شمارهٔ ۲۲ - وله ایضا
ای دل ار آگهی از مسلک صاحب نظران
عقل سد ره عشقست مکن تکیه بران
بی خبر پای منه ایدل بیدانش وهوش
خبر ار خواهی در دستگه بی خبران
عقل در سیر حقیقت نبود محرم راز
تو که پائی چه خبر داری از سر سران
باده عشق بکش بار گران راه دراز
اشتر مست نیندیشد از بار گران
عقل را پیر مکن باز محمد چو پرید
مرغ روح القدس انداخت پر اندر طیران
هنر باز قوی باید و از طبلک باز
ماکیان پرد آما بپر بی هنران
بمیالای پر ای طائر تقدیس که نیست
ساعد شاه نشیمنگه آلوده پران
دعوی دانش اگر داری از بی خردیست
ابلهانند بملک فلک از معتبران
عقل سدست درین راه و ترا عقل عقال
وهم دامست درین چاه و تو افتاده دران
آسمانی تو و خورشید ترا نیست فروغ
آفتابی تو و چرخ تو ندارد دوران
شه جانی تو و دل دوخته بر دلق گدا
لامکانی تو و در بند مکان دگران
ای تو هممشرب عیسی و بخورشید سوار
بنه این مرتع بی حاصل و اصطبل خران
بنه این مزرع ناکشته بی آب و گیاه
که نمانی گه برداشتن از بی ثمران
این گدایان طلب را منگر بی سر و پای
که بسر منزل تجریدند از تاجوران
دولت فقر دلی راست که سلطان بقاست
نه شهانند گدایانند این محتضران
شکل انسانی ای صورت رحمن بمخواه
که شوی ظاهر با گوش و دم جانوران
رخ بیجان نگری صحبت نادان شنوی
بکه میمانی ای خواجه بکوران و کران
دست بر دامن سلطان طریقت زن و باش
با تک برق یمان بر قدم همسفران
همه از جوی بجستند و تو ماندی بخلاب
همه از خویش برستند و تو بر خود نگران
امرا مست و وزیران همه زنجیر گسل
بندگان بی سر و پا پادشهان بی کمران
دخترانشان همه بی شوهر دارای پسر
شوی دخت و زن پاکیزه غلامان پسران
هر که او را نبود روزی از روزن پست
نیست هر روز بنام و لقب از پیشتران
هر که او زیر نشد یا ز بر امروز چو چرخ
سالها باشد در حلقه زیر و زبران
صورت علم دغل قاعده کون و فساد
قطب بی جلوه و بوجهلان از مشتهران
زیب و فر جوی ز علم و عمل ای یار و مباش
بنده مکنت با نکبت بی زیب و فران
ظفر از صبر همی جوی نه از مکر و حیل
مکر یار دد و حیلت ظفر بی ظفران
مکر کن تا رهی از کار غم ای بنده آز
آز را ساز نیاز غم بیهوده خوران
غم بیهوده مخور عشوه مخر دین مفروش
دین فروشان را بگذار بدین عشوه خران
همره تیره نهادان چه شوی همچو جماد
باش مرآت تجلیگه صافی فکران
گونه ئی جو که بزر ماند و اشکی که بسیم
ای طلبکار زر از عشق بر سیمبران
سیم زن بر سر خر زر کن قلاده سگ
نقد عشقست زر صره بی سیم و زران
تو همی تلخ کنی عیش خود از جسم و بروح
طوطیانند شکر خواره ز وصل شکران
دل بی عشق بر حادثه موت فناست
هدف ناوک دلدوز سر بی سپران
سپر مردن عشقست و تو در ابر خودی
اوست خورشید سمای کنف مقتفران
خشک مغزان را ذوقی ندهد باده شوق
این شرابیست که میناش بود مغز تران
چو می ذات که خمخانه او سر صفاست
نه دل تیره نهادان و سر خیره سران
میهمان دلم و مائده ام دیدن دوست
لخت دل در غم تن ما حضر خون جگران
می کشان مفتقران آیه رحمت می ناب
کز سمای خم نازل شده بر مفتقران
نقش حق ثبت بسیمای نفر بر نفرست
کلک در دست نگارنده و تازان نفران
تو برانی که سمر گردی و سلطان قدم
بی نشانست و ندارد سر صاحب سمران
حکمت یونان آموختم و هر چه حکم
نیست مستحکم الا حکم حکم قران
احمد مرسل سریست بسرحد کمال
اختبار ای خردت راهبر مختبران
قدم از سر کن و بسپار ره سر قدیم
پای نه بر سر بیدانش این مبتکران
چند جامفرد در جمع روی گشت و دو نیست
وحدت و کثرت در دیده صاحب نظران
وحدت از کثرت پیدا بود و کثرت کون
هست در وحدت پنهان و براینند و بران
شمارهٔ ۲۱ - فی الحکمه والموعظه: مراست عمری چون آفتاب بر لب بامشمارهٔ ۲۳ - فی التغزل: ای مشک تو در چین و در شکن
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای دل ار آگهی از مسلک صاحب نظران
عقل سد ره عشقست مکن تکیه بران
هوش مصنوعی: ای دل، اگر از عقاید فرهیختگان باخبری، بدان که راه عشق به عقل مانع است. بر عقل تکیه نکن.
بی خبر پای منه ایدل بیدانش وهوش
خبر ار خواهی در دستگه بی خبران
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از حالت من خبر داری، باید در دل بیخبران بروی و نفس بکشی، چون من بیخبر از خودم و از حالتم هستم.
عقل در سیر حقیقت نبود محرم راز
تو که پائی چه خبر داری از سر سران
هوش مصنوعی: عقل نمیتواند به عمق حقیقت پی ببرد و از رازهای تو باخبر شود؛ تو که در این مسیر گام برمیداری، چطور میتونی از سر و وضع بزرگان آگاه باشی؟
باده عشق بکش بار گران راه دراز
اشتر مست نیندیشد از بار گران
هوش مصنوعی: در عشق، شجاعت و قدرت تحمل مشکلات را داشته باش. در مسیر طولانی، مانند شتری که زیر بار سنگین است، نباید نگران سختیها باشی.
عقل را پیر مکن باز محمد چو پرید
مرغ روح القدس انداخت پر اندر طیران
هوش مصنوعی: عقل را کهن نکن، همانطور که محمد (ص) از زمین بلند شد، روحالقدس هم مانند پرندهای بال افشانده و به پرواز درآمد.
هنر باز قوی باید و از طبلک باز
ماکیان پرد آما بپر بی هنران
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هنر و مهارت باید به طور قوی و شایسته ابراز شود و افرادی که بیهنر هستند نباید در این عرصه دخالت کنند. در واقع، این جمله به اهمیت و ارزش هنر اشاره دارد و کسانی که هنری ندارند، باید از ورود به این حوزه خودداری کنند.
بمیالای پر ای طائر تقدیس که نیست
ساعد شاه نشیمنگه آلوده پران
هوش مصنوعی: ای پرندهی پاک و مقدس، بر فراز آسمانها بپر! زیرا در دنیا جایی برای ساکن شدن نیست و زمین پر از آلودگی است.
دعوی دانش اگر داری از بی خردیست
ابلهانند بملک فلک از معتبران
هوش مصنوعی: اگر ادعای دانش و خرد داری، باید بدان که این ادعا از ناآگاهی است؛ چرا که تنها نادانان هستند که به آسمان و مقامهای بلندی میبالند.
عقل سدست درین راه و ترا عقل عقال
وهم دامست درین چاه و تو افتاده دران
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که عقل و فهم انسان مانند سدی در مسیر زندگی عمل میکند، ولی در عوض، عقل تو به نوعی در دام وهم و خیالات گرفتار شده و در چاه مشکلات افتادهای. این به معنای آن است که باید بیدار و هوشیار باشی تا از این وضعیت خارج شوی.
آسمانی تو و خورشید ترا نیست فروغ
آفتابی تو و چرخ تو ندارد دوران
هوش مصنوعی: تو همچون آسمانی، و نور خورشید بر تو اثر ندارد، درخشش تو از آفتاب فراتر است و دوران چرخش زمان به تو نمیرسد.
شه جانی تو و دل دوخته بر دلق گدا
لامکانی تو و در بند مکان دگران
هوش مصنوعی: تو جان سرور من هستی و دل من به لباس یک درویش وابسته است؛ در حالی که تو آزاد و بیمکان هستی، اما من در قید و بند مکانهای دیگر هستم.
ای تو هممشرب عیسی و بخورشید سوار
بنه این مرتع بی حاصل و اصطبل خران
هوش مصنوعی: ای کسی که همچون عیسی، درخشان و پرنور هستی، بر این مرتع بیفایده و اصطبل خرها سوار شو.
بنه این مزرع ناکشته بی آب و گیاه
که نمانی گه برداشتن از بی ثمران
هوش مصنوعی: حرمت این زمین را نگهدار که اگر بیآب و گیاه بماند، چیزی جز ناکامی و ناامیدی از آن به دست نخواهی آورد.
این گدایان طلب را منگر بی سر و پای
که بسر منزل تجریدند از تاجوران
هوش مصنوعی: این گداهای بیسر و پا را دست کم نگیر، چرا که آنها به مقام والای تجرید و پاکی رسیدهاند، همانطور که دیگران به ثروت و تجملات دنیوی مشغولند.
دولت فقر دلی راست که سلطان بقاست
نه شهانند گدایانند این محتضران
هوش مصنوعی: دولت فقر دل انسان را به حقیقت و پایداری میرساند؛ چرا که در این زندگی، پادشاهان هم در واقع به گونهای گدایان هستند و به نوعی در حال مرگ و احتضارند.
شکل انسانی ای صورت رحمن بمخواه
که شوی ظاهر با گوش و دم جانوران
هوش مصنوعی: از شکل انسانی که نمایانگر رحمت الهی است، دوری کن و نخواه که به ظاهر شبیه جانوران با گوش و دم شوی.
رخ بیجان نگری صحبت نادان شنوی
بکه میمانی ای خواجه بکوران و کران
هوش مصنوعی: اگر به چهرهی بیجان نگاه کنی و به سخنان نادان گوش بدهی، بدان که در نتیجه، تو هم مانند آنها میمانی، همچون افرادی که نه بینایی دارند و نه شنوایی.
دست بر دامن سلطان طریقت زن و باش
با تک برق یمان بر قدم همسفران
هوش مصنوعی: به دامن رهبر معنوی خود بچسب و در کنار دوستان سفرت، با انرژی و شوق حرکت کن.
همه از جوی بجستند و تو ماندی بخلاب
همه از خویش برستند و تو بر خود نگران
هوش مصنوعی: همه از جوی خارج شدند و تو در حالتی نگران و متفکر باقی ماندی. همه از هویت و ویژگیهای خود دور شدند، اما تو همچنان به خودت توجه داری و نگران وضع خود هستی.
امرا مست و وزیران همه زنجیر گسل
بندگان بی سر و پا پادشهان بی کمران
هوش مصنوعی: در این دنیا، قدرتمندان و مقامات در حال غفلت و مستی هستند، در حالی که وزرا مانند زنجیرهایی به آنها متصلاند. ولی رعیتها و افراد ضعیف، هیچ جایگاهی ندارند و پادشاهان نیز به درستی حکومت نمیکنند.
دخترانشان همه بی شوهر دارای پسر
شوی دخت و زن پاکیزه غلامان پسران
هوش مصنوعی: دخترانشان بی همسر ماندهاند، به طوری که آنها پسرانی دارند که همسرانشان نیز پاک و باوقار هستند و به خدمتکاران پسرانشان تبدیل شدهاند.
هر که او را نبود روزی از روزن پست
نیست هر روز بنام و لقب از پیشتران
هوش مصنوعی: هر کسی که در زندگیاش روزی را در تنگنا و سختی گذرانده باشد، دیگر نمیتواند خود را از نظر نام و مقام به دیگران پایینتر ببیند، زیرا هر روز باید با نام و عنوانی که از گذشتگان به ما رسیده، به جلو برویم.
هر که او زیر نشد یا ز بر امروز چو چرخ
سالها باشد در حلقه زیر و زبران
هوش مصنوعی: هر کسی که امروز در ضعف و تحقیر قرار نگیرد، ممکن است سالها در گردونه زندگی، در موقعیتهای بالا و پایین قرار بگیرد.
صورت علم دغل قاعده کون و فساد
قطب بی جلوه و بوجهلان از مشتهران
هوش مصنوعی: ظاهر علم فقط نمایی از نظم و آشفتگی جهان است که بدون جلوه و روشنایی در اندیشههای نا آگاهان، شناخته شده است.
زیب و فر جوی ز علم و عمل ای یار و مباش
بنده مکنت با نکبت بی زیب و فران
هوش مصنوعی: ای دوست، زیبایی و فخر را از دانش و عمل به دست آور و هرگز بنده ثروت و مکنت نباش که اینگونه زندگی بدون زیبایی و افتخار، ننگین و بیارزش است.
ظفر از صبر همی جوی نه از مکر و حیل
مکر یار دد و حیلت ظفر بی ظفران
هوش مصنوعی: پیروزی را از صبر جستوجو کن نه از فریب و نیرنگ؛ زیرا نیرنگ یاران به مانند حیوانات است و پیروزی حقیقی از دل صبر به دست میآید.
مکر کن تا رهی از کار غم ای بنده آز
آز را ساز نیاز غم بیهوده خوران
هوش مصنوعی: به خاطر غم و اندوهی که داری، تلاش کن تا راهی پیدا کنی. ای بنده، آزاد باش و تقاضا و درخواستهای خودت را انجام بده. غم بیمورد را کنار بگذار.
غم بیهوده مخور عشوه مخر دین مفروش
دین فروشان را بگذار بدین عشوه خران
هوش مصنوعی: غم بیهوده نخور و عواطف خود را برای دیگران به نمایش نگذار. دین و ارزشهای خود را به خاطر افرادی که فقط ظاهر را میبینند فدای نکن. بگذار این افراد که ارزشهای واقعی را درک نمیکنند، به راه خود ادامه دهند.
همره تیره نهادان چه شوی همچو جماد
باش مرآت تجلیگه صافی فکران
هوش مصنوعی: اگر در کنارتان افرادی ناپاک و تیرهدل باشند، همچون یک جسم بیجان رفتار خواهید کرد. مانند یک آینه باشید که افکار روشن و پاک را منعکس میکند.
گونه ئی جو که بزر ماند و اشکی که بسیم
ای طلبکار زر از عشق بر سیمبران
هوش مصنوعی: نوعی گلی که رشد کرده و اشکی که بر گونه میچکد، ای خواهان طلا از عشق به نقرهسازان.
سیم زن بر سر خر زر کن قلاده سگ
نقد عشقست زر صره بی سیم و زران
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویرسازی از زیبایی و زینت میپردازد. زنی که با طلا و جواهرات آراسته است، به زیبایی و شیکی اشاره دارد. اما در کنار این زیبایی، عشق حقیقی و ارزشمند را با یک قلاده سگ مقایسه میکند که نشاندهنده این است که عشق واقعی از هر زینتی ارزشمندتر است. بنابراین، ارزشهای واقعی زندگی از ظاهر و زیباییهای دنیوی فراتر میرود.
تو همی تلخ کنی عیش خود از جسم و بروح
طوطیانند شکر خواره ز وصل شکران
هوش مصنوعی: تو به خاطر جسم و روح خود، لذت را تلخ میکنی؛ در حالی که طوطیها از شیرینی وصال شکر میچشند و لذت بردهاند.
دل بی عشق بر حادثه موت فناست
هدف ناوک دلدوز سر بی سپران
هوش مصنوعی: دل بی عشق به مانند حالتی است که در آن فرد هیچ هدف و معنای معینی ندارد و مرگ برای او بیاهمیت و سرانجامی طبیعی به نظر میرسد. عشق به نوعی تیر و زخم لطیفی است که نمیتواند به راحتی فراموش شود و بدون آن، زندگی از معنا تهی به نظر میرسد.
سپر مردن عشقست و تو در ابر خودی
اوست خورشید سمای کنف مقتفران
هوش مصنوعی: عشق مانند سپری است برای مرگ، و تو در سایه خود او همچون خورشید در آسمان هستی.
خشک مغزان را ذوقی ندهد باده شوق
این شرابیست که میناش بود مغز تران
هوش مصنوعی: مغزهای خشک و بیاحساس از شوق و ذوق باده نمیچشند، این نوشیدنی خاصی است که فقط برای کسانی که احساسات و عواطف لطیفی دارند مناسب است.
چو می ذات که خمخانه او سر صفاست
نه دل تیره نهادان و سر خیره سران
هوش مصنوعی: چو می مانند که در خمخانه بادهای وجود دارد و آن باده در صف اول است؛ نه دل افرادی که ناپاک و تاریکاند و نه سر افرادی که گمراه و مغرور.
میهمان دلم و مائده ام دیدن دوست
لخت دل در غم تن ما حضر خون جگران
هوش مصنوعی: من تو را به عنوان مهمان در قلب خود میپذیرم و دیدن تو برایم مانند مائدهای است. دل من در غم تنهایی ما و در حالتی از اشتیاق و درد، مانند سطحی پر از خون است.
می کشان مفتقران آیه رحمت می ناب
کز سمای خم نازل شده بر مفتقران
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن حالتی است که خداوند رحمتهای بیپایانی را بر کسانی که در تنگدستی به سر میبرند، نازل میکند. مانند می ناب که از آسمان بر آنان باریده و زندگیشان را متحول میسازد و به آنها امید و آرامش میدهد.
نقش حق ثبت بسیمای نفر بر نفرست
کلک در دست نگارنده و تازان نفران
هوش مصنوعی: در این دنیا، هر فردی تصویر و ماهیتی منحصر به فرد دارد که به اراده خداوند شکل گرفته است. انسانها توسط قلم خالق به تصویر درآمدهاند و هر یک به نحوی خاص و متفاوت از دیگری هستند.
تو برانی که سمر گردی و سلطان قدم
بی نشانست و ندارد سر صاحب سمران
هوش مصنوعی: اگر تو تلاش کنی و زحمات زیادی بکشی، به موفقیت و جایگاهی بزرگ دست مییابی، در حالی که کسی که از مسیر درست دور است و بدون کوشش پیش میرود، هیچ نشانی از موفقیت و رهبری نخواهد داشت.
حکمت یونان آموختم و هر چه حکم
نیست مستحکم الا حکم حکم قران
هوش مصنوعی: من دانش حکمت یونانی را آموختم و هر چه علم و دانشی غیر از آن وجود دارد، مستحکم و قابل اعتماد نیست، جز دستورهای قرآن که بینظیر است.
احمد مرسل سریست بسرحد کمال
اختبار ای خردت راهبر مختبران
هوش مصنوعی: احمد پیامبری است که در بالاترین مراحل امتحان قرار دارد. ای خرد، تو راهنمای نیکان هستی.
قدم از سر کن و بسپار ره سر قدیم
پای نه بر سر بیدانش این مبتکران
هوش مصنوعی: از نگرانیهای بیهوده دست بردار و به مسیر پیشین خود بازگرد، به جای اینکه بر روی افکار بیاساس و نادرست تمرکز کنی، به خلاقیت و نوآوری بپرداز.
چند جامفرد در جمع روی گشت و دو نیست
وحدت و کثرت در دیده صاحب نظران
هوش مصنوعی: در دنیای دیدگاههای مختلف، برخی افراد به یک وحدت نگریسته و برخی دیگر به کثرت و تنوع. این نشان میدهد که در نظر افراد با درک عمیق، تفاوتها و یگانگیها به بصیرتهای مختلفی منجر میشود.
وحدت از کثرت پیدا بود و کثرت کون
هست در وحدت پنهان و براینند و بران
هوش مصنوعی: وحدت از تنوع و گوناگونی به وجود میآید و در واقع، تنوع و کثرت جهان در دل این وحدت نهفته است. آنها به هم وابستهاند و از یکدیگر نشأت میگیرند.