میامیز ای رفیق بلادن
پرده این پیر پرده دار بپرداز
بیرون از پرده تا ببینی ذوالمن
مکمن سر تو دزد خانه اخفاست
داری گوهر بکان و دزد بمکمن
روزی زین سر خبر شوی که تو دروا
دزد پریشان و خالی از زر مخزن
معدن فیروزه است و کان نشابور
دزد دغل باز فتنه عامل معدن
شد که قارن ز گفت من متاء/ثر
سخت ترست ایندل تو از که قارن
پند صفا را بگوش جان کن مرجان
ریشه تن را ز بیخ و از بن بر کن
تا فکنی رخت جان بمقصد اقصی
شهر خدا بی زوال و محکم و متقن
شو ز خم لا مکان حقیقت انسان
باده توحید ذات میخور و میدن
دفتر دانش به هم زن از ره تحقیق
در سبق ما نه ابجدست و نه کلمن
شمارهٔ ۲۸ - وله ایضا: ایکه خواهی در ولایت شهر یاری داشتنشمارهٔ ۳۰ - در شکوه از قطع مستمری خود و نکوهش ظلم گوید: از پی تشکیل حل ز عقد خراسان
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مرد که بر کند دل ز آرزوی تن
مرد همانست غیر او همگی زن
هوش مصنوعی: مردی که از خواستههای دنیوی دل بکَند و به رشد روحی بپردازد، در واقع مرد است. دیگران، چه زن و چه مرد، اگر وابسته به آرزوها و خواستههای ظاهری باشند، حقیقتاً در سطح پایینتری قرار دارند.
آرزوی تن طراز زن بود ای مرد
نیستی ار زن مخواه آرزوی تن
هوش مصنوعی: ای مرد، آرزوی زیبایی و جذابیت زن را نداشته باش، زیرا اگر تنها به این فکر کنی، ارزش و کرامت خود را از دست میدهی.
مرد بمیدان بود مبارز و بر زین
صورت مردست مرد خانه و بر زن
هوش مصنوعی: مردان در میدان جنگ قرار دارند و به مبارزه میپردازند، اما مردان واقعی، همانهایی هستند که در خانه و در کنار خانواده، مسئولیتها و وظایف خود را به عهده میگیرند و از زنان حمایت میکنند.
کرد بسر استوار مغفر مردان
مرد نکرد ار ز معجر زن جوشن
هوش مصنوعی: سر استوار و محکم از کلاهخود (مغفر) نشانهای از مردانگی و شجاعت است. اگر مردی به خود تکیه نکند، حتی با زره هم نمیتواند در برابر خطرات ایستادگی کند. این به مفهوم این است که فقط داشتن زره و تجهیزات کافی نیست، بلکه اعتماد به نفس و پشتکار نیز لازم است تا بتوان در برابر مشکلات با قدرت ایستاد.
حربه زن سوزنست و در بر خفتان
نیزه رستم بود بکار نه سوزن
هوش مصنوعی: سلاح زن مانند سوزن است و در برابر او، زرهپوشی مانند رستم نیست که به کار سوزن بیاید.
بیژن جان در چه طبیعت و چه راست
از دل سنگین بسر نهاده نهنبن
هوش مصنوعی: بیژن جان، در کدام مکان و به چه دلیلی، از دل سنگین خود به دنبال نهنگ رفتهای؟
از سر این چاه تیره سنگ چنین سخت
سست نگیرد مگر توان تهمتن
هوش مصنوعی: تنها کسی میتواند از عمق این چاه تاریک و سخت سنگی بیرون بیاید که قدرت و توانایی بسیار زیادی داشته باشد.
دل بکن از شهوت منیژه دنیا
ای به چه افتاده از منیژه چو بیژن
هوش مصنوعی: دل را از خواستههای دنیوی آزاد کن، زیرا حالا چه بر سر من آمده که شبیه آنچه که برای بیژن پیش آمد، به سرم آمده است.
گلشن علوی مقام قرب الوهی
عرش جلال تو و تو مانده بگلخن
هوش مصنوعی: باغستان علوی جایگاه نزدیک شدن به مقام الهی است. عرش جلال تو در این مکان است و تو در عطر گلها باقی ماندهای.
باز سپیدی نشین بساعد سلطان
صعوه نئی کش حیات بسته بارزن
هوش مصنوعی: به زودی خواهی دید که زمانه بهبود خواهد یافت و زندگی دوباره شکوفا میشود. در این مسیر، به زیبایی و خوشبختی خود ادامه بده و به سوی آیندهی روشن پرواز کن.
ارزن مرغ دلست دانه توحید
ماء/من موسای روح وادی ایمن
هوش مصنوعی: دانه توحید مانند ارزن است که مرغ دل آن را میخورد. من همچون موسی هستم که در وادی ایمن قرار دارم.
ایمن سالک بود بسینه سینا
آری دل را بسینه باشد مسکن
هوش مصنوعی: سالک (پیشوای روحانی) در مسیر خود به کمال و امنیت میرسد، زیرا دل او مانند کوهی مستحکم است و درونش مکانی امن دارد.
از شجر طور دل تجلی انوار
گر زندی بر بکوه وقت دمیدن
هوش مصنوعی: اگر دل مانند درختی باشد که جلوههای نورانی را به نمایش میگذارد، آنگاه در زمان صبحگاه، میتواند بر کوه بزند و روشنایی بیاورد.
کوه بلرزد بگونه تن موسی
وقت ظهور تجلی دل روشن
هوش مصنوعی: وقتی که دل روشن و آگاه به حقیقتی بزرگ میرسد، حتی کوهها هم به لرزه در میآیند، همانطور که در زمان ظهور موسی، تجلی الهی رخ میدهد.
دل نه مر این سنگ سخت سینه خاکی
سنگ بسختی ز روی برده و آهن
هوش مصنوعی: دل، مانند سنگ سختی نیست که تحت فشار خاک و زمان تغییر نکند. بلکه احساسات و عواطف انسان قادر به تغییر و تحول هستند و نمیتوانند به سادگی در برابر سختیها فرو رفته و از بین بروند.
جان نه مر این مرغ مانده در قفس جسم
ریزه خور خوان دیو و خانه اهرن
هوش مصنوعی: روح انسان در قفسی که جسم اوست، همچون پرندهای گرفتار شده و همچنان به اندک خوراکی که از موجودات پلید و بیارزش درمیآید، محدود است.
تا کی گوئی که بهمن آمد و دی رفت
دل ببر از این شد آمد دی و بهمن
هوش مصنوعی: تا کی میخواهی بگویی که فصل بهمن فرا رسیده و دی تمام شده؟ از این فکر رها شو و به زندگی و حال خودت بپرداز.
آب ز آبان مجوی و داد ز خرداد
ز آمد و شدشان نه شاد باش و نه غمگن
هوش مصنوعی: از آب در ماه آبان نخور و از باران خرداد نیز بهرهمند مشو؛ چرا که آمدن و رفتن این فصلها نه دلیل شادی است و نه سبب غم.
چنگ مزن گردسان بدامن دنیی
تات بچنگ فنا نیفتد دامن
هوش مصنوعی: به خودت زحمت نده و به جهان مادی بچسب، چون این دنیای فانی به دست نیاید.
جو الوهی ندید و بام ربوبی
مرغ کزین آب و خاک کرد نشیمن
هوش مصنوعی: پرندهای که در این آب و خاک زندگی میکند، به خداوند و پرورشدهندهی خود توجهی ندارد و نمیتواند زیباییهای ایشان را ببیند.
ای دل سنگین پی حقیقت عامی
ریخته ئی گوئی از خماهن هاون
هوش مصنوعی: ای دل غمگین و دلسوخته، تو به جستجوی حقیقت مشغولی، اما گویی در بین خمرهها و هاونهای سنگی گم شدهای.
خانه رحمن نئی بدین همه سختی
خانه شیطانی ای فشرده خماهن
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که خانهای که در آن رحمت و مهربانی وجود ندارد و پر از سختی است، در واقع خانهای شیطانی است. اینجا به انسان یادآوری میشود که اگر در زندگی با مشکلات و سختیها روبرو هستیم، باید به دقت نگاه کنیم و ببینیم که آیا در مسیر درست و انسانی حرکت میکنیم یا خیر.
گنج تو در زیر خاک و شهوت ناریت
بر زبر گنج پاک اژدر ریمن
هوش مصنوعی: ثروت و گنجینه واقعی تو در زیر زمین پنهان است، در حالی که میل و خواستههای دنیوی تو بر روی این گنج پاک و ارزشمند وجود دارد.
دوست پس در نشسته و تو گدای خوی
گنج باژدر سپرده خانه بدشمن
هوش مصنوعی: دوست در کنار تو است، اما تو در حال درخواست و begging هستی. در حالی که گنج و ثروت خود را به دشمنان سپردهای.
چند کنی همسرای امام تو کمپیر
معجزه انبیا بحیله جوزن
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی به ناراحتی یا ناامیدی اشاره دارد. میتوان آن را به این شکل تفسیر کرد که فرد از بیتوجهی یا بیاحساسی دیگران نسبت به مقام و ارزشهای امام خود و معجزات انبیا گلهمند است. به نظر میرسد که ویژگیهای مثبت و الهی آن افراد باید مورد توجه و تجلیل قرار گیرد، اما این اتفاق نمیافتد. در نهایت، اشاره به تلاشهای بیفایده در جلب توجه دیگران نیز در این جمله وجود دارد.
دوک بود در مصاف رمح عجائز
آن رجال جیال رمح جبل کن
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، مانند دوک یا سردار، از شجاعت و قدرت مردان با اراده و قوی دم میزند. این افراد با استقامت و توانایی خود، به مانند کوه در برابر حوادث میایستند و مقاومت میکنند.
بینش اگر جوئی این حقیقت پیداست
برهان گر خواهی این خداست مبرهن
هوش مصنوعی: اگر به دنبال درک و آگاهی هستی، این حقیقت کاملاً روشن است؛ اگر دلیلی میخواهی، همین خداوند میتواند دلیلی روشن باشد.
در دل پاکان جمال حق گل خود روست
تخم که گفتت بشوره زار پراکن
هوش مصنوعی: در دل انسانهای پاک، زیباییهای خدا به شکلی طبیعی و بدون تصنع نمایان میشود. چه کسی به تو گفته است که این زیباییها را در کاشت بذر و پراکندگی در زمین بیافشانی؟
خانه خالی ز بت مکان الوهیست
سینه که گفت از بت هوای بیا کن
هوش مصنوعی: خانهای که از بتها خالی است، مکان خداوندی است. سینهای که از عشق و محبت دور است، به آمدن محبوب نیازی ندارد.
طره جانان بدست جانت نیفتد
ایدلت از موی آرزوی تن آون
هوش مصنوعی: اگر محبوب تو در دست جانت نیفتد، پس آرزوی تو از موهای او هم دورتر است.
تنت بود بام خانه دل و خورشید
تابدت ار بام خانه کردی روزن
هوش مصنوعی: بدن تو همچون سقف خانهای است که دل در آن قرار دارد و اگر روزن سقف را باز کنی، خورشید تابان به داخل آن راه پیدا میکند.
زین شب و روزم نکرد سودی چندانک
درد سر خویش را بسودم چندن
هوش مصنوعی: این شب و روزها برایم هیچ بهرهای نداشت، تنها توانستم مقداری از دردسرهای خود را کاهش دهم.
دردسر جان ز تن بود هله سایم
چندن تا چندتن بباید سودن
هوش مصنوعی: دردسر جان از جسم انسان نشأت میگیرد، پس چرا باید رنجها را تا این حد تحمل کرد؟
ای دل آزاده گر بقلب خلیلی
سر بزن این چار مرغ دشمن رهزن
هوش مصنوعی: ای دل آزاده، اگر میخواهی به دل خلیلی (دوست صالح) نزدیک شوی، باید بر مرغهای چهارگانهای که دشمن و راهزن هستند، غلبه کنی.
بشکن از تیشه مجاهده آنگاه
همچو خلیل این بت هوی را گردن
هوش مصنوعی: خودت را از سختیها و تلاشها آزاد کن، سپس مانند حضرت ابراهیم (خلیل) بتهای ناپسند را تحت کنترل خود درآور.
نیست بتی چون تو سد راه تو خود را
یار براهیم بت شکن شو و بشگن
هوش مصنوعی: هیچ بتی مثل تو مانع نیست، خودت را یار ابراهیم بتشکن قرار بده و آن بت را بشکن.
مندیش ای بت شکن ز آتش نمرود
بشکن کاین آتش از تو گردد گلشن
هوش مصنوعی: ای بتشکن، نگران نباش از آتش نمرود، چون این آتش میتواند با دستان تو به باغی سرسبز و زیبا تبدیل شود.
موسی بیضا کفی تو نفس تو فرعون
عقل عصا نفی نیل و یار مهیمن
هوش مصنوعی: موسی با معجزاتش، نشان از قدرت و حکمت الهی دارد. او با کفی که در دست دارد، نماد نجات و آزادسازی است. نفوذ عقل و خرد در زندگی انسانها مانند فرعونی است که مانع رشد و سعادت ما میشود. نیل به سعادت نیز به معنای عبور از موانع و چالشهاست، در کنار یاری که همیشه در کنار ماست و ما را حمایت میکند.
ای شده از مصر تن بطور معانی
اژدر و فرعون و نیل تست معین
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف یک شخص یا موجودی میپردازد که بواسطه شرایط خاصی، به نوعی از وضعیت یا هویتی اشاره دارد که به این اشخاص در فرهنگ و ادبیات ارجاع داده میشود. به نوعی تأکید بر ویژگیهای خاص و قدرت آنها دارد که با نمادهایی چون اژدها، فرعون، و نیل مرتبط است. این پیوندها به تعابیر عمیقتری در زمینه فرهنگ و تاریخ اشاره دارد و نماد قدرت و عظمت را در ذهن تداعی میکند.
تا نکنی غرق نیل نفی هوی را
زنهار ارنی مگو که میشنوی لن
هوش مصنوعی: اگر غرق در منافع دنیوی نشوی و خود را از هوسها رها کنی، به تو هشدار میدهم که چیزی نگو که میشنوی.
عیسی وقتا جنود نفس بهیمی
چند یهودند کار دید، و پر فن
هوش مصنوعی: عیسی (ع) در زمانی مشاهده کرد که بسیاری از نفسهای حیوانی و بیخود، مانند یهودیان، در حال کار و تلاش هستند و درگیر فعالیتهای خود هستند.
بر فلک عقل شو چو روح و رها کن
دار و ز دارالامان خود کن ماء/من
هوش مصنوعی: عاقل باش مثل روح و از وابستگیهای دنیوی رها شو، تا به آرامش واقعی دست یابی.
ای پسر این دار دنیی آفت داناست
ز آفت رستن به ارتوانی رستن
هوش مصنوعی: ای فرزند، این دنیا پر از مشکلات و خطرات است، اما میتوانی با آگاهی و درستی عمل کردن از این آفات دوری کنی.
ما می پستان او سیاه چنو قیر
باغی ریحان او تباه چو راسن
هوش مصنوعی: ما شیر او را مینوشیم که رنگش سیاه است مثل قیر، و باغش با عطر ریحان نابود شده است.
دار یقین ناخوشیش و ناسره کاریش
نیز نگوئی ز نابکار مبر ظن
هوش مصنوعی: شک و تردید را از خود دور کن و از بدیها و کارهای ناشایست دوری کن، زیرا که در این دنیا هیچ چیز را نمیتوان با اطمینان کامل بیان کرد.
گشتن گردونش کاسیای سر ماست
با سر ما کرد آنچه کرد بگشتن
هوش مصنوعی: زمانه و سرنوشت مانند کاسهای است که بر سر ما قرار دارد و آنچه بر ما میگذرد، نتیجهی گردش و تغییرات آن است.
زاد مر آن را هزار فتنه که دانست
مادر دهرستش از همال سترون
هوش مصنوعی: تولد آن شخص هزاران مشکل و چالش را به همراه دارد، زیرا مادری که او را به دنیا آورده، به خوبی میداند که زمانهای که در آن زندگی میکند، پر از سختی و دشواری است.
اختر او آفتاب روزن نادان
بارش او آبیار مزرع کودن
هوش مصنوعی: ستاره او مانند آفتاب، باعث روشنی و دیگران نادان و ناآگاه از این نور هستند، و بارش او به مانند باران، به زمینهای نادان میرسد.
گردش او بر مراد یکدوسه کشخان
شاه و امیر و وزیر و غرچه و غر زن
هوش مصنوعی: حرکت و چرخش او برحسب خواستهی چند نفر از بزرگان و مقامات مانند پادشاه، امیر و وزیران و کسانی که در ظاهر خود را جالب و فریبنده نشان میدهند، است.
دست تبرکش زد این عجوز سیه کار
کرد بدست از هلال دست برنجن
هوش مصنوعی: این تصویر بیانگر آن است که یک زن سالخورده و بدشگون، با دست خود بر روی جسمی نرم و منعطف ضربهای وارد میکند. این عمل ممکن است نشاندهنده تأثیرات منفی یا تخریب باشد که او بر آن جسم میگذارد، به طوری که به نظر میرسد او با نیروی خود، تأثیرات منفی را بر روی آن ایجاد میکند.
تا که برد دستبرد دست خدا را
زال بدستینه کی تواند بردن
هوش مصنوعی: تا وقتی که زال توانست قدرت خدا را در دست خود بگیرد، هیچ کس نمیتواند به این قدرت دست پیدا کند.
برق بخرمن زدم که سوزد و تابید
طلعت بختم چنو که ماه ز خرمن
هوش مصنوعی: برای دستیابی به موقعیتی درخشان و بلندمرتبه، در زندگیم سختیها و دردها را تحمل کردهام؛ مانند ماهی که از میان کاه و خرمن درخشان و زیبا نمایان میشود.
کثرت ما برد و غافل آنکه بتجرید
وحدت بختست و تخت و یاره و گر زن
هوش مصنوعی: این بیت به ما یادآوری میکند که در زندگی، گاهی اوقات ما به تعداد و فراوانی چیزها توجه میکنیم، در حالی که نباید فراموش کنیم که در نهایت، اصل و ریشه همه چیز، یگانگی و وحدت است. واقعیترین و پایدارترین ثروت و خوشبختی در درک این حقیقت نهفته است و نه در دنیای پر زرق و برق و مادیات.
آتش نمرود شعله ور بود اما
بهر خلیلست لاله و گل و سوسن
هوش مصنوعی: آتش نمرود در اوج شعلهور بودنش، برای ابراهیم خلیل تنها سبب رویش گلها و زیباییها بود.
باد بود خصم عاد شرک و بتوحید
هست چراغ مرا فتیله و روغن
هوش مصنوعی: باد، دشمنی است که با طغیان و کفر میآید. اما برای من، چراغ وجودم با فتیله و روغن، نور ایمان و توحید را روشن نگهداشته است.
من ننهم دل بمهر چرخ و معاداش
با که وفا کرد این دو رنگ که با من
هوش مصنوعی: من دل خود را به محبت تقدیر و سرنوشت نمیسپارم، زیرا با چه کسی میتوان به این دو رنگ از دنیا وفا کرد که با من باشند؟
چشم نگوئی ز حد ناوک زوبین
داشتن از چشم رستنستی روین
هوش مصنوعی: چشم را نمیتوان از تیرگیهای زهرآگین رها کرد، چون تیر زوبینی در دل دارد و هرگز از آن آزاد نخواهد شد.
نقش تو قدسیست با دغل مکنش یار
لاد میامیز ای رفیق بلادن
هوش مصنوعی: نقش تو روحانی و مقدس است، پس با حیله و نیرنگ آن را خراب نکن. ای دوست، با این کارها دست به آتش نزن.
پرده این پیر پرده دار بپرداز
بیرون از پرده تا ببینی ذوالمن
هوش مصنوعی: پردهداری که تجربه و آگاهی دارد، به تو میگوید که باید از حجاب و پوششها بیرون بیایی تا واقعیت عمیقتر را ببینی.
مکمن سر تو دزد خانه اخفاست
داری گوهر بکان و دزد بمکمن
هوش مصنوعی: جایگاه زیبایی و ارزش تو، همواره در سایهی خطر و دزدی قرار دارد. تو مانند گوهر نادری هستی که در دل تاریکی و تهدید پنهان شدهای.
روزی زین سر خبر شوی که تو دروا
دزد پریشان و خالی از زر مخزن
هوش مصنوعی: یک روز خبر خواهی یافت که تو در حالی به سر میبری که دزدهایی در اطراف هستند و تو از ثروت و دارایی خالی شدهای.
معدن فیروزه است و کان نشابور
دزد دغل باز فتنه عامل معدن
هوش مصنوعی: نشابور یک معدن فیروزه است، اما در کنار آن در دزدی و فریبکاری هم کم نیست.
شد که قارن ز گفت من متاء/ثر
سخت ترست ایندل تو از که قارن
هوش مصنوعی: ای دل، آگاه باش که وقتی سخن میگویم، تأثیر و عمق آن بسیار بیشتر از آن چیزی است که تو تصور میکنی.
پند صفا را بگوش جان کن مرجان
ریشه تن را ز بیخ و از بن بر کن
هوش مصنوعی: حرف و نصیحت پاک را با جانت بپذیر و ریشههای بد را از بنیاد و ریشه برکن.
تا فکنی رخت جان بمقصد اقصی
شهر خدا بی زوال و محکم و متقن
هوش مصنوعی: تا زمانی که آرزو کنی که جانت به دورترین نقطه شهر خدا برود، جایی که جاودانه و استوار است.
شو ز خم لا مکان حقیقت انسان
باده توحید ذات میخور و میدن
هوش مصنوعی: از خم بیمکانی حقیقت انسانی بنوش و بادهی یکتایی وجود را بنوش و بنشین.
دفتر دانش به هم زن از ره تحقیق
در سبق ما نه ابجدست و نه کلمن
هوش مصنوعی: کتاب دانش را به هم بزن، چرا که در مسیر تحقیق، آنچه ما داریم نه حروف الفباست و نه کلمهای.
حاشیه ها
1401/01/15 04:04
پریسا رفائی
در بیت ۴۰
کلمهی «ارنی» جدا نوشته شده است
صحیح:
تا نکنی غرق نیل نفی هوی را
زنهار ارنی مگو که میشنوی لن