گنجور

شمارهٔ ۲۶ - در حکم و معارف و مواعظ

مرد که بر کند دل ز صحبت نادان
بر خرد افزاید و بکاهد نقصان
اندک اندک شود مصاحب دانا
مرد که بر کند دل ز صحبت نادان
حکمت لقمان طلب ز مکرمت پیر
پیر شوی ای پسر ز حکمت لقمان
شاد روی از سواد اعظم کامل
در ده جاهل مرو که گردی پژمان
چون صدف بی فساد باش که گردد
بارش نیسان در آن ل آلی غلتان
باران لؤلؤ شود چو رای صدف کرد
زهر شود در دهان افعی باران
ای دل عامی که سنگ میبری از کوه
کوه گران پاره شد ز هیبت یزدان
نرم نگشتی بزیر پتک حوادث
الحق سختی بدان مثابه که سندان
سندان در آتش ار نهند شود آب
آب نگشتی ز تاب آتش حرمان
سخت تری ای جماد از تو نکوتر
پست تری ای بلندتر ز تو حیوان
حیوان به زان که پای بند طبیعت
خاک به از هیکلی که باشد بی جان
هیکل بی جان اگر نه خاک همی شد
تا که بروید بصورت گل و ریحان
بود جمادی جماد را چه شرافت
بر گهر آبدار حضرت انسان
انسان باید شدن ز مردن مگریز
اول از جان گذشتن آنگه جانان
جانان در دل چگونه پای گذارد
رحمن ناید فرو بخانه شیطان
دل که در او نیست نور سر حقیقت
خانه شیطان بود نه خانه رحمان
باید کشتن که چار مرغ خلیلند
در تنت ای مرغ خانه چارخشیجان
باید از مرغ خانه جستن و جستن
شهپر باز سپید ساعد سلطان
ساعد سلطان مکان باز سپیدست
چارم گردون مقام چشمه رخشان
مرغ نئی تابکی به بیضه کنی خواب
مار نئی تا کجا بخویشی پیچان
پهلوی عنقا بگیر خانه که دائم
بیضه عنقاستی بحوصله آن
جوجه عنقا درون بیضه عنقا
عنقا در پشت قاف هستی پنهان
خواهی اگر ره بری به منزل سیمرغ
توسن همت ز قاف هستی بجهان
روید بیضا طلب که بر کف دیگر
من نشنیدم عصا که گردد ثعبان
ثعبان گردد ولیک در ید بیضا
چون ید و چونان عصای موسی عمران
ای پسر آزموده از پدران پند
پند پدر را بگوش جان کن مرجان
مرجان خون خورده تا که گشته گران سنگ
خون خوری این گوهر ار فروشی ارزان
خونخور وخامش نشین و کسب هنر کن
رنگ پذیر آب جو چو لاله نعمان
بدو حمل دانه باش در شکم خاک
آخر خرداد آفتاب گلستان
چیست هنر یافتن حقیقت توحید
کسب چه آگاهی از طریقت عرفان
حکمت باید که مرد زنده بماند
مکنت خواهد که سر بگیرد سامان
حیرتم افزاید از کسان که ندانند
نقمت از نعمت و عقاب زغفران
روضه رضوان طلب کنند و فروشند
حوزه توحید را بروضه رضوان
جمع بتوحید اگر نگردد اجزات
باشی باشی اگر بخلد پریشان
آنکه پریشان نیستی نبود کیست
من که بتوحید جمع دارم ارکان
دامان بر نیستی فشانده و دارم
گوهر در آستین و گنج بدامان
امشب مهمان ماست آن بت زیبا
از پی عز نثار مقدم مهمان
مرجان ریز ای دو جزع کشتی کشتی
گوهر بارای دو لعل عمان عمان
سر بگریبان بسی ببردم زین روی
سر زد خورشید وحدتم ز گریبان
سلطنت فقر اگر بیابی ای دل
خاقان گردی به رای و کسری و خاقان
پایان هرگز بحشمتت نبرد راه
سلطنت فقر را نباشد پایان
خیمه درویش اگر نباشد برپا
طاقه نه طاق را بلرزد بنیان
بشکنی ار عهد خود پسندی بندی
باشکن و زلف یار محکم پیمان
بسته آن موی گشت رسته ز ظلمات
تشنه آن روی برد راه بحیوان
گشته شمشیر شوق جست ز مردن
غرقه دریای عشق رست ز طوفان
گر بزدائی تو زنگ ز اینه دل
بر تو شود فاش هر چه باشد پنهان
سیر کنی در سلوک وادی وادی
از در اسلام تا بکعبه احسان
احسان خواهی ز کفر و ایمان بگذر
یکقدم این پایه برترست ز ایمان
پای گذار ای ملک بملکت درویش
کانجا باشد گدا و سلطان یکسان
مار بپوشد بمرغ جوشن داود
مور ببخشد بمرد ملک سلیمان
صعوه نیندیشد از مهابت شاهین
بره نپرهیزد از شرارت سرحان
از افق رفعت سمای الوهی
در تتق عزت سریره اعیان
برجیس از آفت و بال مبرا
ابلیس از شدت کمال مسلمان
کوش و بجوی و مجوی آدم وقتی
جنت و نیران تست طاعت و عصیان
ور طلبی جنت وصال حقایق
باید زد بر بپای جنت و نیران
راه نیابد بغیر آنکه بمیرد
بر در شمس وجوب ذره امکان
گر ندهی در میان قلزم توحید
کشتی هستی بچار موجه طوفان
طوفان بارد سحاب شرکت بر سر
نوح نئی ای پسر چرائی کنعان
یوسف مصر دلی و پادشه روح
تا کی در تن نشسته ئی تو بزندان
رخت ز زندان تن چو یوسف پرداز
گیر بتایید بخت تخت ز ریان
شاهی و جان بارگاه و مصر حقیقت
ماهی و دل آسمان و قالب کنعان
فرد شو از شایگان کثرت بگذر
جاه ترا بس گذار چاه باخوان
اهل طبیعت بشکل اخوان گر کند
گرگ چه باشد تو باش ضیغم غژمان
ایکه بگرگ هوا نگشتی غالب
بر گله خویشتن نباشی چوپان
گرچه بچندین هزار سال ربوبی
آمده پیش از ظهور هرمز و کیوان
در سنه الف و سیصد و یک هجری
سی و دو سالست در خشیجی کیهان
گز افق وحدت وجود وجوبی
کرده طلوع اختر صفای صفاهان
مادر توحید زاد طفلی بالغ
حکمت دادش بنام شیره پستان
بردش باب وفا بمدرس توحید
دادش درس صفا مدرس ایقان
مدرس کوی یقین مدرس معشوق
عشق سبق راز دار عشق سبق خوان
تا چه شود در ختام حاصل تحصیل
تا چه شود عاقبت نتیجه اذعان
وحدت بینائی مشاهد شاهد
توحید آگاهی موحد برهان
این همه عز و علا و رفعت و اجلال
ذره من یافت ز آفتاب خراسان
حضرت شمس الشموس مرشد توحید
مطلع و حد و ظهر و باطن قرآن
حاسد من را پدر نباشد و مادرش
این پسر آورده از گروهی کشخان
بی پدر ار حاسد منست به نشگفت
هست زنا زاده بر ولایت غضبان
قومی مر خویش را شناسند استاد
در بسخن گو کجاست مرد سخندان
تا نگرد دفتر صفای الهی
بر سخن ما سوی کشد خط بطلان
بیند در حرف حرف چامه من درج
حکمت چندان و علم عرفان چندان
چندان کش در شمار شیفته ماند
آنکه تواند شمار ریگ بیابان
حیف نباشد که یکدو بیهده گفتار
عامی و اندر خور هزاران هذیان
هذیان گویند و در سخن بفرازند
گردن گردون چگونه باشد گردان

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرد که بر کند دل ز صحبت نادان
بر خرد افزاید و بکاهد نقصان
هوش مصنوعی: وقتی مردی از دوستی با افراد نادان فاصله بگیرد، به خرد و دانش خود می‌افزاید و از کمبودها و نقص‌هایش می‌کاهد.
اندک اندک شود مصاحب دانا
مرد که بر کند دل ز صحبت نادان
هوش مصنوعی: به تدریج، دوستی با یک مرد دانا می‌تواند همه چیز را تغییر دهد، زیرا او می‌تواند دل را از همراهی با ناآگاهان جدا کند.
حکمت لقمان طلب ز مکرمت پیر
پیر شوی ای پسر ز حکمت لقمان
هوش مصنوعی: ای پسر، از بزرگی و مروت پیران بیاموز و حکمت لقمان را جستجو کن. اگر از این حکمت‌ها بهره‌مند شوی، مانند آن‌ها پخته و با تجربه خواهی شد.
شاد روی از سواد اعظم کامل
در ده جاهل مرو که گردی پژمان
هوش مصنوعی: ای خوش‌چهره، از دیدن علم و دانش بزرگ خود در میان افراد نادان دوری کن، زیرا ممکن است به بی‌محلی و نادانی آنها مبتلا شوی.
چون صدف بی فساد باش که گردد
بارش نیسان در آن ل آلی غلتان
هوش مصنوعی: همچون صدفی خالص و بدون آلودگی باش تا باران‌ها و نعمت‌ها در تو مانند مروارید در درون صدف بگردند و تو را پربار کنند.
باران لؤلؤ شود چو رای صدف کرد
زهر شود در دهان افعی باران
هوش مصنوعی: وقتی که صدف به باران لؤلؤیی تبدیل می‌شود، در واقع زیبایی و ارزش را به ارمغان می‌آورد. اما اگر این باران به دهان افعی برود، زهر و کشندگی را به همراه دارد. این بیان نشان‌دهنده این است که همه چیز بسته به بستر و شرایط خود می‌تواند به جنبه‌های مثبت یا منفی تبدیل شود.
ای دل عامی که سنگ میبری از کوه
کوه گران پاره شد ز هیبت یزدان
هوش مصنوعی: ای دل ساده، تو که سنگ را از کوه دشوار می‌بری، بدان که سنگینی و سختی سنگ‌ها به خاطر عظمت و بزرگی خداوند شکسته می‌شود.
نرم نگشتی بزیر پتک حوادث
الحق سختی بدان مثابه که سندان
هوش مصنوعی: پیش آمده که انسان به راحتی زیر فشارهای زندگی خم نمی‌شود و باید تحمل کند. سختی‌هایی که به او وارد می‌شود، به همان اندازه جدی و سنگین است که ضرباتی که به سندان وارد می‌شود.
سندان در آتش ار نهند شود آب
آب نگشتی ز تاب آتش حرمان
هوش مصنوعی: اگر سندان را در آتش بیندازند، از آن آب نمی‌شود؛ مانند آب که به خاطر گرمای آتش داغ می‌شود و به جوش می‌آید، اما در نهایت آب نمی‌شود. این بیانگر این است که برخی چیزها هر چقدر هم که تحت فشار یا سختی قرار بگیرند، ماهیت خود را تغییر نمی‌دهند و به نتیجه‌ای که مورد انتظار است، نمی‌رسند.
سخت تری ای جماد از تو نکوتر
پست تری ای بلندتر ز تو حیوان
هوش مصنوعی: ای جامد، تو سخت‌تر از این موجود نیستی و از تو، پست‌تر و بی‌ارزش‌تر هم پیدا نمی‌شود؛ همچنین تو، از حیوانات هم بلند‌تر نیستی.
حیوان به زان که پای بند طبیعت
خاک به از هیکلی که باشد بی جان
هوش مصنوعی: بهتر است که یک موجود زنده به صورت طبیعی و در ارتباط با ذات خود باشد تا اینکه به ظاهر زیبا و درست شکلی داشته باشد اما در واقع بی‌روح و بی‌جان باشد.
هیکل بی جان اگر نه خاک همی شد
تا که بروید بصورت گل و ریحان
هوش مصنوعی: اگر بدنی بدون روح وجود داشت، تنها به خاک تبدیل می‌شد و دیگر چیزی از آن نمی‌ماند تا اینکه به شکل گل و ریحان درآید.
بود جمادی جماد را چه شرافت
بر گهر آبدار حضرت انسان
هوش مصنوعی: در این بیت به این موضوع اشاره شده است که جماد (اجسام بی‌جان) نسبت به انسان و ویژگی‌های او هیچ‌گونه ارجی ندارند. انسان با وجودی پویا و آبدار، از شرافت و ارزش‌های بالاتری برخوردار است، در حالی که جماد در حالت بی‌حرکت و بی‌خاصیت باقی می‌ماند. به نوعی بیانگر برتری انسانیت بر اشیاء بی‌جان است.
انسان باید شدن ز مردن مگریز
اول از جان گذشتن آنگه جانان
هوش مصنوعی: انسان باید از مردن بترسد و تلاش کند که در زندگی به تحول و تغییر بپردازد. ابتدا باید از خود و خواسته‌های درونی‌اش عبور کند، سپس به حقیقت و معشوق واقعی خود برسد.
جانان در دل چگونه پای گذارد
رحمن ناید فرو بخانه شیطان
هوش مصنوعی: محبوب چگونه می‌تواند در دل من وارد شود در حالی که رحمت از خانه شیطان دور مانده است؟
دل که در او نیست نور سر حقیقت
خانه شیطان بود نه خانه رحمان
هوش مصنوعی: اگر در دل انسان نور حقیقت وجود نداشته باشد، آن دل محلی برای شیطان خواهد شد نه جایی مناسب برای رحمت و لطف خدا.
باید کشتن که چار مرغ خلیلند
در تنت ای مرغ خانه چارخشیجان
هوش مصنوعی: باید خود را از جنبه‌های منفی و ناخواسته رها کنیم تا به آرامش و آزادی واقعی برسیم، چرا که در وجود هر انسان، نشانه‌هایی از روح‌های بزرگ و الهی نهفته است.
باید از مرغ خانه جستن و جستن
شهپر باز سپید ساعد سلطان
هوش مصنوعی: باید از مرزهای خانه و محدوده‌های آشنا فراتر رفت و به دنیای بی‌کران و زیبای پرواز پرندگان بزرگ و آزاد فکر کرد.
ساعد سلطان مکان باز سپیدست
چارم گردون مقام چشمه رخشان
هوش مصنوعی: کمک سلطان در جایگاهش، همچون سپیدی ماه در آسمان است؛ چهارم دایره آسمان، جایگاه چشمه‌ای درخشان است.
مرغ نئی تابکی به بیضه کنی خواب
مار نئی تا کجا بخویشی پیچان
هوش مصنوعی: پرنده‌ای جدید در قفس نمی‌تواند خواب مار را ببیند. تا کجا می‌توانی در خواب و پیچیدگی‌ها غرق شوی؟
پهلوی عنقا بگیر خانه که دائم
بیضه عنقاستی بحوصله آن
هوش مصنوعی: در کنار موجودی شگفت‌انگیز و افسانه‌ای مثل عنقا قرار بگیر و آن را به طور مستمر در نظر داشته باش، زیرا این امر نیازمند صبر و حوصله‌ای خاص است.
جوجه عنقا درون بیضه عنقا
عنقا در پشت قاف هستی پنهان
هوش مصنوعی: جوجه‌ای شگفت‌انگیز در درون تخم یک موجود افسانه‌ای پنهان شده و آن موجود در پشت کوه قاف وجود دارد.
خواهی اگر ره بری به منزل سیمرغ
توسن همت ز قاف هستی بجهان
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی به مقصد سیمرغ برسی، باید با اراده و تلاش خود، از قله‌ی هستی عبور کنی و وارد این جهان شوی.
روید بیضا طلب که بر کف دیگر
من نشنیدم عصا که گردد ثعبان
هوش مصنوعی: به دنبال پدیده‌ای خاص و نادر باش؛ زیرا در دستان دیگران چیزی نمی‌بینی که مانند آن به وجود آید و همچون مار قدرتمند باشد.
ثعبان گردد ولیک در ید بیضا
چون ید و چونان عصای موسی عمران
هوش مصنوعی: به زودی ممکن است که خطرها و مشکلاتی به شکل یک مار خطرناک ظهور کنند، اما با قدرت و توانایی‌های خارق‌العاده می‌توان بر آن‌ها غلبه کرد، همان‌طور که موسی توانست عصایش را به معجزه‌ای تبدیل کند.
ای پسر آزموده از پدران پند
پند پدر را بگوش جان کن مرجان
هوش مصنوعی: ای پسر که تجربه‌هایی از پدرانت آموخته‌ای، نصایح پدرانت را با تمام وجودت بپذیر و در دل نگه‌دار.
مرجان خون خورده تا که گشته گران سنگ
خون خوری این گوهر ار فروشی ارزان
هوش مصنوعی: مرجان که به خون توجه و سختی‌ها رنگین شده، اکنون بسیار باارزش است. اگر این گوهر را به فروش بگذاری، به هیچ وجه نباید به بهای ناچیز آن تن بدهی.
خونخور وخامش نشین و کسب هنر کن
رنگ پذیر آب جو چو لاله نعمان
هوش مصنوعی: خود را از افکار منفی دور کن و به یادگیری مهارت‌ها بپرداز. مانند لاله‌های نعمان که به رنگ آب جو تغییر می‌کنند، تو نیز از محیط و تجربیات اطراف خود تأثیر بگیر و رشد کن.
بدو حمل دانه باش در شکم خاک
آخر خرداد آفتاب گلستان
هوش مصنوعی: در دل خاک، در پایان خرداد، دانه‌ای در حال رشد و پرورش است تا با تابش آفتاب به گل تبدیل شود.
چیست هنر یافتن حقیقت توحید
کسب چه آگاهی از طریقت عرفان
هوش مصنوعی: هنر واقعی در شناخت و درک حقیقت توحید چیست و چه دانشی می‌توان از راه عرفان به دست آورد؟
حکمت باید که مرد زنده بماند
مکنت خواهد که سر بگیرد سامان
هوش مصنوعی: برای زندگی خوب و معقول، دانایی و حکمت ضرورت دارد، در حالی که ثروت و امکانات هم می‌توانند نظم خاصی به زندگی بدهند.
حیرتم افزاید از کسان که ندانند
نقمت از نعمت و عقاب زغفران
هوش مصنوعی: من از افرادی که نمی‌دانند سختی و مشکلات ممکن است از نعمت‌ها به وجود بیاید و عواقب کارهای خوب و بد چه می‌تواند باشد، شگفت‌زده‌ام.
روضه رضوان طلب کنند و فروشند
حوزه توحید را بروضه رضوان
هوش مصنوعی: بعضی افراد به دنبال بهشت و نعمت‌های آن هستند و برای رسیدن به آن، آموزه‌های توحید را که راهنمای آن‌هاست، به فراموشی می‌سپارند.
جمع بتوحید اگر نگردد اجزات
باشی باشی اگر بخلد پریشان
هوش مصنوعی: اگر اجزای یک کل به هم نپیوندند و به وحدت نرسند، وجودشان بی‌معنا و پریشان خواهد بود.
آنکه پریشان نیستی نبود کیست
من که بتوحید جمع دارم ارکان
هوش مصنوعی: شخصی که در آشفته‌حالی به سر نمی‌برد، چه کسی می‌تواند باشد؟ من که در ایمان به یکتایی، اجزای وجودم را در یک‌پارچگی دارم.
دامان بر نیستی فشانده و دارم
گوهر در آستین و گنج بدامان
هوش مصنوعی: من دامن خود را بر روی عدم افکنده‌ام و در آستینم گوهر و گنجینه‌ای دارم.
امشب مهمان ماست آن بت زیبا
از پی عز نثار مقدم مهمان
هوش مصنوعی: امشب ما خوشحالیم که آن معشوق زیبا به مهمانی ما آمده است و ما به احترام او لحظات خوبی را سپری خواهیم کرد.
مرجان ریز ای دو جزع کشتی کشتی
گوهر بارای دو لعل عمان عمان
هوش مصنوعی: ای مرجان‌های ریز، به من بگو از دو کشتی که پر از گوهر و لعل عمانی است.
سر بگریبان بسی ببردم زین روی
سر زد خورشید وحدتم ز گریبان
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و شدت عشق، گاهی سر را در گریبان می‌برم و از درد و شوق خود می‌گویم، چرا که نور وجودم از یک‌دستی و یگانگی‌ام می‌تابد و این احساس عمیق را به نمایش می‌گذارد.
سلطنت فقر اگر بیابی ای دل
خاقان گردی به رای و کسری و خاقان
هوش مصنوعی: اگر بتوانی بر فقر سلطنت کنی، ای دل، به مانند خاقانی و کسری (پادشاهان بزرگ) خواهی بود.
پایان هرگز بحشمتت نبرد راه
سلطنت فقر را نباشد پایان
هوش مصنوعی: هرگز فرسایش عظمت تو، راه سلطنت را ویران نخواهد کرد و فقر هیچ‌گاه پایانی نخواهد داشت.
خیمه درویش اگر نباشد برپا
طاقه نه طاق را بلرزد بنیان
هوش مصنوعی: اگر خیمه درویش برپا نباشد، دیگر طاق‌ها و سازه‌ها نیز درستی و استواری خود را از دست می‌دهند و می‌لرزند.
بشکنی ار عهد خود پسندی بندی
باشکن و زلف یار محکم پیمان
هوش مصنوعی: اگر عهد و پیمان خود را بشکنی، باید زنجیر و وابستگی‌ها را پشت سر بگذاری و با زلف‌های یار همچنان محکم بمان.
بسته آن موی گشت رسته ز ظلمات
تشنه آن روی برد راه بحیوان
هوش مصنوعی: موی او مانند یک رشته بسته شده در تاریکی‌هاست و چهره‌اش که بی‌تابی می‌کند، به سوی حیوانات راه پیدا کرده است.
گشته شمشیر شوق جست ز مردن
غرقه دریای عشق رست ز طوفان
هوش مصنوعی: شوق مانند شمشیری است که از مرگ عبور کرده و در دریای عشق نجات یافته است، به دور از طوفان‌ها و مشکلات.
گر بزدائی تو زنگ ز اینه دل
بر تو شود فاش هر چه باشد پنهان
هوش مصنوعی: اگر تو زنگار این دل را پاک کنی، هر آنچه پنهان است برای تو آشکار خواهد شد.
سیر کنی در سلوک وادی وادی
از در اسلام تا بکعبه احسان
هوش مصنوعی: در مسیر خود به سمت کعبه، با نیکی و احسان به دیگران رفتار کن و در همهٔ مراحل سلوک، حداکثر تلاش را داشته باش.
احسان خواهی ز کفر و ایمان بگذر
یکقدم این پایه برترست ز ایمان
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی احسان کنی، باید از مرزهای کفر و ایمان فراتر بروی؛ زیرا یک قدم از این مرزها بالاتر، نسبت به خود ایمان ارزش بیشتری دارد.
پای گذار ای ملک بملکت درویش
کانجا باشد گدا و سلطان یکسان
هوش مصنوعی: ای ملک، قدم به قلمرو درویش بگذار، زیرا در اینجا گدا و سلطان هیچ فرقی با هم ندارند.
مار بپوشد بمرغ جوشن داود
مور ببخشد بمرد ملک سلیمان
هوش مصنوعی: مار خود را در زره‌ای به مانند زره‌ی داوود پنهان می‌کند و آنگاه موری که در دستش می‌باشد را به مردی که ملک سلیمان است می‌بخشد.
صعوه نیندیشد از مهابت شاهین
بره نپرهیزد از شرارت سرحان
هوش مصنوعی: پرنده کوچک به قدرت و هیبت شاهین فکر نمی‌کند و همچنین بره هم از بدی‌های درنده نمی‌ترسد.
از افق رفعت سمای الوهی
در تتق عزت سریره اعیان
هوش مصنوعی: از افق بالای وصف الوهیت در درگاه عزت، واقعیات و وجودها نمایان می‌شوند.
برجیس از آفت و بال مبرا
ابلیس از شدت کمال مسلمان
هوش مصنوعی: برجیس از خطرات و بدی‌ها در امان است و ابلیس به خاطر کمال و خوبی مسلمانان نمی‌تواند به آن‌ها آسیب بزند.
کوش و بجوی و مجوی آدم وقتی
جنت و نیران تست طاعت و عصیان
هوش مصنوعی: تلاش کن و سعی کن، اما از خودت غافل مباش. آدمی که باغ بهشت و آتش دوزخ را می‌بیند، باید به اطاعت و فرمان‌برداری یا نافرمانی خود توجه کند.
ور طلبی جنت وصال حقایق
باید زد بر بپای جنت و نیران
هوش مصنوعی: اگر به دنبال بهشت و حقیقت هستی، باید قدم بر روی بهشت و آتش بگذاری.
راه نیابد بغیر آنکه بمیرد
بر در شمس وجوب ذره امکان
هوش مصنوعی: هیچ کس نمی‌تواند به حقیقت و روشنایی راه یابد، مگر اینکه خود را از دنیای محدودیت‌ها و وجود مادی رها کند و از حیثیت‌های ناسوتی بگذرد. تنها در این صورت است که به اصل اوجی که در شمس وجود دارد، دست پیدا می‌کند.
گر ندهی در میان قلزم توحید
کشتی هستی بچار موجه طوفان
هوش مصنوعی: اگر در دریاى توحید به تو کمک نکنی، کشتی وجودت در میان امواج طوفان غرق خواهد شد.
طوفان بارد سحاب شرکت بر سر
نوح نئی ای پسر چرائی کنعان
هوش مصنوعی: طوفانی در راه است و ابرهای ناشی از آن بر سر نوح، پیامبر، در حال شکل‌گیری‌اند. ای پسر، چرا در کنعان مشغول هستی؟
یوسف مصر دلی و پادشه روح
تا کی در تن نشسته ئی تو بزندان
هوش مصنوعی: یوسف مصر، با دل رئوف و روح پادشاهی، تا کی در این جسم محدود زندانی هستی؟
رخت ز زندان تن چو یوسف پرداز
گیر بتایید بخت تخت ز ریان
هوش مصنوعی: وقتی که از قید و بند بدن آزاد می‌شوی، همچون یوسف به زیبایی و شکوه زندگی بپرداز و از شانس و امکاناتی که در اختیار داری بهره‌برداری کن.
شاهی و جان بارگاه و مصر حقیقت
ماهی و دل آسمان و قالب کنعان
هوش مصنوعی: حکمرانی و مقام سلطنت مانند ماهی در دل واقعیت است و روح آسمان و شکل سرزمین کنعان را در بر دارد.
فرد شو از شایگان کثرت بگذر
جاه ترا بس گذار چاه باخوان
هوش مصنوعی: برای پیشرفت و رسیدن به مقام والا، از افکار و شایعات بیهوده دوری کن و بر روی اهداف بزرگ خود تمرکز کن.
اهل طبیعت بشکل اخوان گر کند
گرگ چه باشد تو باش ضیغم غژمان
هوش مصنوعی: اگر انسان‌ها به طبیعت و رفتارهای ابتدایی خود برگردند و مانند گرگ‌ها عمل کنند، تو باید مانند شیر، با قدرت و شجاعت بایستی.
ایکه بگرگ هوا نگشتی غالب
بر گله خویشتن نباشی چوپان
هوش مصنوعی: اگر نتوانی بر گرگ پیروز شوی، هرگز نمی‌توانی بر گله‌ات تسلط داشته باشی.
گرچه بچندین هزار سال ربوبی
آمده پیش از ظهور هرمز و کیوان
هوش مصنوعی: هرچند مدت‌های طولانی است که خداوند وجود داشته و پیش از ظهور دو حاکم بزرگ، از جمله هرمز و کیوان، به حیات خود ادامه داده است.
در سنه الف و سیصد و یک هجری
سی و دو سالست در خشیجی کیهان
هوش مصنوعی: در سال 301 هجری، 32 سال در سرزمین خشیج کیهان زندگی کرده‌ام.
گز افق وحدت وجود وجوبی
کرده طلوع اختر صفای صفاهان
هوش مصنوعی: گل‌های زیبای صفاهان با وجود روشنایی و عطر و طراوتی که دارند، نماد اتحاد کلی و وجود حقیقی است که زندگی را زینت می‌بخشد. در اینجا، به زیبایی و شکوه این منطقه اشاره شده که در بستر آن، وحدتی عمیق و ضروری نهفته است.
مادر توحید زاد طفلی بالغ
حکمت دادش بنام شیره پستان
هوش مصنوعی: مادر اعتقاد واحد، فرزندی را به دنیا آورد که به چشمه‌های حکمت آراسته بود و آن را به نام شیر مادر نوازش کرد.
بردش باب وفا بمدرس توحید
دادش درس صفا مدرس ایقان
هوش مصنوعی: او را به راستی به مدرسه وفا بردند و درس پاکی و صفا را به او آموختند، و در مدرسه یقین، درس ایمان را یاد گرفت.
مدرس کوی یقین مدرس معشوق
عشق سبق راز دار عشق سبق خوان
هوش مصنوعی: مدرسه‌ای که در آن دانش یقین و حقیقت وجود دارد، مکانی است که معشوق و عشق در آن مقدم‌اند و راز و رمز این عشق به دست می‌آید. در اینجا، عشق مانند یک درس مهم و پیشرو، به خوبی تعلیم داده می‌شود.
تا چه شود در ختام حاصل تحصیل
تا چه شود عاقبت نتیجه اذعان
هوش مصنوعی: ببینیم در نهایت چه نتیجه‌ای از تلاش‌ها و یادگیری‌هایمان به دست می‌آید. عاقبت این کوشش‌ها چه می‌شود؟
وحدت بینائی مشاهد شاهد
توحید آگاهی موحد برهان
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم یگانگی و اتحاد در دیدگاه و شناخت اشاره دارد. وجود یک ناظر که به وحدت و توحید آگاه است، به عنوان یک دلیل و برهان بر حقیقت از طریق مشاهده و درک عمیق بیان می‌شود. در واقع، این نوع دیدگاه به روشنی نشان‌دهنده شناخت و فهم عمیق فرد از اصول توحیدی است.
این همه عز و علا و رفعت و اجلال
ذره من یافت ز آفتاب خراسان
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به قدرت و شکوهی اشاره می‌کند که به رغم کوچکی و ناچیزیش، از نور و گرمای خورشید خراسان بهره‌مند شده است. این بیانگر این است که همه‌چیز تحت تأثیر منابع بزرگ و باعظمتی مانند خورشید قرار دارد و حتی یک ذره نیز می‌تواند نوری از آن عظمت را به خود بگیرد. به عبارتی، هرچند که او در مقیاس بزرگ کرسند، اما از نور و تأثیر عوامل بزرگ زندگی قرار گرفته و به نوعی رفعت و عزت را تجربه کرده است.
حضرت شمس الشموس مرشد توحید
مطلع و حد و ظهر و باطن قرآن
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به اینکه حضرت شمس الشموس، راهنمایی در زمینه توحید و یکتاپرستی است و او به نوعی نماد روشنایی و آگاهی در عمق معانی قرآن به شمار می‌رود. این شخصیت از بعدهای مختلف قرآن، از ظاهری تا باطنی، روشنایی و فهم عمیق ارائه می‌دهد.
حاسد من را پدر نباشد و مادرش
این پسر آورده از گروهی کشخان
هوش مصنوعی: حسود من از نسلی نیست که پدر و مادری داشته باشد، چرا که این پسر از جمعی پایین‌تر آمده است.
بی پدر ار حاسد منست به نشگفت
هست زنا زاده بر ولایت غضبان
هوش مصنوعی: اگر کسی از من حسد می‌ورزد و بی‌پدر به حساب می‌آید، بداند که فرزند نامشروعی در ولایت وجود دارد که به دلیل این حسادت، خشمگین است.
قومی مر خویش را شناسند استاد
در بسخن گو کجاست مرد سخندان
هوش مصنوعی: مردم به خوبی یکدیگر را می‌شناسند، اما کسی که در سخن گفتن و فن بیان ماهر است، باید در صحبت‌هایش جایگاهش معلوم شود.
تا نگرد دفتر صفای الهی
بر سخن ما سوی کشد خط بطلان
هوش مصنوعی: هرگاه که نوشته‌هایمان نتوانند صفای الهی را بیان کنند، بر آنها خط بطلان کشیده می‌شود.
بیند در حرف حرف چامه من درج
حکمت چندان و علم عرفان چندان
هوش مصنوعی: در کلام من، از افکار عمیق و دانش عرفانی به‌وضوح سخن به میان آمده است.
چندان کش در شمار شیفته ماند
آنکه تواند شمار ریگ بیابان
هوش مصنوعی: هر اندازه که کسی در تعداد عاشقان باقی بماند، باز هم نمی‌تواند به شمار ماسه‌های بیابان دست یابد.
حیف نباشد که یکدو بیهده گفتار
عامی و اندر خور هزاران هذیان
هوش مصنوعی: نباید جایز باشد که سخن بیهوده و عامیانه‌ای به راحتی بیان شود و در برابر آن هزاران حرف بی‌محتوا وجود داشته باشد.
هذیان گویند و در سخن بفرازند
گردن گردون چگونه باشد گردان
هوش مصنوعی: می‌گویند که برخی به پرگویی و حرف‌های بی‌معنا می‌پردازند، اما نمی‌دانند که چطور می‌توانند خود را بالاتر از آسمان‌ها قرار دهند.